آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۵ همیشه از هم صحبتی با آدمایی که حرفای تازه دارن لذت میبرم مخصوصا در مورد چیزایی که من اصلا ازشون سر رشته ندارم مرد 40 و اندی ساله بورِ کم سوادی که همه عمرشو تو طبیعت گذرونده چه باعشق در مورد پرنده ها و اسماشون و گیاها و طبیعت حرف میزد آرامش عمیقی تو نگاهش و حرفاش بود:5c6ipag2mnshmsf5ju3 سه ربع بدون حرف زدن فقط نگاه کردم و گوش دادم کسایی که میشناسنم میدونن کمتر پیش میاد ساکت یه جا بشینم ذهنم حرفای تازه میشنیدو داشتن عمیق حلاجی میکردن که با صدای تموم شد به خودم اومدم فرق نداره کی با چه سنی و با چه تحصیلاتی حرف میزنه مهم اینه حرفی برا گفتن داشته باشه حرفی که از درون بیاد و قابل لمس باشه و یه چیزایی ازش یاد بگیری 12 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۵ توي لينكدين يه اقايي ازم پرسيده شما دختر اقاي دكتر فلاني معروف هستيد ؟ قبلا اين سوالو تو دنياي واقعي هم چن بار شنيدم حتي توي يه دوره اي كه شركت ميكردم يه اقايي با اين فكر كه من دختر فلان اقاي دكتر معروف هستم خيلي خودشو بهم نزديك ميكرد و موقع تموم شدن كارگاه جلوي در منتظرم ميشد كه با ماشين منو برسونه خونه كه خب به زور خودم از دست تعارفات و اصرارهاش خلاص مي كردم :icon_razz: من هميشه به پدرم كه دبير بازنشسته هستن افتخار كردم و ميكنم من تموم افكارو ازادي ها و خودباوري هامو مديون حمايتها و اگاهي دهي هاي اين مرد هستم مردي كه تو اوج بلوغ و سركشي هاي نوجونيم دست منو گرفت برد كتابخونه ثبت نام كرد و رو به من گفت اگه يه روزي خواستي خودتو توي چاه بندازي بهم بگو خودم برات طناب ميارم ولي قبلش ازت ميخوام بشيني اين كتابايي كه اقاي ط ( اون موقع مسوول كتابخونه بودن و يكي از دوستاي صميمي بابا) بهت ميده رو بخوني هرجا رو هم نفهميدي يا خواستي بيشتر بدوني ازم خجالت نكش بيا باهم درموردش صحبت كنيم باباي من مدرك دكترا نداره ولي مطمئنم در مورد زندگي من نقشش خيلي بيشتر از هردكتر و مهندسي بود و هس ياد يكي از اون سوالات دوره بچگيم ميافتم موقع خوندن رمان عروس مدينا از اول تا اخر كتاب واژه "باكره ". مدام تكرار شده بود من لميده وسط اشپزخونه كتاب بدست : بااابااااا باكَره يعني چي ؟! بابا: چي ؟ من : باكَره يعني چي؟ بابا سرخ و سفيد شده : دخترم به خانومي كه ازدواج نكرده ميگن باكِره ، اون باكِره تلفظ ميشه نه باكَره من : يعني الان منم باكره ام مامان بجاي بابا: پاشو برو بخواب ديگه داري چرت و پرت ميگي يالا زود باش 11 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۵ امروز بندِ اندیشه ام را پاره خواهم نمود، تا به پرواز درآید. گرد تعصب را از پای مذهبم میتکانم و احساس ترک خورده ام را تیمار خواهم نمود و ادراک وامانده در راه سلوکم را به قاف قامت «هو» میسپارم. در گوش پروانه نارس وجودم مدام زمزمه خواهم نمود که، برای پروانه شدن، کرم هم که باشی باید پیله روزگار شوی! تا قصه ام را اینبار اینطور آغاز کنم : یکی بود و یکی شد! (زندانی تردید) 5 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۵ وای از کسی که فکر کنه از همه بیشتر میدونه... مغرور بودن به دانش خود، بدترين نوع ناداني است. از نظر من اون فرد یه بازنده اس چشم ها فریاد میزنند. 10 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۵ بالاخره اين تهران هواش خوب شد رفتم به خورده بيرون قدم زدم اومدم اصلا لازم نيس خودت نفس بكشي هوا كه خوب باشه نفس خودش مياد دربند و اون بالاها برف هم اومده خوش بحالشون بفرماييد سوپ داغ توي اين هواي سرد 9 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۵ واقعا اینکه میگن جوینده یابنده است درست ترین حرف دنیاست اون دوتا کتابی که چندین هفته دنبالش بودم و ذهنم مدام درگیرش بود از جایی که اصلا فکرشو نمیکردم گیرآوردم:hapydancsmil::hapydancsmil: 6 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۵ بهم گفتن چرا خودتو عذاب میدی؟ چرا ناراحتی؟ تو نباید ناراحت باشی تو خودتو بکش بخاطر یه کسی که حتی یه ذره هم به فکرت نیس چون ازش شنیدی که فرشته اسمونی هم باشی بازم کمی واسه ی... منم...:5c6ipag2mnshmsf5ju3 زندگی تازه ای شروع کردم بچه ها دعام کنید:5c6ipag2mnshmsf5ju3 12 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۵ مثبت فکر کنید مثبت به زبون بیارید و مثبت ارزو کنید و خیلیییی بزرگ ارزو کنید و نتیجه کارو بخدابسپارید …! انشاالله ک عالی میشه خدایا توکل به تو 11 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۵ با صدای ترمز ماشین و جیغ و داد یه زن بدو بدو رفتم پشت پنجره دیدم یه اقایی داره بازور یه نفرو تو ماشین جا میده اول فکر کردم یه نفرو زیر گرفته داره میذاره تو ماشین برسونه بیمارستان دیدم هنوز خانمه داره جیغ میزنه گریه میکنه مرده هم فقط داد میزنه بشین بریم دیدم نخیر خانمه نمیخواد بره:icon_pf (34): خانم تا خواست فرار کنه مرده رو زمین هولش داد گرفت تا میخورد زدش همه جمع شدن ولی انگار نه انگار اون کار خودشو میکرد خانمو رو زمین میکشید و کتک میزد چرا باید یه مرد رو خانمش دست بلند کنه؟؟؟؟؟!!!!!:5c6ipag2mnshmsf5ju3 به اون باید گفت نامرد نه مرد!! عجب زمونه ای شده حالا این وسط دست و پای من از ترس میلرزه:icon_pf (34): نامردا نصف شبی ادمو میترسونن 9 لینک به دیدگاه
Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۵ سنگین ترین لحظه زندگیت اون لحظه ای هست که فک میکنی میتونی تو فلان موقعیت دووم بیاری اما تا بهش میرسی همون اول راه تسلیم می شی و میگی دیگه کار من نیست و طاقت ندارم... احساس میکنی دیگه اونی که فک میکردی نیستی... من خییلی فک میکردم که آدم محکمی هستم و میتونم خیلی جاها دووم بیارم..بارها این خصوصیت خودمو به خودم اثبات کردم...دل به هرچیزی بستم و بهش واسبته شدم تو اوج دلبستگی ازش کندم که بنده اون چیز یا شخص نباشم...اما سخته...به همون که باعث شد تو اون شرایط قرار بگیرم قسم میخورم که سخته...اعتراف میکنم برای اولین بار تو زندگی تو این قضیه مچم خوابید.... حالا تو خودت اونجا نشستی و میدونی که وقتی نمیبینم نمیتونم بمونم حالا..... برای اولین بار تو زندگیم به جایی رسیدم که نه راه پیش داشتم نه راه پس... 9 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۵ تولدت مبارک عزیزدلم انشاالله روزیو ببینم که از ته دل و با دل خوش میخندی و خوشبختی بهمین زودیا انشاالله 8 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۵ قبلنا تو نواندیشان هر کسی که یه مدتی خبری ازش نبود میرفتم سراغ پروفایلش با شکلکی نوشته ای چیزی حالشو میپرسیدم مدتهاست به دلایلی این کار رو نکردم خواستم بگم همه تو ذهنم هستن کسیو فراموش نکردم و همیشه به یاد دوستانم هستم 14 لینک به دیدگاه
eng.l.s 5684 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۹۵ دوس دارم یه حرفی تو دلمه ولی قدرتشو ندارم با کسی درد ودل کنم ای کاشی هس که از بچگی ازش بی نصیبم که باز تو دلم افتاده ای کاش منم داشت 10 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آذر، ۱۳۹۵ کاش سیگاری بودم و با یک کام حبس ، خفه ات میکردم میان دودها ... لعنتی بیشعور ! 5 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۵ من دوره كاراموزيمو تو نيروگاه تبريز گذروندم يه دوره سه ماه(بيشتر از ساعات مصوب كاراموزي) تو اون دوره اولين نرم افزار تقريبا كاري خودمو با زبان دلفي نوشتم نرم افزار ثبت گزارش شيفت كاري براي مركز كنترل اون موقع واقعا لزوم داشتن اين نرم افزار رو اصلا درك نميكردم وقتي كه ميشه تو ورد هم گزارش كار رو نوشت ولي بخاطر خودم با جون و دل براش وخت گذاشتم ديروز عصر وختي خبر رو خوندم كه در اثر تصادف و برخورد دو قطار چهل و پنج نفر از هم وطن هام كشته شدن اونم در اثر نبود سيستم مكانيزه ثبت گزارش شيفت كاري تازه لزوم وجود همچنين نرم افزارهايي رو فهميدم البته حتي الان با سواد الانم ميدونم اون نرم اقزار منم كافي نيس بايد يه سيستم نظارت كاملا مكانيزه كه هر دستور و هر درخواست تكليف و .. ثبت كنه عين جعبه سياه هواپيما يه جور سيستم لاگ هوشمند با نطارت بيست و چهارساعته نيروي انساني طنز تلخيه : به تعدادي ريزعلي خواجوي جهت فداكاري نيازمنديم 10 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۵ ایرانی جماعت تو هر جای دنیا بی ادب ترین و بی شعور ترین افرادی هستند که می توانید پیدا کنید. کاش یه سری از مشتری ها حداقل ۱% حدس میزدن کسی که داره تو اون فروشگاه کار می کنه شاید ایرانی باشه . یعنی بد و بیراه و فحش های چیز دار یه دقیقه شونه. خود مهم پنداریشون همه رو کشته..... آدم آب میشه وقتی میفهمی هم وطن!!!!! هات چقدر آدمهای مزخرفی هستن و چقدددددر بی ادب و پر رو و بی شخصیت و طلبکارنه برخورد می کنند. انگار فروشگاه ارث پدرشونه و کارمندای اونجا برده و نوکرشون. آه, حالم به هم خورد از هر چی ایرانیه.... 11 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۵ آسوده و پر از آرامش به دنبال زندگی فک کرده میتونه شکستنم بده باید گفت: کور خوندی زندگی بزرگ عصا قورت داده، خم به ابرو هم نمیارم بعله اینجوریاس حتی شده برای چند دقیقه با خودم همراهشون میکنم قدرتشو دارم و میتونم:gnugghender: 11 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۹۵ چقد سخت شده شناخت ادما از حرفاشون:w00: دلم میخواد مثبت نگاه کنم..ولی خیلی سخته ..هیچکسم نمیتونه کمکت کنه جز اینکه شک بندازه تو دلتاز حرفای پیچیده زذن متنفرمبابا خیلی راحت تر از این چیزا میشه یه حرف زد چرا باید انقد بپیچونمش که نکنه بد باشه خیلی خسته ام ببخشید خدایا یه کم دیگه کمک کن الکی مثلا آخرین باره ...چیزی از بزرگی تو که کم نمیشه فقط من دارم روز به روز کوچیکت میشم تو این هوای سرد حال دلتون گرم 13 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۵ هوای یه عده از دخترا رو داشته باشین.. هوای دختری که هی اسمتون صدا میکنه...اون منتظره شما با جانم جواب بدید... هوای دختری که یه روزایی فقط بهونه الکی میگیره ازتون...روش نمیشه بگه دلش پره...با بهونه خودشو خالی میکنه. هوای دختری که کمدش پر لباس جایی رفتنی هی میگه چی بپوشم...اون منتظره شما براش انتخاب کنین. هوای دختری که موهاشو بلند میکنه...اون منتظره شما هرروز اندازه بگیرید و ذوق کنید خرمن موهاش داره بلند میشه که با دستای شما بافته بشه. هوای دختری که تو هر چیزی اول شمایید.اون زندگی رو ول کرده شمارو زندگی خودش کرده. هوای دختری که لاک نمیزنه ناخناش همیشه بلنده...منتظره شما یهو براش لاک بخرید با زور بگید باید همین رنگ بزنی.اخمش نگاه نکنید تو دلش غوغاست. هوای دختری که گوشی به دسته و ساعت چک میکنه...منتظره یکی پیام بده فقط بگه "کنارتم". هوای دخترا رو داشته باشید. "نوشته شده در هزاروسیصدونودوپنچ/نه/یازده" عطیه. 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده