آریودخت 43,941 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ نمیدونم چرا دیگه گاهنوشته واسم جذاب نیست فکر کنم واسه اینه که هر 2 روز یه بار بسته میشه 9 نقل قول لینک به دیدگاه
دل مانده 7,714 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ یکی از بدترین موقعیتها، بلاتکلیفیه خدا نصیب نکنه 8 نقل قول لینک به دیدگاه
*atefeh* 13,012 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ آقو ما دیشب یه دختر خوب برای داداشمون پیدا کردیم. دعا کنید قبل ما، نبرنش 10 نقل قول لینک به دیدگاه
pari.v 10,304 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ دل تنگی هم مث بلاتکلیفی بده.. خیلی بد 14 نقل قول لینک به دیدگاه
دختر باران 18,625 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها میبینم، و ندایی که به من می گوید : " گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است. " از هر طرف به مغزم فشار میاد.قدرت فکر کردن هم ندارم.خدایا یه آرامش عمیق بده خداجونم کمکمون کن 11 نقل قول لینک به دیدگاه
Paroshat 6,378 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ آدامس ها بزرگترین اساتید معنویت هستند از کودکیمان تلاش می کنند به ما بفهمانند ”هیچ شیرینی ای ماندگار نیست . . . “ 12 نقل قول لینک به دیدگاه
.Apameh 25,173 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۳ دو روز خیـــــــــــــلی خوبی رو گذروندم:hapydancsmil: خوش گذشت خیــــــــــــــلی :hapydancsmil: و در انتها حس خوبیه وقتی یکی از نگرانی هات بر طرف بشه :hapydancsmil: 12 نقل قول لینک به دیدگاه
...Neda... 2,026 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۳ میگفت شما ایرانیها به طرز غم انگیزی علاقه داریدکه واژه ها در جمله باشند. میگفت ببین در عربی راحت میگویی: شکرا! خلاص. چرامی گویید: دستت درد نکند؟ گفتم اخر ادمها با دست کارهایشان را انجام می دهند. گفت ولی برای ما این واژه ها سنگین است اگر شوهرم فارس نبود هرگز فارسی یاد نمیگرفتم .زبان بیهوده ای دارید. گفتم خب عوضش بگو مرسی زبانت خسته نشود. چند روز بعد دیدم به شوهرش میگوید: دستت درد نکند . گفتم پس چه شد؟ گفت اخر ادمها با دست همدیگر را نوازش میکنند. گفتم ایرانیها استعاره اند . استعاره های دوست داشتنی و تو هم با یاد گرفتن زبانشان میتوانی استعاره شوی .. 6 نقل قول لینک به دیدگاه
آریودخت 43,941 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۳ خوابم میاد ... :putertired: مجبورم بیدار بمونم :mornincoffee: کمک :putertired: 8 نقل قول لینک به دیدگاه
masi eng 47,044 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 شهریور، ۱۳۹۳ همه چی تموم شد خدایا بهم صبر وارامش بده برای پذیرفتن حقایق بهم ارامش بده بتونم باقی عمرمو بالبخند به دیگران نگاه کنم... بهم صبر بده تا قبول کنم.... بهم ارامش بده خدایااااااا انقدر صدات زدم این بوددددددددددد خدایااااا خسته شدم ولی هیچ وقت ناامید نشدم چرااااااا یه نفرباید تعیین کننده عمرت باشه.... مگه نمیگن مگه نمیگی هرچی من بگم همونه........ فقط بهم ارامش بده فقط ارامش..... چه جوری لبخمد بزنممممممممممم این چه ازمایشی.... 9 نقل قول لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31,645 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۳ به یکنواختی رسیدم یه هدف بکر و خوب میخوام که تلاشمو بیشتر کنه ؟؟؟؟؟:hapydancsmil: 8 نقل قول لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۳ حوصله لبریزه حوصله خودمم نداره:icon_razz: 6 نقل قول لینک به دیدگاه
پیرهاید 10,193 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۳ پیرمردم من کمی پیرمرد هستم ، هوز که هنوز هست شب ها رادیو گوش میدهم ، ام پی تیری پلیر مرا خام خود نمیکند ، من هنوز در صف جستار ِ صفحه های اعصار پیشم ، تازه دلم هم میگیرد تایپ و کیبورد را تحریم میکنم چون عضو غیر رسمی کنگره ی ملی گذشتگانم من هنوز پیرمردم پس می نویسم با دوات و قلمم من کمی پیرمردم عصرها بعد از کار دلم پر میگیرد برای یک چای زعفرانی ، برای عطر سکنجبین ِ در آب حل شده - مزاجم با افزودنیهای مجاز و غیرمجاز ناآشناست هنوز هم کمی پیرمرد هستم بوی نای کتابهای قدیمیم را دوست دارم آخر کتاب های الکترونیکی حرمت ندارند! هنوز هم تکه ِ نان ِ گوشه ی خیایان را که میبینم گمانم این است تکه ی پارچه ی کعبه است من خیلی ، هنوز پیرمرد هستم ح.س 14 نقل قول لینک به دیدگاه
..!Alfa!.. 2,854 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۳ ما دو تا سرماخوردگی پایه داریم ک اصلا امکان نداره یادی از ما نکنن! یکی تابستون یکی زمستون یکی بعد از پونزده برج ششم یکی هم بعد از پونزده برج دوازدهم اونی که تابستون میاد صدامونو کلفت می کنه و گلومون درد می کنه ولی بیشتر شبیه حساسیت فصلی طی می شه اونی که زمستون میاد بیشتر صدامونو خفه می کنه و دماغ نمی ذاره بمونه! اون هم حساسیت تغییر فصل هست! هر دو هم وقتی میان که ما می خوایم حتما با یکی شدید دعوا کنیم ولی خفه می شیم! 6 نقل قول لینک به دیدگاه
Lean 56,968 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۳ به دنبال یک تغییر بزرگم ،راکد بودن رودخانه زلال رو تبدیل به مرداب میکنه 9 نقل قول لینک به دیدگاه
bahar91 939 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۳ باز یه مهر اومد و من تشویش فردا روز اول مدرسه رو ندارم روزی پر از دلهره اما توام با زندگی و نشاط باز پاییز اومد و تنهایی.... عجب فصلی هست این پاییز آخه چرا؟ خدایا تا حالا از پاییز خیری ندیدم خدایا پاییز امسالم رو تغییر بده خدایاااااا فقط خودت میتونی 7 نقل قول لینک به دیدگاه
Lean 56,968 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۳ الان یه ساعت یه آهنگی به اسم Malang Dhoom گوش میدم یه کلمشم نمیفهمم عایا دیوانه شدم؟ 7 نقل قول لینک به دیدگاه
Tamana73 28,812 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۳ 1مهر... منی که از صبحه31شهریور وسایلامو آماده میکردم...شوق و شور و استرس...بغض...هرسال... اما 2ساله حاظرم برگردم به اون دوران منی که تنها آرزوم بود از دوران مدرسه خلاص بشم.... حالا امشب با یه نگاهی پرازغم ولی تظاهر به شاد بودن با خواهرم که داره وسیلاشو آماده میکنه نگاه میکنم.... دلم واس دبیرستانی که 8نفربودیم تنگه...کلاسی با4تا نیمکت... عین خواهر شاید نزیکتر بودیم... همه اون دوران دلم میخواس دانشجو بشم...که حالا پشیمونم... پشیمونم چرا همیشه مرتب بودم چرا شیطون نبودم چرا یه بار از کلاس بیرونم نکردن...یه حسرت...که هیچوقت جبران نمیشه... دلم همون استرسی رو میخواد که فرداش امتحان شناخت مواد و مصالح یا هرچی...میخواد... دلم سخت گرفت واس یه نیمکت واس تخته واس سروصدا...واس مدیر ناظم... یادم نمیره تا عمر دارم 5سال ابتدایی ناظممون سیب صدامون میکرد... دلم واس مهر تنگه...مهری که ذوق داشت...نه حسرت.... 9 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .