رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ظهر نتمون قطع شد بود.زنگ زدیم پشتیبانی و با عصبانیت بحث که آقا این چرا قطع شده؟ :w000:

پشتیبانی هم متعجب که اینجا که مشکلی نداره :ws52:

خلاصه صحبت داداشم و پشتیبانی یک ساعت طول کشید و هر دو در تلاش که نت وصل شه :w02:

بعد از یکساعت که به نتیجه نرسیدن قرار شد ما از همسایه ها هم بپرسیم نت قطع هست یا نه که شب ساپورت بیاد برای تعمیر . زنگ زدیم به سرایدار که بپرسیم نت همسایه ها هم قطع هست یا نه .با کمال خونسردی گفت اومدن آسانسور رو درست کنن برای جوشکاری برق نت رو قطع کردم :banel_smiley_4:

 

ما :banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4:

پشتیبانی که کلی باهاش بحث کرده بودیم :vahidrk:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

من یه زنجیر دارم که پلاکش یه قلب کوچیکه و همیشه از بچگی این زنجیر گردنم بوده بعد برا عقد خواهرم درش اوردم یه زنجیر دیگه انداختم گردنم ولی یادم رفت کجا گذاشتمش چند روز بعد مراسم به خواهرم اس دادم که الی زنجیر قلبم با توئه؟ دیدم ج نداد بش زنگیدم گفت زنجیرم با توئه میگه اره اره میگم خو چرا ج اس ندادی میگه همینجوری بعد قطع کردیم دوباره زنگ زده غش کرده از خنده میگم چیه میگه حقیقتش استو که دیدم فکر کردم داری برام لاو میترکونی:ws3:اخه خواهر من دارم:whistle:

  • Like 35
لینک به دیدگاه

یکی از همکارا می گفت: طرف زنگ زده بود با کلی توپ و تشر. منم جوابش رو تند دادم.

یارو گفت می دونی من کی هستم ؟ گفتم نه. گفت من معاون وزیرم.

منم گفتم : تو می دونی من کی هستم؟ گفت نه.

گفتم پس هیچ غلطی نمی تونی بکنی.

  • Like 26
لینک به دیدگاه

داداش یکی از دوستام که تو کاره کپی بود تعریف کرد

یه روز یه پیرمرد اومد مغازه گفت:آقا یه کپی شناسنامه بده

دوستم:لطفا شناسنامتونو بدین کپی بگیرم

پیرمرد: مگه شناسنامه هم می خواد؟

دوستم:بله بدون شناسنامه نمیشه

پیرمرده با حالت ناراحتی داشته از مغازه می رفته بیرون برمی گرده می گه: حالا نمیشه یکاریش کنی بدون شناسنامه بهم کپی بدی!!!؟؟

  • Like 26
لینک به دیدگاه

دیشب فقط شب سوتی بود.. تقریبا همه سوتی میدادند مخصوصا برادرزاده گرامی که تصمیم داره جراح بشه:icon_pf (34):

 

 

بعد از شام برگشته به آبجیم میگه نمیدونم چرا هروقت تو شام درست میکنی یکم هم که میخوریم حس میکنیم دیگه جا نداریم ..

فکر میکردم بخاطر خونتون باشه نیست بالاتر از جو زمینه فشار اکسیژن بیشتره :ws28:

 

 

............

چندتا سوتی دیگه هم داشت که کلا زبان و علم فیزیک و همه رو برد زیر سوال....:ws28:

  • Like 27
لینک به دیدگاه

یک سوتی از دکتر مملکت:

 

در یه جلسه ای راجع به وضعیت تحصیلی و ناقص بودن پرونده دانشجو صحبت بود که یکی از تبصره های سازمان سنجش این هست که اگر مدارک تحصیلی دانشجو کامل نباشد وضعیت تحصیلی شخص در آن دانشگاه کان لم یکن میشود.

این دکتر عزیز خواستند به این تبصره اشاره کنند و به نقل از خودشون: "در صورت کامل نبودن پرونده ی دانشجو، ما وضعیت تحصیلیش رو کن فیکون میکنیم!!!"

 

من :w58:

دکتر مملکت :w16:

مجددا من :ws37:

  • Like 23
لینک به دیدگاه

الان داشتم تو مسنجر با یکی از بچه ها چت میکردم و بهش یاد میدادم چجوری فیس بوک رو باز کنه / یه برنامه بهش دادم هرچی میزد میگفت نمیشه و ارور میگرفت ... یهو من گفتم به نت وصلی اصلا؟ :ws38: گفت نمیدونم / حدود یه بیست دقیقه ای تنظیمات نتشو چک کردیم که ببینیم به نت وصله یا نه / بعد یهو گفت وحید اگه نتم قطعه پس چجوری دارم با تو چت میکنم؟ vahidrk.gif من :whistle: به من چه خوب از بس خنگ بازی دراوردی و ارورهای عجیب گرفتی فک کردم نتت قطعه hanghead.gif

  • Like 33
لینک به دیدگاه

دیشب پسردایی هام خونمون بودن بعد همینطوری بحث داییشون پیش اومد پسرداییم گفت که داییش با اینکه سنش زیاده ولی بظاهر خیلی جوون مونده مامانمم خیلی جدی گفت آره آخه داییت خیلی بیعاره (بی آر؟)…

آقا یدفه خونه از خندمون منفجر شد آخه منظورش بیخیال بود (البته فک میکنم منظورش این بود)

  • Like 21
لینک به دیدگاه

یکی از دوستای عمو بزرگم تفریحی معتاده!

واسه آزمایش عروسیش رفته خون بده

پرستاره پرسیده : آقا گروه خون شما چیه؟

طرف که حسابی هول شده بود به جای اینکه بگه o منفی گفته o مورفین!!!!!!!!!!!!

  • Like 24
لینک به دیدگاه

یکی از دوستان میگفت:ده سال پیش نمیدونستم ژله چیه. رفته بودم سوپر مارکت. یه خانمی اومد گفت پودر ژله میخوام.ما هم اومدیم کم نیاریم گفتم ۲ تا بسته هم به من بدید. رفتیم خوابگاه حسابی تو اب حل کردیم ومثل شربت لیوان لیوان خوردیم و حال کردیم.بعد یه مقدار زیاد اومد گذاشتیم تو یخچال.فرداش اومدیم بقیش رو بخوریم دیدیم سفت شده و میلرزه.گفتم حتما خراب شده ریختمش دور

  • Like 27
لینک به دیدگاه

دیروز رفته بودم مغازه خرازی پارافین بخرم به جای اینکه بگم پارافین گفتم پروفن دارید ؟؟؟؟ فروشنده ها هم دوتا پسر جوون بودن خلاصه دیگه خنده امونشون نداد !!!! :banel_smiley_4:وقتی خوب خنده هاشونو کردن حسابی حالشونو جا آوردم :w000:به غلط کردن افتادن .... دِهَ چه معنی میدی ؟؟؟!!!!!:vahidrk:

  • Like 24
لینک به دیدگاه

سوتی ازین بالاتر که تموم طبقات دانشگاه که خلوته رو راحت بری بالا اونوقت از پله هایی که یه گله :ws3:پسر جلوش واستادن بیفتی؟ولی دمشون گرم اصلا نخندیدن:icon_redface:

البته اون روز هر پسری هم اتفاقی تو دانشگاه نگام میکرد به دوستم میگفتم وای خاک به سرم حتما اینم دیده من افتادم!icon_pf%20(34).gifبخاطر همین اون روز کلا خودمو تو کلاس حبس کردم hanghead.gif

  • Like 21
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

مراسم حنابندون دختر عموم بود.بنده خدا خیلی خوشگل شده بووووووووووووووووووووووووووود خیلیااااااااااااااااااااااااااا...

 

مراسم که تموم شد کنار هم نشسته بودیم داشتیم از آرایش و لباس میگفتیم (خودشم بود).

همه داشتن میگفتن نسبت به پولی که گرفته خیلی خوب کار کرده خیلی خوب شده قیافت و...

گفت نه گرون گرفته،بعد به من گفت تو کرج قیمتا چجوریه؟

گفتم:خیلی گرون تر از این میگیرن تازه از اینم زشت تر میشه.

 

 

دختر عموم :w58: :sad0: :4564:

 

شش تا خواهر داماد :97:

 

سه تا خواهرای عروس :ubhuekdv133q83a7yy7

 

من :banel_smiley_52:

  • Like 42
لینک به دیدگاه

تو این ۲ روزه ۲ بار شده پست خودمو میخونم به هوای اینکه پست ویویانه بعد اینکه یه خط خوندم میفهمم پست خودمه! نمیدونم چرا وقتی مستقیم به آواتار نگاه نمیکنم احساس میکنم آواتار اونه :ws38:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

این سوتی مال دیروزه(92.1.8)5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

دم غروب مامان و بابا دوباره راهی خونه اقوام شدن واسه دید و بازدید:banel_smiley_4:

منم که اصن حوصله عید دیدنی نداشتم گفتم نمیام.

با داداشم خونه موندیم.

مامی گفت حالا که خونه می مونید، حواستون باشه هرکی اومد درو باز کنید، تعارف کنید بیاد تو، خوب پذیرایی کنید و...

1ساعت از رفتن مامان اینا نگذشته بود که زنگ در به صدا در اومد.

با ساجد عین خــــر شــــرک بالا و پایین میپریدیم که ینی کی میتونه باشه:th_scratchhead::ws51::w768:

حوصله مهمونم نداشتیم خدا وکیلی:164:

تصمیم گرفتیم درو باز نکنیم:2i1d1co:

بنابراین بی سر و صدا سرجامون نشستیم تا شر مهمونا از سرمون کم شه:ws3:

همینجور که داشتیم یواشکی میز عید و کون فیکون میکردیـــــــم و احساس میکردیم مهمونا ضایع شدن و رفتن....

در حال باز شد...:w58::w58:

مامان بابا در حالی که بلند میگفتن بفرمایید ، خوش اومدید وارد خونه شدن...:w768:

ینی با ساجد نمیدونستیم به کدامین سمت و سو فرار کنیم:icon_pf (34)::ag2f893eg0ja83qr8q::ws28:

 

پریدیم تو اتاقامون

مامان اینا به همراه مهمونا وارد شدن

مهمونا شاکی، که ما 1 ساعته پشت دریم:viannen_38:

منم الکی خودمو زدم به خواب و ساجدم از اتاقش بیرون نیومد:shame:

مامان خیلی از دست مون عصبانی بود آخه همه فهمیدن که ما در و عمدا باز نکردیم:hanghead::5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 49
لینک به دیدگاه

دیشب خاله و پسرخاله مامانم اومده بودن خونمون..مامانم گفت این طبقه پایینیه ما قصد فروش خونشو داره..

 

پسرخاله مامانم گفت ما بیاییم اینجارو بخریم خوبه..منم اصلا منظوری نداشتم..وسط حرفشون گفتم وا مامان حوصله داریااا..:banel_smiley_4:

 

بعد یهو فهمیدم چ گندی زدم گفتم نه آخه این خونه اصلا خوب نیست..طبقه اول تو دل کوچس..:icon_pf (34):

 

پسرخاله گفت خب حالا نمیخواد درستش کنی نمیخریم..:ws3:

 

منم اصراااار که نه بابا چ حرفیه... آخه خوب نیست..وگرنه کی بهتر از شما که ما باهاش همسایه شیم..:banel_smiley_4:

  • Like 42
لینک به دیدگاه

نزدیک امام زاده ابراهیم بابلسر بودم.

مسافر پرسید:قبله کدوم طرفه؟

گفتم فلان طرف.

بعده لحظاتی فهمیدم طرف روسیه رو گفتم:icon_pf (34):

  • Like 39
لینک به دیدگاه

پيرو سوتي علي آقا :ws3:

مربوط ميشه به پيش دانشگاهي :ws3:

 

 

يه روز با دوستم توي خيابون بوديم. در واقع دم در خونمون.

يه ماشين پليس با سرعت اومد جلومون وايساد و گفت فلان مهد كودك كدوم طرفه

اينقدر با عجله و آشفته سوال پرسيدند كه اون آشفتگي و عجله به من هم منتقل شد.

منم گفتم برو جلو تر. جلوتره

اونا هم با سرعت رفتند.

بعد ديدم اصلا همچين مهدكودكي رو نميشناسم!!!

سريع منطقه رو ترك كرديم و فلنگ رو بستيم :ws3:

  • Like 41
لینک به دیدگاه

دیدین بعضی ها سر کلاس که حوصله شون سر میره گوشه و کنار جزوه شون با بغل دستیشون حرف میزنن؟؟

همیشه سعی کنید با مداد بنویسید و بعدش سریع پاک کنید!!

یک بار یکی از پسرای کلاسمون جزوه ش رو بهم داد که خانم فلانی این خیلی کامله و خوبه و ....

منم که کلا مال خودم رو بیشتر قبول دارم ولی این جزوه بدخط رو هم برداشتم که بچه دلش نشکنه!!blush.gif

رفتم خونه و نشستم دفترش رو دید زدم ببینم چی هست حالا...

چشمتون روز بد نبینه اون وسط مسطا دیدم این پسره داره دوستش رو نصیحت میکنه که دوست دخترش رو ول کنه!:w58:

اقا جان لاو استوری نوشته بودا...

میون کلامشون حرف های رکیک هم به دختره زده بود!!laugh.gif

اقا جان صبح رفتم سر کلاس بهش گفتم بیا ببینم....wacko.gif

صفحه رو نشونش دادم!!

حالاتی داشتا...

اول چشاش گرد شد!!blink.gif

بعد زد تو سر خودش!

بعد به لکنت افتاد!!

هی هم میگفت چرا خوندی؟؟!:ws3::ws3::ws28:

  • Like 38
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...