رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

دنیا شده بازار شام

حتی فراتر از اون

همه بهم میتوپن

همه از هم ایراد میگیرن

همه دنبال قدرتن

همه از هم فرارین

همه دنبال زیر پا خالی کردنن

همه خود محور شدن

همه شدن من

هر کی به فکر خودشه

یه عده هم زیر دست و پا میمون و جون میدن اخرش از همون بالا بالاها بهش نگاه میکنیم یه خاک تو سر مُرد نثارش میکنیم که لیاقت نداشت حقش بود مُرد

ببین من زرنگم زنده ام هر کی باید کلاه خودشو سفت بچسبه مبادا باد ببرتش

 

آهای آدما عاجزانه خواهش میکنم لباس آدمیتو از تنتون در بیارید لااقل صادق باشید...اونایی که خوبن دمشون گرم :icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

یه زمانی آدم میومد اینجا درد و دل میکرد.

الان درد جوری شده که اینجا هم دیگه نمیتونم چیزی بنویسم.

واقعاْ حاضرم برای یه کار انسانی و شرافتمندانه جونمو بدم تموم بشه بره راحت شم.

افسردگی تا مغز استخونم رسوخ کرده. دکتر روانشناس هم نتونست کاری بکنه.

گفت برو پیش روان پزشک دیگه حقیقتش جرات نکردم.

توکل به خدا.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

من خیلی حالم خوبه........خیلی

امروزم با شنیدن یه خبر خوب از یه دوست عشق حالم بهتر شد

ای دوست عشق انجمنی...امروز با خبرت انرژیمو دوچندان کردی...

نمیگم کی هستی که تابلو نشه اما خودت که میدونی:ws28:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

کلا وقتی اسم افسردگی رو میبینم یا حتی مینویسم موبه تنم سیخ میشه ..نمیدونم خیلی میترسم از این اسم و مقوله ...

خیلی وقت هم هستا ..شاید 20سال ..و بیشتر

یا مثلا وفتی می بینم یه آدمی شاد باشه و بعدش ببینم دیگه نیست ..یا کمتر میخنده بازم میترسم ..واقعا دست خودمم نیست ..از نخندیدن ادما دلشوره میگیرم ..به خاطر همین، ناخواسته همیشه دوس داشتم طنز لابلای نوشته هام بکار ببرم ..شاید به خاطر همین دوستای موندگاری داشتم اما خب یه وختایی هم باعث شده از دستشون بدم ...به خاطر همین طنزکه واقعا جدا نمیشه خیلی از تو نوشته هام :ws3:

من از اینکه آدما میگن افسرده شدم و..خیلی میترسم ..واقعا میگم ..وخب علتش هم اینه که یکی تو زندگیم هست سالها با افسردگی دست وپنجه نرم کرده ..و از نوع حادش ..خیلی حاد...اما خب همه چی خوبه و ملالی نیست:w16:

ایشالله به برکت سال اشتغال و عمل و مقاومت و انتخابات و بارندگی و...

دوست خوووووبمون اقا امیر به خواسته اشون برسن ..اجماعا صلوات :w16:خواهش بفرستید نگین میفرستیم ...

کاش لبخندها هم مثل خمیازه ها مسری بودند

لبخند میزدیم همه لبخندشان میگرفت :w16:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دیروز رفتیم کلاس بوت کَمپ (یه کلاس ورزشی خفن) بعد اومدیم خونه راه رفتیم به مربی فحش دادیم :ws28:

با اینکه هفته ای دو سه بار میرم باشگاه اما عجججججیییب ماهیچه هام درد می کنه.:w58:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

نمیدونم طرز تفکر من اشتباس یا بقیه

چند تا دوست اروپایی (کلا تا هفت جدشون اونوری) دارم که خیلی جاها اصلا با انگلیسی هم منظور همو نمیفهمیم و حدود 20 سی تا دوست ایرانی و بچه های فامیل تو پیج اینسا گرام

هر روز که اینستامو چک میکنم میبنم طرف فقط مونده از حموم کردنش فیلم بزاره

منو عشقم و اب هویج

منو و عشقم و جارو برقی

منو و عشقمو کباب

اونوقت دوستای انوریم شاید تو کل صد تا پست یک عکس یا دو تا عکس خودشون بودن اغلب مکان ها و یا تصویر زیبا از کشور یا فرهنگو میزارن

اونوقت خود شخص بنده هر جا میشینم میگم چرا فرهنگ اونا بیشتر و ...

ما خودمون با دستای خودمون داریم تجمل گرایی و خوشیا ساده رو گنده میکنیم

دیروز خود شخص بنده در یک مکان تاریخی بودم

چپ میرفتم راست میرفتم همسر گرام میگفت مینا اینجا بمون یه عکس ازت بگیرم اونجا بمون حالا یه سلفی ، حالا از غذا

اونوقت یه سری آلمانی بودن که دور یه نهر جمع شدن گفتیم این دیوانه های اب ندیده چرا اونجوری دو لا شدن چی رو نگاه میکنن دیدیم یه سری گوش ماهی ته اب اونو نگاه میکنن و هی عکس میگیرن و هی ذوق

اونجا بود که فهمیدم یاد گیری زبان ، دانشگاه و .. هیچ چی فرهنگ حداقل شخص بنده رو بالا نمیبره و یه جهان سومی همیشه یه جهان سومی میمونه چون تو خونش چنین چیزی هست یه جهان سومی هر گز به لذت بردن فکر نمیکنه همیشه دنبال خودنماییه :hanghead:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

خيلي وقته ميخوام بنويسم ولي عقل نميزاشت...خواسته دل بود هر آنچه به ذهنم خطور ميكرد...

 

حدودا ٢ماه...

 

اينبار قشنگ تر از قبل...

 

كه نه غم باشه نه خودآزاري....

 

خود آزاري=====>استرس بي دليل/غصه هاي الكي/....كه نهايت خودم آزار ميداد...تهش خودم به نتيجه رسيدم كه چقدر حيف كردم زندگي كه هرثانيه ش لذت داره و بايد من اين لذت ميبردم....

 

كشيدم كنار خودمو دوكلمه عين ادم باهاش حرف زدم...دِ اخه مگه مريضي دختر بخاطر چيزاي الكي خودتو از بين ميبري!!!!داد زدم گريه كردم فحش دادم ....خيلي چيزا گفتم چيزايي كه هركس بايد به خودش هرچند وقت يك بار بگه...من تلنبار كرده بودم داشت اذيتم ميكرد...

 

وقتي تموم شد حرفامون...منم تموم شدم عوض شدم...بايد ميشدم...بايد انقدر خوب ميشدم كه ميتونستم بقيه راه رو ادامه ميدادم ...بين راه يه نفر مياد تو زندگي همه دخترا...يكي كه هيچوقت يه دختر اين شكلي رو قبول نميكنه..پس بايد حتي شده واس خاطر اون ١نفر تلاشم ميكردم....

 

قرار ١٠٠ روز خوشحالي شروع شد....

به نصف كه رسيد ديدم خدايا اين آدم كجا و اون آدم كجا...اين هر ثانيه دنبال خوشحاليه اون هرثانيه ترس هرچيز به خودش تحميل ميكرد...

عادت شد...

همه ادما به همه چيز عادت ميكنن وابسته ميشن...

اشتباه بعضيا اينه از جمله خودِ قبليم....كه غصه رو عمدا به خودمون تحميل ميكنيم...بلد نيستيم شروع كنيم خوب باشيم...شروع ميشه عادت عادت ميشه روند يه زندگيِ عالي كه همه رو به وجد مياره واسه ياد گرفتن از شيوه زندگيت...

 

آخ كه دلم ميخواد اون ١٠٠روز خوشحاليم بيام اينجا بنويسم كه ببنيد واسه خيليا چقدر مزخرفه ولي منو خوشحال كرده منو عوض كرده كه الان با درد سنگ كليه باز از ته دل ميخندم كه دكتر ميگه دختر تو چرا با درد ميخندي....:)

من،دختري كه با بريدن سطحي دستش گريه ش درميومد...حالا با درد كليه ميخنديد...آخ كه چه كيفي ميكردم با خنده هام...با حرفاي دكتر كه ميگفت شادم ميشم خندت ميبينم...هيچ مريضي خنده رو لباش نميبينم:(....

 

ماها با اين حالمون كه خيلي ام راضي ايم از خودمون بقيه رو آزار ميديم...با اين قيافه هاي هميشه حق به جانب هميشه خسته هميشه اخمو...بابا جان ميدونم كار ميكني خسته از سركار مياي ولي خدايي وجدانن از اروپاييا ك بيشتر كار نميكني...با غم عالم مياي پيش عزيزت انتظار داري دركت كنه كه خسته و حرف نزنه....

 

زندگي همه شده خاكستري طوسي مشكي

شده رنگي باشي؟؟؟

يه نفر نگات كرد لبخند به لبش بياد؟؟؟؟

 

از زمين و آسمون عصبي اي اره ميدونم...طرف مقابلت چيكار كنه؟؟؟؟درد توام تحمل كنه !!!!زندگي اونم سگي كني راحت ميشي؟؟؟؟

 

توروخدا يه ذره به خودمون بيايم...با غم با اخم با غصه با افسردگي هيچيييييي درست نميشه كه بدترم ميشه....

 

١٠٠روز خوشحالي فراموش نكن...نميخواي كسي ام بدونه تو گوشيت بزن....

 

اخرين روز خوشحاليم اتفاقي افتاد كه باورش براي خودم سخترين كار دنيا بود....

 

+شده بود روزايي كه حوصله نداشتم با ديدن عكس سرگرم ميشدم...بهونه خوشحالي همون روز مينوشتم عكساي قديمي

 

+خيليه كه خب ميگم واستون خنده داره بنويسم ولي من با اون به بهترينا رسيدم با حال خوب خودم و خواسته خودم...

 

++حال خوب واس همتون آرزو ميكنم...به شرطي كه خودتونم بخواييد تا دعام مستجاب بشه❤️

 

 

عطيه

96/2/2

  • Like 7
لینک به دیدگاه

ایستاده ام ما بین کبوتر و باز

به لذت پرواز بیاندیشم یا با غرورِ اوج، فخر گیرم؟

دل در گروی پرواز کبوتر دارم اما شوق خلسه اوج گیری باز، امانم را بریده!

نمی دانم با دسته کبوتران به پرواز درآیم یا با تک باز آسمان هفتم اوج گیرم!

شاید روز ازل لانه ام را خطا برده اند که اینچنین اسیر خاک سردم!

(زندانی تردید! دربند خویشتن خویشم!!)

  • Like 4
لینک به دیدگاه

یکی از معضل های جامعه اطراف ما:

آخی نامزد کردی؟ حالا کی عروسیتونه؟؟؟؟؟

عروسی هم گرفتید به سلامتی، کی بچه دار می شید؟

حامله ای؟ حالا ایشالا دومی پشت سر اولی.

دختره؟ یه پسر بیار جنسشون جور شه.

بچه هات بزرگ شدن کدوم مدرسه میخوای بذاری؟

.

.

.

.

پیر شدی؟ کی قراره بمیری؟

 

دِ ول کنید دیگه؟ چرا اینقدر گیر زندگی مردمید؟ چرا اینقدر فضولید؟ :icon_razz:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آدمها عوض میشن ، خیلی هم عوض میشن.

نمیدونم چرا تا موقعیت شغلی، مالی، تحصیلی یا خانوادگی افراد عوض میشه دید اطرافیان هم عوض میشه. نمو نه هاش:

طرف نامزد کرده، بی خیال باهاشون رفت و آمد نکنیم دیگه.

حالا رفیق فاب های دانشگاه یا سر کار بودن ها. رفت و امد که هیچ، زنگم نمیزنن دیگه.

فلانی دکترا گرفته، بابا بی خیال، کلاسش دیگه به ما نمیخوره، محل نمیده.

فلانی شنیدی کار خوب پیدا کرده؟ اگر بریم خونش حتماً فکر می کنه چیزی میخوایم ازش یا میخوایم دست ما رو هم بگیره، یا نه، کلاسش بالا رفته دیگه.... بی خیالشون شیم.

فلانی خونه خریده، مبارکش باشه هاااااا ولی پولشو از کجا آورده؟

 

این حرفاییه که ماها هر روز داریم میشنویم و تو خودمون حرص میخوریم و متاسف می شیم از افکار اطرافیانمون. :hanghead:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

کاش یه معجزه ای تو زندگیم اتفاق میفتاد که همه چی درست میشد ..

میدونم من شایسته این معجزه نیستم ..

ولی دلخوش به این معجزه هستم تا وقتی تو هستی

البته اگر زمان با من یار باشد ..

  • Like 10
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...