- Nahal - 47858 ارسال شده در 13 آذر، 2014 یه نفر داشت با یکی تلفنی حرف میزد میخواست آدرس ایمیل یه جا رو بده اسم شرکشون رو گفت بعد گفت .com 14
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 16 آذر، 2014 چند وقت پیش مامانم بهم گفت با داداشت تماس بگیر بگو بره نون بگیره منم زنگ زدم رو گوشیش اما حس کردم خیلی دورش شلوغه برای همین شروع کردم داد کشیدن که: احســــــــــــااااااااااااااااان الــــــــــــــــــــــــــو جواب بده دیگه آهـــااااااااااای با تواما هیچی که نگفت منم قطع کردم و این روند سه بار تکرار شد اما بار اخر یه چند ثانیه سکوت کردم دیدم این بیچاره اصن جواب نداده و من همش داشتم با اهنگ پیشوازش حرف میزدم 16
maryam39 8211 ارسال شده در 19 آذر، 2014 با یه نفر از آشناها داشتیم والیبال میدیدیم این بنده خدا یه بار وقتی که یه امتیاز میگرفتیم ذوف میکرد یه بارم وقتی که صحنه رو از یه زاویه دیگه تکرار میکردن وقتی توجیهش کردیم که این دوتا صحنه یکی بود قیافش: دیدنی بود 19
saghar... 6666 ارسال شده در 22 آذر، 2014 نمیدونم اینی که میخوام بگم سوتی هست یا نه ولی ترم3 بودم و کلاس الکترومغناطیس داشتیم و کلاسمون هم بسیار شلوغ بود و تعداد پسرا بیشتر وسرماخورده بودم وقیافم خیلی خسته بود استاد داشت درس میداد که یهو گفت شما چرا گوش نمیدی خوابت میاد چته؟کسی متوجه نشد استاد با کیه همه به هم نگاه میکردن چند بار دیگه استاد تکرار کرد یهو دیدم مثل اینکه با منه همه دارن نگام میکنن و ریز میخندن استادم خیره شده بهم گفتم با منین استاد گفت بله چته خوابت میاد چرا گوش نمیدی برو بیرون صورتتو بشو گفتم نه استاد و دیگه کلا دهنم قفل شد اونم بروبر نگام میکرد.(کلا احساس میکنم این استادمون با من لجه چند بار دیگه هم به این شکل تو کلاس ضایعم کرده) ینی دیگه تصور کنین تو کلاس با جمعیت حدود 60 تا من چه حالی داشتم مردم از خجالت مدیونید اگه فک کنید به درس گوش نمیدادم من استاد:2i1d1co: کناردستیم کل بچه ها:lol: 15
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 25 آذر، 2014 اصن دیگه دلم نمیخواد برم خرید از بس وقتی میرم سوتی میدم دیروز رفته بودم ترمینال بعد رفتم مثلا یه ایستک بخرم رفتم تو گفتم ببخشید آقا استیک دارید:| آقاهه یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت و گفت ایستک و بعد شروع کرد خندیدن منم گفتم همون حالا چه فرقی میکنه بابا خب وقتی یکی یه چیزی میگه و شما منظورش رو میفهمید،دیگه طرفو ضایع نکنید 15
ENG.SAHAND 31645 ارسال شده در 25 آذر، 2014 داشتم سریال ترک کارو پارا رو میدیم هنرپیشه خانوم هستش که دوست خوبم هستی آواتارشو داره hasti1988 سریال کارا پارا عشق پول سیاه، عشق تو یه صحنه پرسیدم این بابای هستی کی بود من خانومم:vahidrk: گفتم بابا منظورم الیف هستش (اسمش تو فیلمه ) خوب بالاخره به خوشی تموم شد :smiley-gen165: هستی الان اواتارتو رو اونقدر دیدم که اون هنرپیشه رو با نام هستی به ذهن سپردم 19
saghar... 6666 ارسال شده در 27 آذر، 2014 امروز با مامانم داشتیم tv نگاه میکردیم که بازیهای اسیایی رو پخش میکرد که مامانم یهو گفت ا ساغر زنده هست در همین لحظه tv داشت یکی از دومیدانی کاران ایرانی رو نشون میداد منم گفتم وا مامان پس میخواستی مرده باشه معلومه طرف زنده هست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!مامانم:حالت خوبه؟ من مامانم 18
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 29 آذر، 2014 چند روز پیش آبجیم یه مسواک واسم خرید منم مثلا میخواستم تاریخش رو چک کنم پشتش نوشته شده بود تاریخ تولید 2/2014 انقضا هم نوشته بود سه ماه پس از مصرف گفتم ااا اینکه تاریخش تموم شده برو پسش بده آبجیم نگاهش کرد گفت کجا تموم شده؟ نوشته سه ماه پس از مصرف گفتم خب بابا الان میدونی چنده؟9/2014هستیم آبجیم گفت خب دختر حالا هرچند این نوشته پس از مصرف اما من قبول نمیکردم و هی حرفم رو تکرار میکردم تا آخر سر آبجیم با مسواک زد تو سرم گفت تو یه لحظه ساکت بعدم مسواک رو آورد تا تو چشمم گفت دیوونه پس از مصرف یعنی وقتی به اون دندونای عتیقه ت زدی،سه ماه بعدش باید بندازی دور و بعد من:5c6ipag2mnshmsf5ju3 12
خردبین 456 ارسال شده در 29 آذر، 2014 چقدر جالبه با اعتماد به نفس سوتی هاتون رو تعریف می کنید. آدم به خودش امیدوار میشه. 8
ms13 1488 ارسال شده در 29 آذر، 2014 امروز رفته بودم خرید کنم بعد خیلی داشتم با بنده خدا محترمانه صحبت میکردم بعد این آخرش که میخواستم تشکر کنم از دهنم در اومد گفتم "دمت گرم" حتی اگه میگفتم "دم شما گرم" هم خیلی بهتر بود... :/ 11
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 1 دی، 2014 دیروز خواستم دستامو بشورم مثلا انگشتم رو گذاشتم روی دکمه که مثلا مایع بریزه تو دستم بعد یه آن فکر کردم این واسه شیر آبه هی محکم تر دکمه رو فشار دادم گفتم ای بابا چرا آب نمیاد؟ مگه آبا قطع شدن بعد تازه فهمیدم بابا این مایع ست واسه آب باید شیر رو باز کنم 10
ms13 1488 ارسال شده در 1 دی، 2014 دیروز خواستم دستامو بشورم مثلاانگشتم رو گذاشتم روی دکمه که مثلا مایع بریزه تو دستم بعد یه آن فکر کردم این واسه شیر آبه هی محکم تر دکمه رو فشار دادم گفتم ای بابا چرا آب نمیاد؟ مگه آبا قطع شدن بعد تازه فهمیدم بابا این مایع ست واسه آب باید شیر رو باز کنم شما جدا همه این سوتیایی که اینجا تعریف میکنید اتفاق افتاده براتون یا دارید ما رو دست میندازید ؟! دیگه بعید میدونم اینجوریا که میگید هم باشه!! 5
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 1 دی، 2014 شما جدا همه این سوتیایی که اینجا تعریف میکنید اتفاق افتاده براتون یا دارید ما رو دست میندازید ؟! دیگه بعید میدونم اینجوریا که میگید هم باشه!! وای خدایا آدم باید خیلی مورد دار باشه که الکی بیاد اینجا یه چیزی بنویسه که بقیه رو دست بندازه:icon_pf (34): نه همشون واقعیه 8
..!Alfa!.. 2854 ارسال شده در 1 دی، 2014 من سوتی نمی دم معمولاً بیشتر فلسفه میشه بخوام سوتی های دور و ورم رو بگم!! اون روز گوشیمو داده بودم دست استادم( یه چیزی نشونش می دادم!) بعد من حواسم به اندازه گیری و آزمایش بود حس کردم یک چیزی دید اون توو؛ زود گوشیمو گذاشت رو میز یک خنده هم الکی خوش زد؛ بعدش هم مث بچه پنج ساله باهام برخورد کرد که چرا هی یادت می ره ریست کنی این ابزارو؛ من بهت چی بگم آخه؟! سوتی من نبود خودش کنجکاوی کرده اصلا نمیدونم چی دیده به خدافقط می دونم سوتی بوده 17
Lean 56968 ارسال شده در 2 دی، 2014 دو هفته پیش رفته بودم خونه یکی از آشناها بهم گفت خوش اومدین منم در جواب گفتم همچنین:5c6ipag2mnshmsf5ju3 19
- Nahal - 47858 ارسال شده در 2 دی، 2014 دوستم برای یه مسیری مدام تاکسی تلفنی میگرفت همیشه هم راننده های پیرمرد رو می فرستادن دوستم تعریف میکرد مخالف همیشه چند روز پیش که منتظر ماشین بود یه پسر جوون و شیک با 206 و صدای ضبط بلند اومد و گفت از تاکسی تلفنی می یاد خلاصه دوست من رسید به مقصدش با ماشین و وقتی پیاده شد راننده پرسید از کجا برگردم که دوستم بهش آدرس رو گفت و بعد با خیال اینکه داداشش هست طرف یهو گفت اره از فلان خیابون برو مواظب خودت باش قربونت راننده: فقط کم مونده بود بگه رسیدی اس ام اس بزن بهم 21
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 6 دی، 2014 امروز با دوستم رفته بودیم که مثلا دوستم مانتو بخره صاحب مغازه هم یه پسر بود که فکر کنم به زور 23 سالش میشد من و رفیقم رو به رو هم ایستاده بودیم و منتظر بودیم اتاق پرو خالی بشه چند تا مانتو هم روی میز بود من حس کردم پسره داره نخ مانتو ها رو میگیره یه آن چشمم خورد به رفیقم دیدم داره میخنده منم خنده م گرفت یهو دیدم پسره برگشت سمت من و گفت خانوم مگه تا حالا ندید یه پسر دکمه بدوزه؟ گفتم مگه شما دارید دکمه میدوزید؟ جالبه ولی باور کن آقا باور کنید من اصن به شما نخندیدم به رفیق خودم خندیدم:5c6ipag2mnshmsf5ju3 پسره خودشم خنده ش گرفته بود:icon_pf (34): دوستم دیگه بدتر زد زیر خنده و گفت اتفاقا من داشتم به خودتون میخندیدم آقا 13
saghar... 6666 ارسال شده در 7 دی، 2014 امروز بعد کلاس ماشین2 با دوستم رفتیم با استادمون صحبت میکنیم که استاد ما یه پروژه داریم که میخوایم در ارتباط با درس ماشین هم باشه و ترکیبی باشه شما میتونین راهنمایی و کمک کنین؟ استاده برگشته میگه بچه ها کمک که نه ولی نمره میدم راستش من تخصصم سیستم هست و درباره ماشین اطلاعاتی ندارم و تخصصی هم ندارم من دوستم آخه استاد عزیز تو که از ماشین چیزی نمیدونی چرا میای تدریس میکنی؟حالا بدم درس نمیده ها منو بکش خدا ولی با این اساتید روبه رو نکن اینم وضع دانشگاه مثلا سراسری و استادای مملکت بعد میگن دانشجوها تلاش نمیکنن دنبال علم نمیرن آخه با این وضعیت ما چیکار کنیم این سوتی نبود؟خب ببخشید نمیدونستم چیه:5c6ipag2mnshmsf5ju3 15
saghar... 6666 ارسال شده در 11 دی، 2014 امروزبا دوستم واستاده بودیم تو محوطه دانشکده بعد دوستم یکی از پسرارو 1سال اسما میشناسه ولی ندیدش وخیلیم کنجکاو بود ببینش بعد یهو دیدم پسره نزدیکمونه روشم اونطرفهگفتم شیما ببین این همونه دوستمم نمیفهمید کی رو میگم منم داشتم مشخصات میدادم همونکه کتش سبزه کیفش مارک زرد داره و....اینو 6 بار تکرار کردم بعد 1ساعت تازه دوستم فهمید کیه شروع کرد خندیدن و مسخره بازی همین که برگشتیم بریم خیلی شیک چشم تو چشم دوست همون پسره شدیم که از قضا همکلاسیمونه بیچاره چشاش 6تا شده بود و با دهن 6متر باز شده داشت نگام میکرد ینی از خجالت میخواستم خودمو دار بزنم 1هفته هست با یکی از استادامون کار واجب دارم هر وقت میرم جلواتاقش یا نیست یا داره باکسی حرف میزنه یا...خلاصه نمیشه ببینمش تا اینکه امروز ظهر با 3تا از دوستام رفتیم جلو اتاقش در زدیم نبود با اینکه تو ساعت کاریش نوشته بود اون موقع هست منم دیگه کفرم در اومدو عصبانی شدم با صدای یکم بلند گفتم شیطنه میگه یه لگد بزنم به در اتاقش که یهو دیدم کلید تو قفل چرخید اینو که دیدم رفتم سریع پشت دیوار که مثلا قایم شم که دیدم 2مین بعد استاد اومد بیرون و در حالیکه به من زل زده بود رفت خوب نمیدونم چرا وقتی تو اتاقشونن درو قفل میکنن که ملت به اشتباه بیفتن و اینطور ضایع شن:4564: آبروم رفت البته امروز این اتفاق پشت در یکی دیگه از استادا هم افتاد که اونجا من پشت در گفتم بیشعور باز که نیست (بی ادب نیستم خو چیکار کنم100 بار میری در اتاقشون یه بارم نیستن اعصاب نمیذارن واسه ادم) شانس اوردم تو اتاقش یکی از دانشجویان دکتری بود وخودش نبود وگرنه کمیته ای میشدم 15
ارسال های توصیه شده