Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۶ برای به یاد آوردنِ یه نفر، یه بهانه کوچیک کافیه اما کی میدونه که برای فراموش کردن چند ســال باید بگذره؟ از کجا معلوم که با مرگ همه "خاطرات" فراموش میشن؟ کاش آدم آرزوهاش رو تو دنیــا بذاره خاطراتش رو به گور ببره. توی قدیمیترین "عکسها" همیشه، یه نفر هست هیچوقت لبخندش کهنه نمیشه یه روز همه آدمــا، میرن سراغِ یه عکس قدیمی کنـــارِ یه "عشقِ قدیمی" زل میزنن به یه بغضِ قدیمی و میگن خیلی ممنون که: «یه روز با تمام وجود دوستم داشتی» 5 لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۶ خیلی به دعا احتیاج دارم که از این کارهای اداری نامه دادن نامه گرفتن خلاص شم اگه کسی میبینه دعا کنه:girl_angel: 7 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۶ خاورمیانه تبدیل شده به انبار باروت در این فضای جنگ و آشوب بخشی از حاکمیت کشور به دنیا ثابت کرد که ایران اهل تعامل و گفتگو با تمامی دنیاست،همیشه عبارت برهه حساس کنونی رو شنیدید امروز واقعا در همون لحظه و برهه حساس هستیم. دورنمای آینده کشور دو حالت خواهد داشت، یا همچنان تصویری از یک کشور اهل دیپلماسی به دنیا ارائه بدیم یا کشوری در دست جنگ طلبان و حامیان جدل با دنیا. در انجمن هستن دوستانی که از مشکلات من خبر دارن من فکر میکنم در برابر خطری که کشور رو تهدید میکنه مشکلات شخصی ما محلی از اعراب نداره چرا که سقوط و صعود کشور در حال رقم خوردنه.انتخابات رو جدی بگیرید. 2 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اردیبهشت، ۱۳۹۶ بعضی از کارها برام خط قرمز هست شخصیتم اجازه نمیده که هووی چی گری کنم یا کلا با شرف و آبرو کسی بازی کنم ولی خب تحملم هم حدی داره حتی اگه نتونم به جایی برسم ولی محاله ممکنه بذارم طرف فکر کنه خر هستم و با خنده در روبروم و خوردن حقم در پشت سرم خر فرضم کنه. یه جایی باید صدای آدم دربیاد تا مردم خیال برشون نداره که خیلی زرنگ هستند. خیلی ها ممکنه منو با روحیه خشن و جنگ طلب بشناسند چون اصولا هرطوری بشه یعنی ظلمی بشه خصوصا به خودم و اطرافیانم صدام در میاد هر چند من برعکس اونچیزی که بعضیها میشناسند خیلی هم صلح طلب هستم و اهل جنگ و جدل و حق خوری نیستم. یه مدته میبینم داره حقم خورده میشه به راحتی و تمیزی هرچند باید زودتر صدام در می اومد ولی جسته و گریخته صدا دادم فردا هم دارم میرم با بزرگتر بقولی صحبت کنم . کسی که منطقی قبولش دارم و امیدوارم این شخص با تصوراتم و برداشتهام و شخصیتش یکی باشه . روغن ریخته و آب رفته به قولی به جوی برنمیگرده ولی خب محاله بذارم ازم احمق و بارکش ساخته بشه. آدمها بعضیهاشون اینقدر حقیر و حسود هستند که در وصف هیچ کسی نمیگنجه و این باعث شرمساری هست. آدم از سنش و شخصیتش و جایگاهش باید بتونه الگوی نیکی باشه نه مثل قبلیها درس خوندن و نخوندن باعث نمیشه آدمها با کمالات بشوند ولی میتونند عقده ای بشوند. از تمام انسانهای ظاهر بین متنفرم . مراسم های دعاهاتون یه روزی کاشکی جوابگوتون باشه. 1396/2/26 2 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۶ وقتی که نوشتههای بچههای اینجا رو میخونم میفهمم آدمایی مثل خودم هستن که واقعا بخاطر شرایط جامعه حرص میخورن. از اینکه میبینن چطور یه عده هر روز و هر شب با دروغ و تهمت سعی در تخریب دولت دارند. از ناآگاهی مردم سوء استفاده میکنند و با تهییج احساسات دینی سعی میکنند این طور القا کنند که یک طرف شر مطلق هست و یک طرف خیر مطلق. حرص میخورم که میبینم همکلاسیم که فارغ التحصیل شهرسازی دانشگاه تهرانه و قاعدتا باید در متن اخبار شهر و شهرداری باشه از ساز و کارهای فاسد شهرداری ذره ای خبر نداره. از تمام سمبلکاریهایی که شهردار هر روز بزک میکنه و به اسم مدیریت موفق شهری به خورد مردم میده خبر نداره. از سرمایهی شهری که هر روز بیشتر از روز قبل به تاراج رفته خبر نداره و نتیجتا از قالیباف و دار و دستهاش حمایت میکنه. اما حقیقت اینه که نباید حرص خورد. حقیقت اینه که ما مردمی هستیم که رایمون رو میشه با دو کیلو سیبزمینی خرید. میشه یا وعدهی یارانهی سه برابر خرمون کرد. ما مردمی هستیم که بدون اینکه ذرهای آگاهی داشته باشیم دائما در حال تهمتزدن و دروغ گفتن هستیم و آخر سر هم با توصیهی فلان نماز چند صد رکغتی برای پیروز شدن کاندیدای با کرامت وجدانمون رو آسوده میکنیم و به خودمون اطمینان میدیم ما خیلی خوبیم. ما همین مردمیم و تا وقتی هم همینیم هر چی هم سرمون بیاد حقمونه! والسلام 1 لینک به دیدگاه
!Hooman 10133 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۶ وقتی حس میکنی بعضیا از جنس تو نیستن به موندن کنارشون ادامه نده! 6 لینک به دیدگاه
Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اردیبهشت، ۱۳۹۶ اینکه بیای اینجا و بنویسی یعنی دغدغه داری یعنی داره یه چیزایی بهت فشار میاره که اگه حرف نزنی میترکی ویژه خواری و رانتخواری داره تو جامعه من بیداد میکنه داره و من چون آقا زاده (مثلا پسر یه وزیر یه وزارت خونه در پیت مثل وزیر نظارت بر آفتابه سازی کشوری) نیستم نمیتونم با مظلومت تمام ۲۰۰ میلیون پوشاک وارد کنم آقای ریش قشنگ!!! من دلم ازت پره.... تو به همه ما خیانت کردی... تو تو چشم این مردم دروغ گفتی... به والله اگه مرد بودی و از این مردم معذرت خواهی می کردی بابت دروغ چهار سال پیشت مردم بازم بهت رای میدادن چون دوست داشتن... چون اون موقع کسی که فداکار بود بین مردم تو بودی... اگه مثل مرد بابت قاچاقهای کلان دختر وزیرت معذرت خواهی می کردی و به اون آدمای شکم سیر مظلوم نمیگفتی الان مردم پشتت بودن من اینجام دانشجوی دکتری تخصصی مهندسی برق - کنترل با رتبه هفت کشوری من دارم به خاطر شرایطی که جامعه ام بهم حکم کرده به همه شماها خیانت میکنم...من چون دولت شبه محترم من رو از زندگی ساقط کرده دارم به جای اینکه روی تز دکترام کار کنم دارم برنامه نویسی میکنم که اصلا به مهندسی برق ربطی نداره... دارم خیانت میکنم چون دانشجویی هستم که به جای درس خوندن دارم کار میکنم من از همه معذرت میخوام بابت همه خیانت هایی که از طرف من... دانشجوی دکتری...که با پول شما مردم باید درس بخونه و شرایط جامعه اش نمیذاره درس بخونه حلالیت میطلبم و میخوام منو ببخشید ولی مستر پرزیدنت یادت باشه...من که به قول خودت نخبه کشوری بودم (هرچند که از سرمایه های انقلاب نبودم که حقوق نجومی ازت بگیرم) ازت دلگیرم....تو به همه ما دانشجوهای دکتری خیانت کردی.. من ماشینی که چهار سال سواری نداده رو نمیخوام...من امثال به تو یکی رای نمیدم مستر...... علی برکت الله..... 3 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۶ ای پیمانه یِ خویشتن، زمان کوچ نزدیک است حرکت با نوای صور در پیش است بر مرکب اسوار خویش افسار بباید بر بست گله کردار خویش گرد بباید نمود بر چادر سیاه دشتِ دنیا، داغ سفید باید زد بر پشت مرکب امید سوار باید شد نگاهی بر آسمان از چشمه معرفت گذر باید کرد پیمانه خویشتن را تا جای پر باید کرد باید گذاشت و گذشت ازین بازیچه لغو، که پایانِ قمارِ بی برد نزدیک است... (زندانی تردید! دربند خویشتن خویشم!!) 1 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۶ از قدیم گفتن خود کرده را تدبیر نیست دبیرستان که بودم یه معلم دیفرانسیل داشتیم خیلی بی سواد بود ما سرکلاس یه کلمه هم ازش یاد نمیگرفتیم به مدیر گفتیم اونم گفت همینی که هست یا این یا اون اون یکی معلم حق انتخابتون همینه یکیشو گفت بد اون یکی رو گفت بدتر بین بچه ها همهمه افتاد که آقا بد رو انتخاب کنیم از بدتر بهتره مدیرمون خیلی آدم باهوشی بود با این دوتا کلمه سکوت رو بین بچه ها حاکم کرد و توری ذهنمون رو جهت داد که به گزینه ی دیگه خارج مدرسه فکر نکنیم و یک هفته جدل بین بچه ها صورت گرفت که بد باشه یا بدتر من از هرکی پرسیدم گفتن این دوتا عین همن حتی سوادشون هم عین همه هیچ تفاوتی باهم ندارن و فقط حقوق میگیرن تا دوتا دوتا چهارتا یاد بدن اگه این بپرسی هشت هشتا جواب بلد نیستن اونجا بود که فهمیدم بد و بدتری وجود نداره و هرچا بد هست یعنی افتضاح اونجا بود که فهمیدن حق انتخابی معنی نداشت چون گزینه ی اصلحی نبود که حق انتخابی باشه از بین اون همه معلم تو تبریز فقط دوتا؟ و ما با سکوتمون و بچه ها با جدلشون کاری کردن که همون معلمها با همون سبک هر سال اومدن به اون مدرسه بازم میگم خود کرده را تدبیر نیست آی دلم از وضع اسفبار مدرسه مون میسوزه 5 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۶ میشه؟ دکتری تخصصی باشی و امسال رو امثال بنویسی؟ اوکی حله باور کردیم 3 لینک به دیدگاه
Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۶ کاش بقیه هم سوال کنند به جای حرف زدن و خودشونو علامه دهر ندونن آره میشه امسال رو امثال هم نوشت اگه به جای کیبرد استاندارد فارسی کیبرد QWERTY یا به قول عامه کیبرد فینگلیش به فارسی نصب داشته باشی.... مثلا تو این کیبرد با 'z' میشه حروف ز ظ ض و زد ..... چون بر اساس مصوت چیده شده نه کیبرد استاندارد.... حالا اگه یه لحظه خطای تایپ داشته باشی امسال میشه امثال... اینجا منو همه میشناسن و میدونن دروغگو نیستم...همون دکتری خوندنمو مهدی عارف و محمد عارف و ایمان انصاری و... میدونن و نیازی به تعریف از خودم ندارم...سواد هر کس به پست های تخصصیش تو رشته اشه نه به جفنگیاتی که اینجا می نویسه به کوری چشم و تو امثال تو رای ما سید محرومان سید ابراهیم رئیسی:icon_gol::icon_gol: 2 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۶ اين شعر رو خيلي دوست دارم چون يه شعر متفاوت در مورد يه زنه : بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم و بیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم می دهد این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر!؟ زنی بی نظیر چون تو به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد به عشق های استثنائی و اشکهای استثنایی… عشقی بی نظیر برای زنی استثنایی بیشترین چیزی که درباره «زبان» آزارم می دهد این است که برای گفتن از تو، ناقص است و «نویسندگی» هم نمی تواند تو را بنویسد! تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی و واژه های من چون اسبهای خسته بر ارتفاعات تو له له می زنند و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست مشکل از تو نیست! مشکل از حروف الفباست که تنها بیست و هشت حرف دارد و از این رو برای بیان گستره ی زنانگی تو ناتوان است!بیشترین چیزی که درباره گذشته ام با تو آزارم می دهد این است که با تو به روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم نه به شیوه ی رامبو، زوربا، ون گوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم که می ترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد مبادا جایگاهش مخدوش شود! برای همین عذرخواهی می کنم از تو برای همه ی شعرهای صوفیانه ای که به گوشت خواندم روزهایی که تر و تازه پیشم می آمدی و مثل جوانه گندم و ماهی بودی از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی و ابن عربی پوزش می خواهم…اعتراف می کنم تو زنی استثنایی بودی و نادانی من نیز استثنایی بود! 4 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۶ نخبه اون پیرمرد روستاییه که بدون هیچ سوادی این اصل اساسی اقتصاد رو درک کرده که رشد نقدینگی منجر میشه به تورم والا هر حماری باری از کتاب و مدرک به دوش بکشه بدون ذره ای فهم و درک در نهایت همون حمار خواهد بود. 1 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۶ چَشمانم را می بندم نه اینکه نبینمت ... میبندم تا در قفس نگاهم نباشی! تا من باشم و قفسی مملو از حجمِ سیاهِ هیچ! (زندانی تردید! دربند خویشتن خویشم!!) 2 لینک به دیدگاه
!Hooman 10133 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۶ باهم دوست باشیم... و همینطور احترام به یکدیگر ! 4 لینک به دیدگاه
!Hooman 10133 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۶ آنقدر دوستت دارم كه خودم هم نمیدانم چقدر دوستت دارم! هربار که میپرسی، چقدر؟ با خودم فکر میکنم دریا چطور حساب موجهایش را نگه دارد؟ پاییز از کجا بداند هربار چند برگ از دست میدهد؟ ابرها چه میدانند چند قطره باریدهاند؟ خورشید مگر یادش مانده چندبار طلوع کرده است؟! و من چطور بگویم که چقدر دوستت دارم ... 4 لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۶ خدایا شکرت باز یکم دارم سرم خلوت میشه 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده