رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

امروز پائیز با تمام قوا اومد به شهرمون ..باد به شدت میوزه با قطره های بارون .. یهویی هوا سرد شد .. شیراز پائیزت مبارک

لینک به دیدگاه

هر کدوممون توی دنیای واقعی زندگی سرشار از فراز و نشیب ، شوخی و ناخوشی ، گرفتاری کار و زندگی و ... داریم که واسمون دغدغه هست

خواهش میکنم ، لطفا توی دنیای مجازی ، توی این سرزمین در عین کوچکی بزرگ غصه هامونو واسه خودمو نگه داریم و به اینجا منتقل نکنیم

واقعا بعضی تو دنیای واقعی اینقد گرفتاری و غصه دارن که نمیخوان اینجا بشه قوز بالا قوز

سعی کنیم با لبخند بیایم که این لبخند و انرژی مثبت به دیگران منتقل شه شاید واسه لحظه ای بتونیم دوستی رو شاد کنیم

حداقل اگه نمیتونیم لبخند بر لب باریم سکوت کنیم تا باعث رنجش و درد دیگران نشیم

این هم به نوعی رعایت حق دیگرانه:ws37:

لینک به دیدگاه

چقد داغانه اینجا:w000:....بخندید:ws3:

.

.

.

.

خدایا منو ببخش ولی من دل یه همکلاسیرو که دوس داشت بام همگروه شه شکستم:icon_pf (34):اخه بابا اخلاقامون به هم نمیخوره بچه جان:whistle:....ترم پیش با همگروهیام دعوای روحی داشتم...این ترم میشد فیزیکی:vahidrk:.اخه من کارم برام مهمه و اون خونسرد خب من تلف میشدم:ws3:...ناراحت شدم ولی معقولانه که فک کردم بهترین راه بود...خودم مهم ترم:hapydancsmil:.جالبیش اینه وقتی وارد کلاس میشم جوری نگام میکنه که انگار دشمنش دیده:whistle:منم سلام میدم و میخندم و میگذرم...اخرشم برگشت بهم گفت من با شما صحبت کردم ولی شما برام کلاس گذاشتید!:ws28:استادم اینو شنیده بود کلی خندیدو نگاه من میکرد.منم گفتم شما اشتباه میکنید:icon_razz:عجب هااا

آقا کارمو که اریه میدادم هی ایراد گرفت ایراد...ایراد...منم پرو چنان جواب دندونشکنی میدادم که خودش معدب میشست سر جاش.:whistle:

خدایا من نمیخوام بی ادب باشم مگر مجبورم کنن:hapydancsmil:ولی کلاس کلاسه خوبیه پر از رقابت:ws3:...ولی فک کنم به سختی بگذره

در کل خدایا شکرت:hapydancsmil:

بیشتر مراقبمون باش

لینک به دیدگاه

خدایا

میدونیم که خالی از تقصیر نیستیم.اما میخوایم از اینکه مارو در هر حال دوست داری تشکر کنیم.:w16:

 

حواسم بهت هست:w16:

.

.

 

 

شاید فردایی نباشد!

شاید فردایی باشد !!!امااا...عزیزی نباشد:sigh:

لینک به دیدگاه

ما بظاهر انسانها خیلی خودخواهیم که فقط حرف هرکسی باید مطابق با میل خودمون باشه .اگه گاهی کسی حرفی میزنه که شاید اینقدر براش سنگین بوده که اومده اینجا نوشته یجورهایی باعث بشه چشم چهارتای دیگه باز بشه تا تجربه نشه برای باقیه . مشکلی دارید نخونید بگذرید به همین راحتی ... میل به زیستن رو بعضیها تو آدم میکشند ممنونم ازشون ایشالا قرین آرامش بمونه زندگیتون .

لینک به دیدگاه

دیشب با دوستم در مورد جهنم بحث میکردیم...عجاااااایب:w58:

نتیجه گرفتیم که بدترین جای جهنم دم درشه:ws3:

یعنی قبل از اینکه بری داخل بگن مثلا به دلیل استقبال شدید و شور و شعف و نشاط اجتماعی و حرکات خودجوش یه چند ساعتی باس این پشت در جهنم تو صف وایسید

همیشه بچه که بودم از آمپول می ترسیدم (اگه راستشو بخواید الان هم هیچ فرقی نکرده:ws3:)مخصوصا اون موقعی که یه نفر قبل تو رفته و تو منتظری صدای نَکَرَش بلند بشه:4564:

به جان خودم بدترین موقع کتک خوردن هم قبل کتک خوردنه که میدونی باید کتک رو بخوری

لینک به دیدگاه

امروز کلیدامو گم کردم مجبور شدم کلیدساز بیارم درو باز کنه واسه سی ثانیه بیست تومن ازم گرفت و این سوال همیشگی که درس خوندم که چه غلطی بکنم ، اگه پسری داشته باشم که نخواد درس بخونه اولین مشوقش خودمم

لینک به دیدگاه

کاش میشد یک دستگاهی بود که ادم میتونست با اون یک کپی از خودش بسازه بعد خودش رو بکشه و کپیش به جاش زندگی کنه و این کار رو بارها تکرار کنه

لینک به دیدگاه

خواب مونم 11 بود بیدارشدم...12کلاس شروع میشد...از خستگی گریه میکردم...

حاضر شدم و رفتم...اتوبان بودم که گوشیم زنگ زد جواب دادم...

با کلی استرس ولی...که ایست دادن...

دیرم شده بود با قیافه زارم پیدا شدم که فقط بزاره برم...کلاهش نمیزاشت صورتشو ببینم...

یه سرباز...رسیدم بهش سرشو بلند نکرد باز صداش زدم سرباز داشتم میلرزیدم دفعه اولم بود تو اتوبان حرف میزدم...

شناختیم همو...تنم از لرز بی حس شد...همون حس...همون غم...همون لحظه که بارها خوردم کرد...

خودش بود...

ننوشت...فقط یه کلمه گفت برو "جیجو"....جوابش اشک شد...

رفتم با همون حالی که...با سرعتی که دیگه مطمئن شدم نگهم نمیدارن...

نرفتم دانشگاه...کناره اتوبان تو اون بارون زار زدم...

باز شکستم...

کاش مینوشت...کاش اون نبود...کاش سرش داد میزدم تا مینوشت...

کاش منم جریمه این 4سال میدادم دستش....

بی حساب نمیشدیم...حسابش سنگین تر از این حرفاست...

امروزم تموم شد...حالا شکر میکنم که مامانم اون لحظه زنگ زد...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...