Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ هیچ صدایی دلنوازتر از برخورد قطرات بارون با شیشه پنجره نیست 13 لینک به دیدگاه
Moment 15228 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت ، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد ! عقاید یک دلقک _ هاینریش بل 7 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ خیلی حس جالبیه وقتی که دارم یه چیز از ته دل فراموش میکنم باز سروکلش تو زندگیم پیدا میشه...حتما خودت میخوای دیگه..پس جنگ جگ تا پیروزی:vahidrk: . . . امروز مثلا رفتم کتاب درسی بخرم ...تقصیر آقاهه بود کتابو نداشت منم منحرف شدم سمت کتابای روانشناسی!حالا دوستام از دستو پا م گرفتن نرم سمتش...دادو هوار اخه تو کی وقت میکنی بخونی اینارو:vahidrk:...ولی خودم برنده شدم و کتاب بهانه بی بهانه رو خریدم...خیلی دوسش دارم.چون دختر خوبی بودم کادوش دادم به خودم:hapydancsmil: 5 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ دنبال تاپیک ردپا میگردم نیم ساعته پیداش نمیکنم 5 لینک به دیدگاه
bahar91 939 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ از یکنواختی زندگیم خسته شده بودم مسیرهای مختلف که جلو روم باز شدن رو یکی یکی انتخاب کردم اما همش آخرش بن بست بود هردفعه برگشتم س خونه اول و باز هم یکنواختی ادامه داشت تا انگار خدا یه مسیر نو به من نشون داد مسیری که همیشه آرزوش رو داشتم گفتم نه این یکی دیگه مال خودم هست و همینیه که میخوام یا علی گفتم و پا گذاشتم توی مسیر انصافا خدا هم دستم رو گرفت اما الان توی درجا افتادم هنوز به پایانش نرسیدم اما تو این مسیر سنگ ریختن جلو پام در توان من هم نیست که جابه جا کنم یا یه میانبر پیدا کنم میترسم... میترسم از روزی که بعد از این همه مدت طی مسیر دوباره برگردم سر خونه اول خودم اون هم بدون هیچ برداشتی... خدایا از اولش تنها امیدم به تو بود و الان هم همه امید من تو هستی خدایا نذار پیش نفس خودم شرمنده باشم نذار دوباره احساس پوچی کنم خدایا همه امید من تو هستی کمک کن 5 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ خدایا هدایتم کن..وقتم کمه خب...(: 5 لینک به دیدگاه
سنا سادات 2449 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ خدایا تو همیشه بهترینهارو واسم میخوای:hapydancsmil: 7 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ هوس کافه نشینی با طعم دود و نوشیدنی و فلسفه گویی های سابق و خاطره بازی ها را دارم دوست ِ گذشته ی من شیرین ترین کینه ی من ، عمیق ترین ترک ِ در جانم چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟ 5 لینک به دیدگاه
Moment 15228 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ شاهین نجفی برای کوبانی [flash=quality='high' width='156' height='56'] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام عروسکت را غلاف کن تفنگ بردار و بر مهمانان خوش امد بگو... در میزنند ،، دروازه کوبانی را، بکوب میزنند در سرمای ائتلاف، در گرمای راکت و رکعت برای تجاوز ، برای بریدن سر تو امده اند در میزنند دختر جان ، چند استکان باروت بیاور.. سپاه ابابیل و لشکر فیلها اسیر گاز اشکاورند در آخرین ورژن ســـــکـــــوت در مرز طولانی تانکهای مدل بالا در نگاه ارتش ترسای عثمانی در میزنند دختر جان ....... دروازه کوبانی را .. بکوب میزنند 7 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ " تو " زیباترین اشتباه منی ... ! 9 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ خبر فوری دوشنبه ۴ بعد از ظهر در میادین اصلی تمام شهرها! اعترضات تا پیروزی کوبانی ادامه خواهد داشت! اگر کوبانی سقوط کند نخواهیم گذاشت دنیا بخوابد! دوشنبه, اکتبر 13، ساعت 16:00 در UTC+03:30 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام با ما همصدا شوید مدیر محترم ادبیات لطفا پست رو حذف نکن ، منتظر حضور گرمتان خواهیم بود 5 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ ماگر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم 5 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۳ یادش بخیر پارسال این عید رو پیش امام رضا (ع) بودم... چقدر دلم میخواست امسالم باشم یه روزایی هس که آدم تو اون روز حس خوبی داره... عید غدیر واسه من از اون روزا بوده همیشه... اما امسال در کنار این حس خوب یه استرسی هم دارم... که نمیدونم دلیلش چیه 8 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۳ ای بابا ولش کن این نیز میگزرد... 6 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۳ حال و روز من مثل اینه که داری یه فیلم میبینی و میدونی قراره چه اتفاقی بیفته یا مثلا کسی پشت در میخواد به نقش اصلی صدمه بزنه ولی هرچی میگی طرف نمیفهمه 5 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۳ نمی دونم کی کجا چه کاری کرده که ما از اول زندگیمون داریم تاوانشو پس میدیم و تموم نمیشه اینجا واقعا شده گاهی نوشته , نمیدونم چرا دیگه دلم نمیخواد جایی چیزی بنویسم . جدیدا به این نتیجه رسیدم آدمی که سرکار نمیره کلی کار داره که هیچ وقت هم نمیرسه انجامشون بده. وقتی سرکار میری یجورهای تنظیمی و مشخص وقتتو تلف میکنی ولی وقتی بیکاری یا کار مشخص نداری میبینی کلی کار هست که انجام نشدند. این روزها اینقدر درگیری ذهنی دارم که حتی دیگه فکر هم نمیکنم برای چیزی خدا کنه فقط کسایی که چشم دیدن آسایش ما رو ندارند در بیاد کلا به لجن زندگیشون فرو بروند. 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۳ من شدم مفهوم شعر: که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها.... اونم چه مشکلاتی 5 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۳ چقدر نادیده گرفتمش...گفتم بیخیال خوب میشه.... بالاخره داشت کار دستم میداد... دیالوگ اون رو به من: یه بار جستی ملخک ... تو بار جستی ملخک...آخر تومُشتی ملخک... حقّت بود حالا هی منو دست کم بگیر 6 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مهر، ۱۳۹۳ زودتـــر از گـــذر عـــمــــر ، منُ این غـم پـیــر کــرده ...! 8 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۳ خداوندا تو رو سپاس میگوییم کوبانی قهرمان پرور پیروزیت مبارک 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده