سوتی

[setare.blue 23,086]

عاقبت خستگی

 

 

 

[دل مانده 7,714]

چن وخ پیش رفته بودیم مبل بخریم

از یه مغازه ای خرید کردیم

بعد آخرش که خواستیم بیایم بیرون شاگرد اونجا بهم گفت مبارکتون باشه

منم به جای اینکه بگم ممنون خسته نباشید(آخه شاگرده خیلی ورجه وورجه میکرد!!)گفتم ممنون مبارک شما هم باشه

بنده خدا به روم نیاورددمش گرم

اون لحظه روم نمیشد حتی سرمو بگیرم بالا

[.Apameh 25,173]

من امروز قرار بود بعد کلاسم دوستمو که 2 ساله ندیدمش ببینم...

 

رفتم سر کلاس دیدم اووووووووو گوشیم داره خاموش میشه:icon_razz:

 

سریع شماره دوستمو نوشتم که اگه خاموش شد بالاخره شمارشو داشته باشم یجوری پیداش کنم...

 

سر کلاس دیدیم اسمس داد که امروز 1 مشکلی پیش اومد پس فردا بریم...

 

تا اومدم جواب بدم که بهتر منم داره گوشیم خاموش میشه... یهوخاموش شد...

 

استاد رفت بیرون 1 لحظه به دوستم گفتم فرناز 1 دقیقه گوشیتو بده کار دارم گوشیم خاموش شده :5c6ipag2mnshmsf5ju3 میخوام اسمس بدم سمانه:5c6ipag2mnshmsf5ju3

فرناز: سمانه کیه؟؟؟

 

من : سمانه دیگه بابا دوستم نمیشناسیش؟؟؟

 

فرناز: نه باید بشناسمش؟؟

 

من: میشناسیشا تو کلاسمون بود قبلا

فرناز:نه اصن کسی به اسم سمانه نمیشناسم من

خب حالا گوشیتو 1 اسمس بدم:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

شمارشو زدم دیدیم اسمش تو گوشیش بود به اسم سمیرا

 

من: فرناز ؟؟این چیه؟؟ تو که گفتی نمیشناسی شمارش سیوه تو گوشیت اونم به اسم سمیرا...

 

فرناز: چی میگی تو؟؟ حتما اشتباه زدی

من: نه بابا درست زدم... چیکار کنم بفرستم یا نه؟؟

 

فرناز: میخوای 1 زنگ بزن ... ببین کیه:icon_razz:

زنگ زدم: گوشیو برداشت گفتم سلام سمیرا جان

گفت: سلام خوبی فرناز جون اشتباه گرفتی

من:( 1 لحظه فک کردم با گوشی خودم زنگ زدم) شما چجوری فرنازو میشناسین

طرف: خب مگه تو فرناز نیستی تو؟

من : نه من دوستشم ( یادم اومد گوشی فرناز دستمه)ببخشید گوشیش دست منه اشتباه زنگ زدم

طرف: باشه اشکال نداره به فرناز بگو سمانه خیلی سلام رسوند

من: عـــــــــــــــه تو سمانه ای:hapydancsmil:دیدم صدات آشناسا اما گفتم اگه 1 بار دیگه اسمتو اشتباه بگم قاطی میکنی 3 ساعته دارم دنبالت میگردم... گوشیم خاموش شده بود میخواستم بهت بگم عیبی نداره پس فردا بریم

 

قطع کردم گفتم فرناز تو که سمانه رو نمیشناختی

 

فرناز::sorry: باور کن هنوزم یادم نمیاد کیه

 

گفتم بابا سمانه بیـــــــــــــب ( فامیلیشوگفتم) یادت اومد؟؟

گفت آهـــــــــــان اونکه اسمش سمیرا بود:14k8gag:

دیگه حرفی برای گفتن نداشتم:icon_razz:

رومو برگردوندم دیدم استاد اومده داره نگامون میکنه به این شکلگفت سمیرا رو پیدا کردین شما؟؟

گفتم سمیرا رو نه اما سمانه رو پیدا کردیم

گفت به یمن پیداشدن سمانه خانوم دفعه بعد سر کلاس شیرینی میارین جفتتون دست خالی نبینمتون که راتون نمیدم ....هرچی هیچی نمیگم نیم ساعته کلاسو گرفتین رو سرتون

من ::5c6ipag2mnshmsf5ju3

فرناز رو به من:

[nasim184 12,256]

خیلی شیک بعد مدت ها که وقت نداشتم برم بیرون...تصمیم گرفتیم با دوستام (دختر خاله هام) بریم کافی شاپی که بعد از مدت ها با یه محیط مناسب افتتاح شده بود و قابل نشستن بود...رفتیم....نشستیم و تصمیمی گرفتیم یه چیزی سفارش بدیم که خنک باشه...و با یه نام جالب روبرو شدیم!!!(شیک).....من شک داشتم تلفظش چجوری بشون گفتم از این بگذرید تابلو میشیم،التماسشون کردم.....اینا نگذشتن...دختر خالم داد زد گفت اقااا shiiiiiiiiiiiiiik چیه!!!!:ws3:

مرده :خانم اون shake

من:البته رو به دیوااار...حالا همه به ما نگاه میکردن...نیم خیز زیر میز بودم

مرده :خانوما میز کناریتون داره شیک میخوره میتونید ببینیییییید

وای الانم یادم میوفته میخندم هاااا.........

حالا دختر خالم شب رفته برا پسر خالم تعریف کرده...الان پسرخالم تو وایبر پیام گذاشته 3 تا....رفتن کافیشاپ shik سفارش دادن

انگش نمای خاص و عام شدیمم

بابا اسماروانگلیسیشم بنویسید مردم مشکل دارنفقط رو زبان اصلی تسلط دارم من

[hami_sani 6,076]

خیلی شیک بعد مدت ها که وقت نداشتم برم بیرون...تصمیم گرفتیم با دوستام (دختر خاله هام) بریم کافی شاپی که بعد از مدت ها با یه محیط مناسب افتتاح شده بود و قابل نشستن بود...رفتیم....نشستیم و تصمیمی گرفتیم یه چیزی سفارش بدیم که خنک باشه...و با یه نام جالب روبرو شدیم!!!(شیک).....من شک داشتم تلفظش چجوری بشون گفتم از این بگذرید تابلو میشیم،التماسشون کردم.....اینا نگذشتن...دختر خالم داد زد گفت اقااا shiiiiiiiiiiiiiik چیه!!!!:ws3:

مرده :خانم اون shake

من:البته رو به دیوااار...حالا همه به ما نگاه میکردن...نیم خیز زیر میز بودم

مرده :خانوما میز کناریتون داره شیک میخوره میتونید ببینیییییید

وای الانم یادم میوفته میخندم هاااا.........

حالا دختر خالم شب رفته برا پسر خالم تعریف کرده...الان پسرخالم تو وایبر پیام گذاشته 3 تا....رفتن کافیشاپ shik سفارش دادن

انگش نمای خاص و عام شدیمم

بابا اسماروانگلیسیشم بنویسید مردم مشکل دارنفقط رو زبان اصلی تسلط دارم من

 

دقییییییقا عین همین اتفاق واسه ما هم افتاد

با 2 تا خواهرام رفتیم کافی شاپ .......خواهر بزرگم خیلی شیک به طرف گفت اقا لطفا 3 تا شیک

[Ali.Fatemi4 22,826]

عرض شود خدمتتون که این سوتی رو جناب black banner دادن ولی از اونجایی که از اظهارش توی تاپیک سوتی امتناع نمودند خودم میذارم اینجا:gnugghender:

 

 

[black banner 9,103]

عرض شود خدمتتون که این سوتی رو جناب black banner دادن ولی از اونجایی که از اظهارش توی تاپیک سوتی امتناع نمودند خودم میذارم اینجا:gnugghender:

 

 

 

 

 

:icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34):

[ENG.SAHAND 31,645]

:icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34)::icon_pf (34):

این تو پروف من بود

خدا رفتگان شمارو بیامرزه

حالا یه سوتی

سال اخر بودیم یکی از بچه ها ترم12 بود فک کنم

سر کلاس پروزه فاینال

پروژه دستگاه نقطه جوش ساخت و طراحی

استاد فقیهی

مهندس این چند کیلوئه

مهندس ما

استاد سنگین بود دو نفری آوردیم

کلاس داشت صندلی ها با دندوناشون میکندن

آقا منظورشون کیلو واته :ws28:

[آریودخت 43,941]

تاپیک عروسی فائژه جون بود

معمولا بچه های اینجا رو با اواتار میشناسم ، ینی اولین چیزی که تو چشم هست اواتار اشخاص هست تا اسمشون و ....

داشتم پست ها رو میخوندم که به دیدم اقای عارف ( ارشد) دو تا پست تبریک دادن ، فک کردم سوتی دادن بعد یه روز تامل دیدم خودم سوتی دادم چون :

 

 

 

[Hanaaneh 28,167]

چند روز بود آبجیم منو برد خونشون

بعد دامادمون زنگ زد این یکی آبجیمو اذیت کنه

خواست بگه پشت گوشتو دیدی،راضیه روهم دیدی

به جاش گفت:نوک دماغتو دیدی؟ پشت گوشتو هم میبینی

من

آبجیم

دامادمون

[unstoppable 5,989]

این نوع کشتن الان منسوخ شده هااااااااا...نگران نباشید!!!

 

[*Mars* 5,292]

روز عقدم بود. تو محضر بودیم. عاقد اومد خطبه رو خوند. وقتی سه بار خوند و من بله رو گفتم کسانی که روی سرمون پارچه گرفته بودن پارچه رو برداشتن. همون موقع عاقد گفت آی آی بیچاره اقا دامااااااااااااد. چرا واسش پارچه نمی گیرین؟؟!؟!؟ مگه آدم نیس!!!

خلاصه خیلی سوتی بامزه ای بود. عاقد وقتی خطبه رو خوند حمیدرضا هم با صدای بلند گفت: با کمال میـــــــــــــل بلـــــــــــــــه!

[Mahnaz.D 61,915]

یکی از دوستام یه سئوالی ازم پرسید...گفت کی بهم جوابشو میدی؟ گفتم حالا بعد از چند ثانیه گفتم یه ماه دیگه

دو ساعت بعد منو دید بهم گغت: مهناز کی جواب سئوالمو میدی؟ به ساعتم نگاه کردم... یهو گفتم: یه ماه دیگه :ws28:

دیدم ترکید از خنده...گفت: هدفت از اینکه به ساعت نگاه کردی و گفتی یه ماه دیگه چی بود؟:ws28:

حالا من هر دفعه به ساعتم نگاه می کنم اول کلی می خندم بعد می بینم ساعت چنده

[soil eng 17,164]

امروز صب سوتی ترین سوتی عمرم رو دادم

از کله سحر ک از جام بلند شدم بدجور سردرد داشتم....

9 صب برام اس اومد، برداشتم دیدم ئه یکی از همکارای آقاس ک تو شهر دیگه س.نوشته بود :سلام خوبی؟

منم فک کردم کارم داره حتما خیلی جدی نوشتم: سلام.مرسی بفرمایین!

اینم بگم ک اصلا ابمون با هم تو ی جوب نمیره...هر وقت شمارشو میبینم میگم باز این پیداش شد

بعد اس داد: ببخشید اشتباه شد!

منم دیگه چیزی نفرستادم ..خداروشکر کردم ک اشتباه فرستاده

بعد نیم ساعت دوباره اس داد،شرمنده شما .......(ی اسم گفت)هستین.

منم سرم درد میکردو اصلا حوصلشو نداشتم نوشتم:نخیر اقای....من فلانی هستم(شهرتم)از ....(پست کاریم رو گفتم):icon_razz:

دیدم زنگ زد!برداشتم ترکی سلام دادم(سلام بویورون) دیدم داره فارسی ج میده

کلی عذرخواهی ک ببخشید خانوم اصلا حواسم نبود و شماره شمارو با کسه دیگه اشتباه گرفتم!

یخورده ک ب صداش دقت کردم دیدم ئه این ک اون یکی همکارمه.از یکی از شهرای دیگه

آخر شهرت یکیشون "زاده" داره اون یکی " ی" مثلا اسدزاده و اسدی

 

بعد ک فهمیدم کیه تازه شروع کردم ب احوال پرسی و بدتر اینکه بهش گفتم ک منم اشتباه گرفته بودم

[unstoppable 5,989]

امروز صبح خواب آلود پا شدم رفتم تو پارکینگ

کاپوت ماشین رو زدم بالا که تو رادیات آب بریزم و برم

درب رادیات رو باز کردم و شروع کردم به آب ریختن

یکم گذشت با خودم گفتم خدایا! آخه چرا رادیات پر نمیشه؟!؟!

یه نگاه انداختم سمت ماشین...

دَدَم واااااااااااااای!:banel_smiley_52:

همه ی این مدت داشتم آب میریختم تو کارتر موتور....جای روغن موتور

به حماقتم ادامه دادم و ماشین رو روشن هم کردم

 

دو هفته پیش روغن ریخته بودم، فیلتر هوا و بنزین هم عوض کرده بودم، همش از اول...

[Ali.Fatemi4 22,826]

 

[زفسنجانی 7,100]

کلاس دوم دبستان که بودم عجیب عاش ق عینک بودم ...اصلن رویای من بود اون روزا ..خلاصه تو مدرسه از طرف شبکه بهداشت فردی مدارس اومدن برا ..دیدم بهترین فرصته برا عینک دار شدن ...تا نشستم رو صندلی تست بینایی واون خانومه چندتا از جهتهای Eروپرسید همه رو از قصد اشتباه گفتم اونم منو ارجاع داد به پزشک متخصص ..منم خوشحال که قسمت اول نقشه ام گرفته ..خلاصه روز بعدش نامه ارجاع رو بردیم پیش یه متخصص چشم پزشکی ..اونجام نامردی نکردم

هرچی دکتره میپرسید از ریز ودرشت همه رو دقیقن برعکس میگفتم ...تا اینکه دیدم دکتره یه فرم عینک اورد گذاشت رو چشمم تا اینو گذاشت شروع کرد پرسیدن ...منم همه رو درست گفتم از ریزترین تا درشت ترین ...یهویی دیدم دکتره آرو آروم اومد جلووووووووووو ..گفت وای این پسر شما خانوم چشماش خیلی ضعیفه ...بعد منم داشتم ذوق میکردم که نقشه ام گرفته یهویی دیدم همینجور که دکتر میاد جلو وداره به مامانم از چشمای ضعیف من میگه یهویی اومد دوتا انگشتشو از داخل فرم بدون شیشه عینک آورد زد روچشمام :icon_pf (34):منو بگی اصلن یخ کردم ....بعد گفت خانوم پسرتون چشماش یه ذره هم ضعیف نیست ....

[pari.v 10,304]

 

 

اون عنوانم خودم گذاشتم واسه تاپیک گفتم موجبات خنده شما فراهم شه

[Ali.Fatemi4 22,826]

اون عنوانم خودم گذاشتم واسه تاپیک گفتم موجبات خنده شما فراهم شه

 

بهههلههه

[pari.v 10,304]

کلاس دوم دبستان که بودم عجیب عاش ق عینک بودم ...اصلن رویای من بود اون روزا ..خلاصه تو مدرسه از طرف شبکه بهداشت فردی مدارس اومدن برا ..دیدم بهترین فرصته برا عینک دار شدن ...تا نشستم رو صندلی تست بینایی واون خانومه چندتا از جهتهای Eروپرسید همه رو از قصد اشتباه گفتم اونم منو ارجاع داد به پزشک متخصص ..منم خوشحال که قسمت اول نقشه ام گرفته ..خلاصه روز بعدش نامه ارجاع رو بردیم پیش یه متخصص چشم پزشکی ..اونجام نامردی نکردم

هرچی دکتره میپرسید از ریز ودرشت همه رو دقیقن برعکس میگفتم ...تا اینکه دیدم دکتره یه فرم عینک اورد گذاشت رو چشمم تا اینو گذاشت شروع کرد پرسیدن ...منم همه رو درست گفتم از ریزترین تا درشت ترین ...یهویی دیدم دکتره آرو آروم اومد جلووووووووووو ..گفت وای این پسر شما خانوم چشماش خیلی ضعیفه ...بعد منم داشتم ذوق میکردم که نقشه ام گرفته یهویی دیدم همینجور که دکتر میاد جلو وداره به مامانم از چشمای ضعیف من میگه یهویی اومد دوتا انگشتشو از داخل فرم بدون شیشه عینک آورد زد روچشمام :icon_pf (34):منو بگی اصلن یخ کردم ....بعد گفت خانوم پسرتون چشماش یه ذره هم ضعیف نیست ....

دقیقا بعد از خوندن این پست یه سوتی دادم

پستو خوندم، آفتاب افتاده بود روم، تنبلیم کرد بلند شم پرده رو بکشم دستمو تا تونستم دراز کردم مامانم گفت تنبل نرو تو سایه.... منم گفتم بابا عینکم سنگینه! (به جای لپ تاپ گفتم عینک :دی)