رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

چند وقت پیش مامانم بهم گفت با داداشت تماس بگیر بگو بره نون بگیره

منم زنگ زدم رو گوشیش اما حس کردم خیلی دورش شلوغه برای همین شروع کردم داد کشیدن که: احســــــــــــااااااااااااااااان الــــــــــــــــــــــــــو جواب بده دیگه آهـــااااااااااای با تواما:w000:

هیچی که نگفت منم قطع کردم و این روند سه بار تکرار شد

اما بار اخر یه چند ثانیه سکوت کردم دیدم این بیچاره اصن جواب نداده و من همش داشتم با اهنگ پیشوازش حرف میزدمTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

  • Like 16
لینک به دیدگاه

با یه نفر از آشناها داشتیم والیبال می‌دیدیم

این بنده خدا یه بار وقتی که یه امتیاز می‌گرفتیم ذوف می‌کرد یه بارم وقتی که صحنه رو از یه زاویه دیگه تکرار می‌کردن :ws28:

وقتی توجیهش کردیم که این دوتا صحنه یکی بود قیافش::hanghead: دیدنی بود:ws3:

  • Like 19
لینک به دیدگاه

نمیدونم اینی که میخوام بگم سوتی هست یا نه ولی

ترم3 بودم و کلاس الکترومغناطیس داشتیم و کلاسمون هم بسیار شلوغ بود و تعداد پسرا بیشتر

وسرماخورده بودم وقیافم خیلی خسته بود

استاد داشت درس میداد که یهو گفت شما چرا گوش نمیدی خوابت میاد چته؟کسی متوجه نشد استاد با کیه همه به هم نگاه میکردن چند بار دیگه استاد تکرار کرد یهو دیدم مثل اینکه با منه همه دارن نگام میکنن و ریز میخندن استادم خیره شده بهم گفتم با منین استاد گفت بله چته خوابت میاد چرا گوش نمیدی برو بیرون صورتتو بشو گفتم نه استاد و دیگه کلا دهنم قفل شد اونم بروبر نگام میکرد.(کلا احساس میکنم این استادمون با من لجه چند بار دیگه هم به این شکل تو کلاس ضایعم کرده)

ینی دیگه تصور کنین تو کلاس با جمعیت حدود 60 تا من چه حالی داشتم مردم از خجالت مدیونید اگه فک کنید به درس گوش نمیدادم

من :sad0:

استاد:2i1d1co:

کناردستیم:ws28:

کل بچه ها:lol:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

اصن دیگه دلم نمیخواد برم خرید از بس وقتی میرم سوتی میدم:sigh:

دیروز رفته بودم ترمینال بعد رفتم مثلا یه ایستک بخرم

رفتم تو گفتم ببخشید آقا استیک دارید:|

آقاهه یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت و گفت ایستک:banel_smiley_4:

و بعد شروع کرد خندیدنTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

منم گفتم همون حالا چه فرقی میکنه5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

بابا خب وقتی یکی یه چیزی میگه و شما منظورش رو میفهمید،دیگه طرفو ضایع نکنیدsigh.gif

  • Like 15
لینک به دیدگاه

داشتم سریال ترک کارو پارا رو میدیم هنرپیشه خانوم هستش که دوست خوبم هستی آواتارشو داره hasti1988

 

سریال کارا پارا عشق پول سیاه، عشق

 

 

 

 

WMt513930623423.JPG

WMt613930623448.JPG

تو یه صحنه پرسیدم این بابای هستی کی بود

من:whistle:

خانومم:vahidrk:

گفتم :ws3: بابا منظورم الیف هستش (اسمش تو فیلمه )

خوب بالاخره به خوشی تموم شد :smiley-gen165:

هستی الان اواتارتو رو اونقدر دیدم که اون هنرپیشه رو با نام هستی به ذهن سپردم :ws28:

  • Like 19
لینک به دیدگاه

امروز با مامانم داشتیم tv نگاه میکردیم که بازیهای اسیایی رو پخش میکرد که مامانم یهو گفت ا ساغر زنده هست در همین لحظه tv داشت یکی از دومیدانی کاران ایرانی رو نشون میداد منم گفتم وا مامان پس میخواستی مرده باشه معلومه طرف زنده هست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!مامانم:حالت خوبه؟

من:whistle:

مامانم:ws28:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

چند روز پیش آبجیم یه مسواک واسم خرید

منم مثلا میخواستم تاریخش رو چک کنم

پشتش نوشته شده بود تاریخ تولید 2/2014

انقضا هم نوشته بود سه ماه پس از مصرف

گفتم ااا اینکه تاریخش تموم شده برو پسش بده

آبجیم نگاهش کرد گفت کجا تموم شده؟

نوشته سه ماه پس از مصرف

گفتم خب بابا الان میدونی چنده؟9/2014هستیم

آبجیم:banel_smiley_4: گفت خب دختر حالا هرچند این نوشته پس از مصرف

اما من قبول نمیکردم و هی حرفم رو تکرار میکردم

تا آخر سر آبجیم با مسواک زد تو سرم گفت تو یه لحظه ساکت:ws3:

بعدم مسواک رو آورد تا تو چشمم گفت دیوونه پس از مصرف یعنی وقتی به اون دندونای عتیقه ت زدی،سه ماه بعدش باید بندازی دور:ws3:

و بعد من:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 12
لینک به دیدگاه

امروز رفته بودم خرید کنم بعد خیلی داشتم با بنده خدا محترمانه صحبت میکردم بعد این آخرش که میخواستم تشکر کنم از دهنم در اومد گفتم "دمت گرم"

حتی اگه میگفتم "دم شما گرم" هم خیلی بهتر بود... :/

  • Like 11
لینک به دیدگاه

دیروز خواستم دستامو بشورم مثلا

انگشتم رو گذاشتم روی دکمه که مثلا مایع بریزه تو دستم

بعد یه آن فکر کردم این واسه شیر آبه

هی محکم تر دکمه رو فشار دادم

گفتم ای بابا چرا آب نمیاد؟ مگه آبا قطع شدن

بعد تازه فهمیدم بابا این مایع ست

واسه آب باید شیر رو باز کنم:sigh:

  • Like 10
لینک به دیدگاه
دیروز خواستم دستامو بشورم مثلا

انگشتم رو گذاشتم روی دکمه که مثلا مایع بریزه تو دستم

بعد یه آن فکر کردم این واسه شیر آبه

هی محکم تر دکمه رو فشار دادم

گفتم ای بابا چرا آب نمیاد؟ مگه آبا قطع شدن

بعد تازه فهمیدم بابا این مایع ست

واسه آب باید شیر رو باز کنم:sigh:

شما جدا همه این سوتیایی که اینجا تعریف میکنید اتفاق افتاده براتون یا دارید ما رو دست میندازید ؟! :w58:

دیگه بعید میدونم اینجوریا که میگید هم باشه!! :ws3:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
شما جدا همه این سوتیایی که اینجا تعریف میکنید اتفاق افتاده براتون یا دارید ما رو دست میندازید ؟! :w58:

دیگه بعید میدونم اینجوریا که میگید هم باشه!! :ws3:

وای خدایا آدم باید خیلی مورد دار باشه که الکی بیاد اینجا یه چیزی بنویسه که بقیه رو دست بندازه:icon_pf (34):

نه همشون واقعیه:w16:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

من سوتی نمی دم معمولاً

بیشتر فلسفه میشه بخوام سوتی های دور و ورم رو بگم!!

 

اون روز گوشیمو داده بودم دست استادم(:w58: یه چیزی نشونش می دادم!) بعد من حواسم به اندازه گیری و آزمایش بود حس کردم یک چیزی دید اون توو:whistle:؛ زود گوشیمو گذاشت رو میز یک خنده هم الکی خوش زد؛ بعدش هم مث بچه پنج ساله باهام برخورد کرد که چرا هی یادت می ره ریست کنی این ابزارو؛ من بهت چی بگم آخه؟!

 

سوتی من نبود خودش کنجکاوی کرده :ws28:

اصلا نمیدونم چی دیده به خدا:ws37:فقط می دونم سوتی بوده:ws3:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

دو هفته پیش رفته بودم خونه یکی از آشناها بهم گفت خوش اومدین منم در جواب گفتم همچنین:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 19
لینک به دیدگاه

دوستم برای یه مسیری مدام تاکسی تلفنی میگرفت همیشه هم راننده های پیرمرد رو می فرستادن

دوستم تعریف میکرد مخالف همیشه چند روز پیش که منتظر ماشین بود یه پسر جوون و شیک با 206 و صدای ضبط بلند اومد و گفت از تاکسی تلفنی می یاد :w58:

خلاصه دوست من رسید به مقصدش با ماشین و وقتی پیاده شد راننده پرسید از کجا برگردم که دوستم بهش آدرس رو گفت و بعد با خیال اینکه داداشش هست طرف یهو گفت اره از فلان خیابون برو مواظب خودت باش قربونت :w58:

راننده::w58:

فقط کم مونده بود بگه رسیدی اس ام اس بزن بهم :banel_smiley_4:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

امروز با دوستم رفته بودیم که مثلا دوستم مانتو بخره

صاحب مغازه هم یه پسر بود که فکر کنم به زور 23 سالش میشد

من و رفیقم رو به رو هم ایستاده بودیم و منتظر بودیم اتاق پرو خالی بشه

چند تا مانتو هم روی میز بود

من حس کردم پسره داره نخ مانتو ها رو میگیره

یه آن چشمم خورد به رفیقم دیدم داره میخنده

منم خنده م گرفت

یهو دیدم پسره برگشت سمت من و گفت خانوم مگه تا حالا ندید یه پسر دکمه بدوزه؟:banel_smiley_4:

گفتم مگه شما دارید دکمه میدوزید؟:w58: جالبه ولی باور کن آقا باور کنید من اصن به شما نخندیدم به رفیق خودم خندیدم:5c6ipag2mnshmsf5ju3

پسره خودشم خنده ش گرفته بود:icon_pf (34):

دوستم دیگه بدتر زد زیر خنده و گفت اتفاقا من داشتم به خودتون میخندیدم آقا:ws3::banel_smiley_4:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

امروز بعد کلاس ماشین2 با دوستم رفتیم با استادمون صحبت میکنیم که استاد ما یه پروژه داریم که میخوایم در ارتباط با درس ماشین هم باشه و ترکیبی باشه شما میتونین راهنمایی و کمک کنین؟

استاده برگشته میگه بچه ها کمک که نه ولی نمره میدم راستش من تخصصم سیستم هست و درباره ماشین اطلاعاتی ندارم و تخصصی هم ندارم

من:w58:

دوستم:ws27:

آخه استاد عزیز تو که از ماشین چیزی نمیدونی چرا میای تدریس میکنی؟حالا بدم درس نمیده ها:ws52:

منو بکش خدا ولی با این اساتید روبه رو نکن:sad0:

اینم وضع دانشگاه مثلا سراسری و استادای مملکت:4564:

بعد میگن دانشجوها تلاش نمیکنن دنبال علم نمیرن آخه با این وضعیت ما چیکار کنیم:4564:

این سوتی نبود؟:ws52:خب ببخشید نمیدونستم چیه:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 15
لینک به دیدگاه

امروزبا دوستم واستاده بودیم تو محوطه دانشکده بعد دوستم یکی از پسرارو 1سال اسما میشناسه ولی ندیدش وخیلیم کنجکاو بود ببینش بعد یهو دیدم پسره نزدیکمونه روشم اونطرفهگفتم شیما ببین این همونه دوستمم نمیفهمید کی رو میگم منم داشتم مشخصات میدادم همونکه کتش سبزه کیفش مارک زرد داره و....اینو 6 بار تکرار کردم

بعد 1ساعت تازه دوستم فهمید کیه شروع کرد خندیدن و مسخره بازی همین که برگشتیم بریم خیلی شیک چشم تو چشم دوست همون پسره شدیم که از قضا همکلاسیمونه

بیچاره چشاش 6تا شده بود و با دهن 6متر باز شده داشت نگام میکرد ینی از خجالت میخواستم خودمو دار بزنم:4564:

2512379pbiehi0yq5.gif

1هفته هست با یکی از استادامون کار واجب دارم هر وقت میرم جلواتاقش یا نیست یا داره باکسی حرف میزنه یا...خلاصه نمیشه ببینمش تا اینکه امروز ظهر با 3تا از دوستام

رفتیم جلو اتاقش در زدیم نبود با اینکه تو ساعت کاریش نوشته بود اون موقع هست

منم دیگه کفرم در اومدو عصبانی شدم با صدای یکم بلند گفتم شیطنه میگه یه لگد بزنم به در اتاقش

که یهو دیدم کلید تو قفل چرخید اینو که دیدم رفتم سریع پشت دیوار که مثلا قایم شم که دیدم 2مین بعد استاد اومد بیرون و در حالیکه به من زل زده بود رفت:4564:

خوب نمیدونم چرا وقتی تو اتاقشونن درو قفل میکنن که ملت به اشتباه بیفتن و اینطور ضایع شن:4564::4564::4564:

آبروم رفت:sad0:

البته امروز این اتفاق پشت در یکی دیگه از استادا هم افتاد که اونجا من پشت در گفتم بیشعور باز که نیست :ws3:(بی ادب نیستم خو چیکار کنم100 بار میری در اتاقشون یه بارم نیستن اعصاب نمیذارن واسه ادم)

شانس اوردم تو اتاقش یکی از دانشجویان دکتری بود وخودش نبود وگرنه کمیته ای میشدم:4564:

  • Like 15
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...