Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ آنقــدر مرا سرد کرد ؛ از خودش .. از عشق .. کــه حالا بــه جاي دلبستن ، يخ بسته ام! آهاي !!! روي احساسم پا نگذاريــد .. ليز ميخوريــد شاید دلش جا ماند ازین پس حرفهایم را رایگان گوش داد 11 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ اگر روزی دشمن پیدا كردی، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی! اگر روزی تهدیدت كردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد... 7 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ یادگار قلم به دست همان پینه ای است که به انگشت داری.. اما یادگار عشق به قلب را چه میدانی؟ همان زخم؟ همان درد؟ همان رنج؟ کدامین را به یادگار گرفته ای از عشق؟ مرا جز زخمی از ان به یادگار نمانده است... اما چه دوست داشتنیست این زخم.. 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ سیب از دستهای من بالا می رود ... چراغ از چشمهای تو ... چراغ را خاموش کن سیب را به تو می دهم ... گاز بزن تاریکی های مرا ... 11 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 8 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ چيزي در درونم شكسته است و من با تمام بيتمامم خستهام آنقدر خسته كه دوست دارم تا ابد بخوابم و خواب هيچ كس را نبينم وقتي كه خواب ميبينم انگار كه خستهتر ميشوم دلم براي هيچ تنگ است و تنم براي هيچ پوچ است صداي ثانيهها را ميشنوم اما هفتهها و ماهها را نميبينم انگار كه سوار مركبي از هيچ شدهام و مقصدم ناكجاآبادي است كه هرگز نميرسم خوابم ميآيد بيهيچ پاياني ... 9 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ ای مهربانی تو زلال تر از آب از خاک من ای ابر! ای ترانه نشنیدنی همراه ساز شب های خستگی شب های انتظارم تا صبح پای پنجره ماندن خواندن تا صبح سوی دورترین پاره ابر ای ابر مهربانی ! ای مهربانترین ابر می بینمت به حاشیه ی آسمان هنوز در کار چاره سازی این خاک شوربخت فریاد می کشی غریو زنان از این کوه تا کوه دوردست و گیسوان سوخته ات را می بینم از ریگ داغ بادیه روییده است دیدی که سوختم دیدم که سوختی دیدی که بند بند من از تشنگی گسست دیدم که چشم سرخ تو رگبار گریه را لغزیده پشت دست با آنکه لب پنجره ماندم تا صبح با آنکه پشت پنجره خواندی 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ بساطم امشب از هميشه تهيتر بود؛ به جز بهانه و دلتنگي، _که واژههاي کهنهي من بودند_ نه گريه ماندهبود نه اندوه تلخ تنهايي شبيه بوسهاي که نميداند کجاي دستهاي تو جا دارد؛... ميان فکرهاي تو گم بودم و واژهاي شبيه نميدانم به چشمهاي آينه ميتابيد و پلکهاي روزنه را ميبست بساطم امشب از هميشه تهيتر بود شب از حضور تو ميترسيد و من کنار فکرهاي تو خوابيدم؛ و باز وقتي صبح به دستهاي پنجره ميتابد؛ تو را ميان خواب و خاطره مييابد... 6 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ مداد رنگی هایم.. هر روز رفتنت را برایم نقاشی میکند... 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ به کفر من نترس کافر نمی شوم هرگز زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم 6 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ بهتر نیست بروم؟ بیخیال باشم و بروم؟ و بالاخره زندگی را بیاهمیت ببینم شانههایم را بالا بیاندازم و بروم؟ دنیا را رها کنم (یا به کس دیگری بدهم) فکر کنم:تا همنجا بس است و بروم؟ به دنبال دری باشم و اگر دری نیست: دری بسازم[font=times new roman] [/font]با احتیاط آن را باز کنم و بروم – یا با سرگرمیهای کوچک سر کنم؟ و بمانم؟ بمانم؟ نه ! میروم . 6 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۰ جهان من کوچک است به اندازه ی یک اتفاق که اتفاقا" از چشمان تو می افتد... 6 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۰ عبورت چه زیبا بود وقتی از زندگی ام میگذشتی من فقط مست دیدنت بودم کاش میدانستم تماشای این زیبایی به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ مترسک عروسک زشتیست که از مزرعه مراقبت میکند و آدمی مترسک زیباییست که جهان را می ترساند . . . 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد من خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتم آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد گفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتد در عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتد کم نال، عراقی، زانک این قصهٔ درد تو گر شرح دهی عمری، هم مختصرت افتد 3 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۰ پر مثل پریدن پر زد و رفت ؛ مثل پرنده ... مثل همین پرده ؛ که با باد تکان میخورد و اصلا نمی فهمد که بوی تو را دارد ؛ جارو می کند ! مثل سکوت آمد و نشست بین کلماتی ؛ که باید به هم می گفتیم و نگفتیم ... و یادمان رفت مثل مرگ آمد و برد تمام آن چیزهایی ؛ که قاب گرفته بودیم ... چه زود باران بند آمد اما تو نیامدی ... بهمن محمدی 8 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۰ وقتی کبوتری با کلاغها معاشرت میکنه.... پرهاش سفید میمونه..... ولی قلبش ساه میشه!!!! 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۰ زکوی مغان رخ مگردان که آنجا فروشند مفتاح مشکل گشایی بیاموزمت کیمیای سعادت زهم صحبت بد جدایی جدایی مکن حافظ از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۰ اشكهایم روی یخها جاریست صورتم چون كف دریاچه گل آلود و نگاهم به دنبال سكوتی غمناك كاش می توانستم بشكنم این سكوت غم تنهایی دل را كاش می شد به یكباره شكستش آن را كاش . . . 8 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۰ امروز لبخند می زنم ،برای روزی که گریستم ! به جرم سادگی... 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده