VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۲ زور داره بغل دستيت از رو دستت مينويسه به تو ميدن نه به اون ميدن 15 اخه الاغ همه رو باس كني ميميري تا حرف يزنيم از خاطرات شريفت ميگي اقا جون ما خنگيم دلمونم نميخواد شريف بخونيم:vahidrk: 12 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۲ باور کن آرامش نزدیک است نیازی به اضافه کاری نیست تصمیم بگیر زندگی رو از سر بگیر خوشحال باش به کمش راضی نباش 18 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۲ lk hwgh" [c h,k nsji hc lvnhd ljuwf ;i ld'k ckh fnvn id];hvd kldo,vk kdsjl hlh 'hid h,rhj hdk ohk,lhd lpjvl di ;hvhd ld;kk ;i kh]hv ldal jhddna,k ای بابا باز اینجوری نوشتم دیگه حوصله ندارم حرفمو بنویسم 13 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ تک و تنها گوشه یه سالن بزرگ میون تعداد زیادی ماشین الات و تجهیزات که حرف ادم حالیشون نیست جایی که تا شعاع چند کیلومتری اثری از هیچ موجود زنده ای نیست تنها وسیله ارتباطیم با بیرون همین اینترنت و تلوزیون و تلفن هست اونم 12 ساعت پشت سر هم شیف دادن و شبهای جمعه که میشه 18 ساعت گاهی وقتا فکر میکنم اگه مثلا اتفاقی بیفته برام، اولین نفر چطور متوجه میشه اینجا بیشتر شبیه تبعید گاه است 19 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ گاهی وقتا ادم با خودش بیش از همیشه تنهاست وقتی که برای گریز از تنهایی به خودش هم نمی تونه پناه ببره وقتی که تنهایی درگیرت میکنه و اون روی خودشو نشونت میده شبهای سیاه و ساکت اینجا خوب می فهمند چی میگم 22 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ عذابم میده این جای خالی / زجرم میده این خاطرات پ ن : محسن یگانه است خسته ام خدایا ؟؟ 11 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ رفته بودم انجمن شعر شعر ِسپیدی که شاعرش یه دختر سیزده چهاده ساله بود خوند شد با مضموم عاشقانه یه جاییش میگفت : "دلم اندکی بغل میخواهد ترجیحا عاشقانه ..." برای نقدش اون موقعه من چیزی نداشتم بگم یا ترجیح دادم نگم ولی دیگران بیشتر جسارتش را تحسین کردند اما الان برام سواله چرا ایشون گفته "اندکی" نمیشد بگه دلم خیلی بغل میخواد یا مثلا چرا نگفته دلم "گاهی" ، "هر از گاهی" " یه وقتایی " بغل میخواد یا مثلا چرا نگفتن"دلم عجیب بغل می خواهد" " به طرز نگران کننده ای حتی یا اصلن چرا" ترجیحا"؟ نمیشد بگه فقط و تنها فقط عاشقانه یا صد در صد عاشقانه..... ..... .. . یا نمیشد کمی سفارشی تر و کاربردی تر بگه " دلم اندکی بغل می خواهد ترجیحا عاشقانه، ای بغل کننده بی بغلان " " خلاصه اینکه روح پروین اعتصامی شاد و قرین رحمت باد " 16 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ گفته بودی... قول ندادم... فقط و فقط به احترام حرفت توشرایطی که میدونستی نمیشه پای چیزی که بابتش قولی ندادم موندم... حالا... گفتم... قول دادی... اما تو شرایطی که بودی و میتونستی،پای قولی که دادی نموندی... 15 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ خسته شدم بس که لبخند های مصنوعی زدم جلو بابابزرگ . . . + خدا این چه امتحان سختیه؟. . . با این امتحانات این مدتت زندگیم زیر و رو شده . . . می فهمی؟ . . . 13 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ به طرز نگران کننده ای حالم خوبه این روزا و این خیلی بده لاجرم 7 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ امشب می خوام با یکی از دوستان بعد از مدتها برم بیرون برا شیرینی خورون ایشون از اون ادما ست که فقط بنز سوار میشه البته بنزی که جدیدا گرفته مدلش یکم قدیمه ولی هرچی باشه بنز دیگه اونم سری s که خیلی اسپشیاله خلاصه میریم شیرینی خورون با اجازه اقای جنتی عضو دایم جهان هستی 8 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ lk hwgh" [c h,k nsji hc lvnhd ljuwf ;i ld'k ckh fnvn id];hvd kldo,vk kdsjlhlh 'hid h,rhj hdk ohk,lhd lpjvl di ;hvhd ld;kk ;i kh]hv ldal jhddna,k ای بابا باز اینجوری نوشتم دیگه حوصله ندارم حرفمو بنویسم پیرو پست قبلیم:icon_pf (34): دیروز تو خیابون داشتم رانندگی میکردم که میخواستم تو چهار راه برم تو خیابون سمت راست که به چراغ قرمز کاری نداشته باشم و به اصطلاح زرنگی کنم که یه خانوم راه رو بست ست سرش ترمز گرفتم دیدم داره رو به عقب میاد بوق زدم اصلا" تو این دنیا نبود و و بعد از خوردن به ماشینم واساد دیگه حرفی نداشتم بزنم عینه اینای که از زندگی سیر میشن پشتمو زدم به صندلی و به این پی بردم که زن راننده نمیشه(البته بعضیاشون خدای رانندگین) امروز هم داشتم تو خیابون میرفتم معمولا" سرعتم بالاست از سمت چپ یه پراید میخواستم سبقت بگیرم دیدم راننده ش زن هستش یکم سرعتمو کمم کردم (دفع خطر احتمالی عقلا" واجبه) یهو بدون راهنما و چیزی پیچد سمت چپ و میخواست دور بزنه یه ترمز خشک گرفتم دیدم دستشو از رو فرمان بلند کرد مجبور شدم منم باهاش تو بریدگی دور بزنم و تو همون بریدگی ازش سبقت بگیرم و از دستش فرار کنم پ.ن: و بعد از این جریانات باز هم پی بردم که زن راننده نمیشه 8 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ "جات خیلی خالی بود" این جمله ای بود که می خواست از زبونش بشنوه نه از هر کس دیگه ای جات با جاش پر شد و اصن جای خالی نبود...خیالت تخت 15 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ دلم 2 تا گوش شنوا میخواد... میخواد ک بهش گوش بدن... دنیا رو از دید اون هم ببینن. نه اصلا ب گوش و چشم ها اعتمادی نیست. اغوش گرم مامانم رو میخوام. اون موقعی ک دغدغه م مدل لباس و کفشم بود! 19 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ دلم 2 تا گوش شنوا میخواد... میخواد ک بهش گوش بدن... دنیا رو از دید اون هم ببینن. نه اصلا ب گوش و چشم ها اعتمادی نیست. اغوش گرم مامانم رو میخوام. اون موقعی ک دغدغه م مدل لباس و کفشم بود! 4 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ روز جوان.... مثلا روز منه خدایا شکــــــــر 12 لینک به دیدگاه
Dark Shadow 290 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ دلم تنگه روزهای کودکی ست روزهای پر از لبخند زیبا و معصومیت از دست رفته ای که حال جای خود را به فریب و نیرنگ داده است.... به راستی چرا آدمیان قدر چیزی را پس از از دست دادنش می دانند؟!؟!؟!!!؟!؟ کاشک هیچوقت بزرگ نمی شدم حال دلم می خواهد بچه باشم........... آه :sigh: 16 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ بعضی از اشتباهات جزیی از وجود آدم میشه برای جدا کردنش باید درد جراحی تحمل کرد 10 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ فک میکنم خیلی وقته اینجا حرف دل ننوشتم گاهنوشته ننوشتم باز هم نمینویسم همون سکوت بهتر و با معنی تره ... کسی که بخواد بدونه چی میخوام بگم همین سکوتم رو خیلی خوب معنی میکنه ، کسی هم که خودشو بزنه کوچه علی چپ همون بهتر که بره همونجا 9 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۲ کاش مریض بود . . . کاش سنش بالا بود . . . اون تصادف لعنتی پر پرش کرد . . . 13 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده