رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

دور هرکدوم از ماها پراز آدمه...

 

یکی "رومخه".."بددهن".."عصبی".."اخمو".."غمگین"....

 

وسط این آدما یه نفر هست همیشه ...

 

بستگی داره تو ببینیش یا نه...یا فقط زوم کنی رو همون رو مخیا...که انقدر این زومت زیاده هیچکس جزء اونا نمیبینی و اون یه نفر وسط اونا گم شده...

 

هرکسی تو هر شرایطی به اون "یه نفر" نیاز داره...

 

"حال خوب کن"

 

قشنگ این آدم "حال خوب کن" عوض میکنه همه چی رو...باید داشته باشی...حتما داری فک میکنی میگی نه ندارمش...

 

اینجور نمیشه...لیست کن اون آدمارو...جداشون کن ببین هست اون "حال خوب کن"که تو اونم قاطی رو مخیا کردی یانه...بکشش بیرون بزارش تو بهترین نقطه از وجودت...همون قلب خوشگلت...بهش اهمیت بده...بیشتر از قبل...حالا که پیداش کردی کاری نکن از دستش بدی....مطمءن باش یه جاهای از زندگیت لازمت میشه این آدم "حال خوب کن"...

 

"حال خوب کن" ی که خودت باهاش حال خوب داشته باشی...به هیچ کسم ربطی نداره..همین که واس تو خوب باشه کافیه...

 

"حال خوب کن" ت رو پیدا کن.

 

قشنگیای دنیا هنوز هستن.

 

تا هستی چشماتو بیشتر باز کن.

 

"نوشته شده درهزارسیصد و نودوپنج/هفت/سیزده"

 

عطیه

لینک به دیدگاه

چند روزیست دلم میخواهد همین فردا که بیدارشوم و زمستان شود...

 

چکمه های ساق بلند قهوه اییم را بپوشم...

 

بروم کافه...،کتابخانه...،تءاتر...،کنسرت...،دورهمی دوستای قدیمی....، خیابان...،سفر به یک جای گرم...،فقط زمستان باشد...

 

همین کافیست.

 

امشب فکر کردم آرزوی زمستان با آن همه سرما تنها یک معنی دارد...

 

این که میخواهم الانم را روی دور تند رد کنم....

 

بپرم برم جایی که لابد...

 

 

که حدس میزنم... که حتما...

 

نگرانیهایم تمام شده اند.

 

روزها مزه شیرینی میدهند...!

 

 

"نوشته شده درهزاروسیصدونودوپنج/هفت/هفده"

 

عطیه

لینک به دیدگاه

یکی از تلخ ترین اوقات زندگی زمانیه که از رؤیا پرت میشی تو واقعیت:ws37:

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

نمیدونم طرف از کجا باچنین شهامتی برمیگرده میگه تماشگرای بازی شب عاشورا تو استادیوم حرمت شب عاشوراو قطعا میشکنن ...تو از کجا میدونی ؟مگه علم غیب داری که فک میکنی هرکی طرفدار ورزش واینجورفضاهای اجتماعی باشه حرمت امام حسین یا هرچیز دیگه رو بلد نیست ..حرمت امام حسین با یه کف زدن برای گل یا یه چهارتا موقعیت حساس شکسته نمیشه ..حرمت اهل بیت وقتی شکسته میشه که یه بانک یا موسسه مالی (که توشبه ناک بودن وامهاش هیچ شکی نیست وبوی حرامترین فعل ذکرشده توقران رو میده (ربا)نام اهل بیت رو براش قرار میده ..بوی تعفن فسادهای مالی افراد به ظاهر موجه از بیشتر روزنه ها بیرون میاد اونوخت اقا ناراحته حرمت عاشورا شکسته نشه ..فک میکنن فقط خودشون خوبن ووهرکی استادوم رفت از بلاد کفر والحاد وبیقید وبندی اومده .....

لینک به دیدگاه

گاها دلم می خواهد چیزی بنویسم، اما وقتی دست به قلم می برم، حاصلش سفیدی برگه دفترم است.

گاهی چنان بیرون کشیدن افکارم از هزارتوی مغزم دشوار میشود که دستم نا خود آگاه قفل می کند و شاید در نهایت چیزی شبیه نوار مغز بیرون آید.

اما.... شاید.... مغزم با زبان خود صحبت میکند و ایراد از من است که هنوز تلاشی برای درک زبانش نکرده ام.....

تنها کسی که مغزم را درک می کند قلبم است....زیرا وقتی با آن حرف میزنی او نیز با زبانی غریب سخن می راند.

تنها تفاوتی که دارد....حساس است.....وقتی نمی فهمی اش می شکند و آنگاه با زبانی آشنا سخن میگوید....

با زبانی ملموس....نه با سان دست نوشته و با جوهر قلم....بلکه با جوهر اشک با چشم می نویسد............

شکستم...!!!

لینک به دیدگاه

يعني من الان درست سه هفته هس دارم با يه نفر كه متاسفانه از اشنايان هس سر قيمت چونه ميزنم

داستان از اين قراره

يه نفر از افراد فاميل مارو به يه نفر از افراد فاميلش معرفي كرد براي تدريس جاوا

ما هم چون اشنا بود و قابل اعتماد قبول كرديم

اين خانوم محترم از ما خواست تو كوتاه ترين زمان ممكن جاوا رو به ايشون ياد بديم تا بتونن پايان نامه خودشون رو پياده سازي كرده و دفاع كنن

حداكثر تا يه ماه ( چه شود )

بهرحال مام نيازمند پول

قبول كرديم و دستمزد رو گفتيم

و قرار شد پنجشنبه جمعه ايشون بيان خونه ما ( من خونه كسي نميرم ايشون هم چون اشنا بود و مطمئن با هماهنگي صابخونه قرار شد بيان خونه ما ) تا كار تدريس رو شروع كنيم

اما از روزي كه ما دستمزد رو اعلام كرديم داستان شروع شد از يه طرف هم خر رو ميخواد هم خرما رو از يه طرف هم مارو داره ميكوبه و مدام داره ليست دستمزدهاي اساتيد ديگه رو براي ما اعلام ميكنه

وقتي بهش ميگم خب اگه ديگرون ارزون تر ميگيرن برو با ديگرون

ميگه نه خونواده ام اجازه نميدن و شما اشنا هستيد و قابل اعتماد

واقعا خسته شدم

واقعا

ديشب تا نصف شب داشتم سر قيمت چونه ميزدم و كلي دليل مياوردم

 

بابا ساعتي صد و پنجاه تومن اونم تدريس خصوصي واقعا زياده ؟

يعني من واقعا قيمت رو بالا گفتم ؟

 

 

بابا يارو نوحه خونه

چن تا چرت و پرت سرهم ميكنه و ملتو مي گريونه شبي بيست ميليون ميگيره

اون وخت من چرا بايد كوتاه بيام و ارزون بگيرم اونم براي تدريس خصوصي براي يه نفر

 

چرا اين مملكت اينجوريه اين همه پول براي امامزاده

فالگير

دعانويس

ارايشگر

و چه و چه ميدن

اما وقتي به ما ميزسه تازه يادشون مي افته چونه بزنن

 

دختره ماهي هشتاد هزار تومن فقط پول مانيكور ناخون هاش ميشه

حالا تتوي ابروهاش و رنگ موهاش و پول عمل دماغ و باسن و سينه هاش به كنار

 

همكارم ميگه هر ماه فقط هشتصد هزار تومن پول داروي پوست و موم ميشه !!!!!!

داروهاش همشون الماني هستن

حالا من نميدونم دارو اگه الماني باشه چه مزيتي داره

 

واااااي. ديگه سردرد گرفتم بس كه سر دستمزد و حقوق و فلان و بهمان چونه زدم

 

بيست ميليون پول يه شب نوحه خووو ن

فكرشو بكن

اتيش گرفتن يعني من

يعني دل من

 

ديديد تو اين شبكه هاي اجتماعي مي پرسن شما اگه يه ميليارد پول پيدا كنيد چيكار مي كنيد ؟

حالا من جوابمو ميدونم فوري با اون پول از اين مملكت ديوونه خونه فرار ميكردم

واللاه :whistles::whistles:

لینک به دیدگاه

پست ساراخانوم رو خوندم یاد این جمله افتادم ..کشوری که درآمددعانویساش بیشتراز برنامه نویساشه ..حالا حالا باید زحمت بکشه تا عالی بشه :ws3:البته خدایی داره درآمد دعانویسا کم میشه :w16:البته من خیلی موافق کوبیدن کشورمون نیستما ...وحس میکنم اگه هرکدوم از ماها خودمون شروع کنیم فاصله زیادی تا یه کشور خوب شدن نداریم ...:a030:

لینک به دیدگاه

وقتی فرهنگ رو از بالا به پایین از طریق بخشنامه به مردم تزریق میکنن همین میشه که همه‌ی مفاهیم قلب میشه. امام حسینی که اصلِ اصل مبارره‌اش برای ظلم ستیزی بود تبدیل میشه به یه اسطوره‌ی تشنه لب که هر سال کارنوال‌های سیاه پوش در خیابون راه میفتند و جزئیاتی از عاشورا نقل میکنند که خود امام هم ازش خبر نداشته!! اونوقت اگه یه نفر بخواد گوشه‌ای از فسادهاشونو رو کنه الان باید در روز تولدش گوشه‌ی زندان آب خنک بخوره

اونوقت اینا نگرانن که مبادا حرمت تاسوعای حسینی شکسته بشه.

 

واقعا بعضی وقتا اخبار مملکت ما بیشتر شبیه جوکه. آدم نمی‌دونه بخنده یا گریه کنه.

...

لینک به دیدگاه

از آدمهای ریاکار و بنداز متنفرم

و یه قشر جدید بنام غیرتی که در کلام نمیگنجه حرکات و نگاههای آلوده شون و کثیف تر از خودشون که به اصطلاح غیرتی هم هستند.

بقول معروف برو بمیر تا کف ارزونه والا

 

این همه سر و صدا هم واقعا نیازی هست ؟ مثلا دارید و قراره چی رو ثابت کنید ؟

دعا میکنید برای شفای مریضی که ممکنه هر لجظه با شنیدن این صدای طبلها تو بیمارستانها دچار شوک و مرگ بشه؟

............. بهتره دهنم باز نشه فقط دلم میخواد این روزها و کارنوالهای مرگ تموم بشه تا لااقل شبها صدای نعره های نخراشیده یه عده رو نشنومم به اون قرآن و امام حسین زمان جنگشون بعد از غروب خورشید هرکسی تو خیمه خودش بود و جنگ نمیکردند ولی اینجا فقط باعث عذاب همه می شوند.

 

واقعا درسته اون زن و دختر و پسر و بچه ای که تا نصفه شب بیروند و تو خیابونها ول ؟؟؟؟

اینا میشه غیرت مسلمونی

لینک به دیدگاه

دل كندن از خونه پدري و خونواده و بازگشتن به شهر غريب خيلي سخته

هميشه

 

بازم يكي از دوستام پركشيد به بلاد كفر

اونم كجا

امريكا

هنوز تنش داغه

هي فرت و فرت عكس از خودشو و امريكا ميزاره

بزاره كمي كه گذشت و محيط نااشنا براش عادي شد غم غريبي و دوري از پدر مادر انچنان به وجودش بيافته كه ...

لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا هر وقت میرسم به ماه محرم یاد مطالب و دفاعیه های مردم از مظلوم در مقابل ظالم میافتم اون زمان هر کسی اعلامیه ای در دست داشت که داخل آن از ظالم کشی و قدرت ستیزی مردم حکم میکرد و در اکثر کتاب خوانی ها مظهر تمام این ظلم ستیزیها امام حسین (ع) بود . راستی یه چیز دیگر هم بود ، که فقط کسانی که سن و سالی دارند بیشتر یادشان است . روحشون شاد ،

فرستاده شده از SM-G355Hِ من با Tapatalk

لینک به دیدگاه

اولین روزی که تو شروع این ترم رفتم دانشگاه یکم زود رسیدیم قبل شروع کلاس با چندتا از بچه ها دور هم بودیم

حالا یکیشون شروع کرد به تعریف و تمجید و فکر آزاد مردم تو خارج(...) خودشم چندسالی اونجا زندگی کرده که آقا کسی نیست گیر الکی بده ملت راحتن چون از بچگی چشمشون عادت کرده دیگه الان بی جنبه بازی در نمیارن و نمیدونم ملت آزادی عمل دارن کسی لختم بیاد بیرون کسی کاریش نداره و این قصه سر دارز دارد دو ساعت مخمونو خورد:banel_smiley_4:

دقیقا از اون سمت هم یکی از همکلاسیامون داشت میومد بیچاره بنده خدا کت و شلوار پوشیده بود حالا ایشون که دم از آزادی میزد شروع کرد به ترور شخصیت و لباس پوشیدن این همکلاسی بیچاره...هرچی از دهنش دراومد نثارش کرد نمیدونم دهاتی و.......

منم بلند گفتم ملا به همه میگه نماز بخون خودش نمیخونه:w16:گفت چی گفتین خانم فلانی؟گفتم همونکه شنیدین ...من نمیدونم تعریف از آزادی نوع پوشش و لخت گشتنه؟به من چه به شما چه اصلا به بزرگتر از من و شما چه که ایشون و هر کس دیگه ای که هست چی پوشیده؟ما باید تعیین کنیم کی چی بپوشه؟دوس داشته پوشیده... بماند که آخرش سرخ و سفید شد اما به خودش نگرفت:banel_smiley_4:

 

نمردیم تعریف بعضیارم از آزادی شنیدیم خواهش میکنم کم ادای آدمای متمدن و در بیاریم چون وقتی آدم دهنشو وا میکنه معلوم میشه چیه:w16:

ما ملتی هستیم که فقط بلدیم انگشت اشاره رو به سمت این و اون بگیریم و ایراد روشون بذاریم و خبر نداریم این طرف انگشتمون خودمونیم با کلی ایراد و نا خالصی که اگر هر کسی از خودش شروع کنه خیلی از مشکلات بی فرهنگی تو کشور برطرف میشه:icon_gol:

لینک به دیدگاه

تا حالا شده عقلت صد در صد بگه نه … فلان کار یا فلان چیز کاملا دیگ غیر قابل انجام هست

اما قلبت با همه وجود فریاد بزنه ……میشه!!!!

و بعد به اتفاق هردوشون به انتظار بشینی

لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا سعی نمیکنیم چرخه خوبی کردن رو حفظ کنیم

 

چرا باید آدما کاری کنن که آدم از خوبی کردناش پشیمون بشه

لینک به دیدگاه

امروز یک جا نشسته بودم...:mornincoffee:

 

دو نفر هم اونجا بودن..یک دختر...یک پسر...

 

پسر کلیدِ دختر بود...و دختر کلید پسر...:icon_redface:

 

(می تونیم بگیم قفل هم بودن..از عجایب معانی بعضی کلمات ما اینه که می تونن کاملا متضاد باشن ولی یک معنی رو بدن)

 

گه گاهی دستم هم رو می گرفتن...گه گاهی نُخودی می خندیدن...:icon_redface:از هم چشم بر نمی داشتن...:ws37:

 

نیشم تا بناگوشم باز بود...:ws3:

 

من رو به روشون بودم و تو شعاع دیدشون دیگه کسی نبود..:ws37:

 

این وسط من وصله ناجور این عشق بازی نگاه ها بودم...hanghead.gif

 

بعد یکم فک کردم...گفتم خوب نخود رو واسه این روزها گذاشتن...

 

نُخودی بودم...خودم را فرستادم دنبال نخود سیاه....:ws3:

 

رفتن دنبال نُخود سیاه همیشه بد نیست...:ws3:

 

.

.

.

از پشت صدا اومد...فامیلی من رو صدا می کردن...w58.gif

 

برگشتم...رفتم سمت باجه...

 

گفتم من فرم تحویل ندادم...فامیلی من رو چرا خوندین؟!:ws52:

 

اسم و فامیلی رو گفت...ولی اسم با من نمی خوند...:no2:

 

چند بار دیگه خوند...

 

دیدم کسی غیر من و اون دختر و پسر اینجا نیستن...

 

رفتم سمتشون...من رو نگاه کردن...گفتم شما رو می خوان انگار...جفتشون به لب هام چشم دوخته بودن...:ws37:

 

باز تکرار کردم...پسر سرش رو تکون داد و انگار که فهمیده باشه...با دختر به اشاره گفت که می ره سمت باجه...

 

بلند که شد...با صدای نامفهومی گفت ممنون و یک لبخند...ناشنوا بود....:ws37:

.

.

.

آخ که خستگی از تنم رفت با یادآوری لبخندهاشون...:dreamyeyesf:

 

یکی هم فامیلی من...ناشنوا...ولی با دلی خوش...:icon_redface:

 

لینک به دیدگاه

ساعت انگار به وقت دلتنگی کش میاد و طولانی....

 

با هزار چیزم مشغول میشی و هزار بار خیابونارو میگردی این ساعت گیر کرده تو عصر پاییزی خفه کن از دلتنگی و دلگیری....

 

دیشب یه تیکه جمله کوچولو خوندم جایی"کاش فردا صبح اتفاق قشنگی بیفتد"....از ته دلم نوشتم تو گوشیم هی میدیدمش...تا 7صبح بیدار بودم...وسط درس خوندن یهو چشمم میخورد بهش و میخندیدم ک مگه میشه....:)

 

به طور غیر ممکنی اون اتفاق قشنگه افتاد....وسط ناهار خوردن داداشم خبری رو داد که حتی نتونستم غذام ادامه بدم....حتی نذرمم که روز تاسوعا کرده بودم قبول شد.

 

من اون جمله رو با تمام وجودم نوشتم...ایمان داشتم که میشه....شد....به طور عجیبی شد....

 

پاییزم قشنگ بود قشنگ تر شد....

 

آخه امسال پاییز بعد چندین سال برام شده پاییز قشنگم البته اگه عصراشو فاکتور بگیرم که در حد مرگ آدم خفه میکنه تا نصفه شب.؛)

 

----

 

پ.ن...ایمان داشته باش به خدایی که هرلحظه صدات میشنوه.

 

پ.ن...مهربون باش...بخدا دنیا دوروزه....ارزش نداره احساسات خرج نکنی و غرورت حفظ کنی واسه روز مبادا.

 

پ.ن...کسی رو دوسش داری همین امشب بهش بگو....شاید فردا دیر باشه.

 

پ.ن...دل نشکن.

 

پ.ن...پاییزتو قشنگ کن امسال.

------

 

95/7/25

 

عطیه

لینک به دیدگاه

نمیدونم چطور میشه آدم به همکارش بگه خواهش میکنم موقع غذا خوردن مخصوصا وقتی میرن بیرون برا من لقمه نیار که ناراحتم نشه (نیشخند تا بنا گوش) بالا سر ادمم وایمیسته و منتظره تا اخرش بخوری و بعدش نظر میپرسه که خوب بود یا نه(نیش خند تا بنا گوش) تو هم در حالتی که رنگت عین لبو شده یه سری تکون بدی و تایید کنی بعدش تشکر کنی و بعد رفتنش هرچی دوغ و آدامسه بخوری که بشوره ببره پایین (ریسه رفتن) (انجمن پوکیده؟شکلکا باز نمیشن)

لینک به دیدگاه

فرق علوم انسانی و علوم فنی در اینه که تو علوم انسانی این علمه که شخصیتت رو میسازه اما تو علوم فنی این تویی که به علمت شخصیت میدی.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...