رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

این مطلب عینا همین امروز اتفاق افتاد:banel_smiley_4:

یه خانمی از آشنایان دووووووووووووور اومده خونمون ...:banel_smiley_4:

مکالمه ی بین این خانم که بار اول بود منو می دید و مامانم:

 

به به اینم دخترته...ماشاالله چقد بزرگ شده...کلاس چندمه؟؟w58.gifw58.gif"فکر کنم منظورش همون دبیرستان بودicon_pf%20(34).gif"

مامانم:مدرسه نمیره...داره درسشو تموم می کنه...:ws37:

 

عهههههههههههه چه خوب...نمی خواین شوهرش بدین...؟! خیلی دیر شده هااااااااااااااا...w58.gif

آخه لامصب تو که تا الان فکر می کردی من مدرسه میرم الان دیر شد شوهر کردنم!vahidrk.gif

 

این دیگه از کجـــــا پیداش شد...TAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gifیه دیواااار می خوااااااااااااااااااااام...:ws27:

لینک به دیدگاه

یه مطلبی یکی از بچه ها گذاشته بود خیلی دلم سوخت برای خودمون ما بچه های 29 ساله ماهایی که سال 84 ، 21 سال بیشتر نداشتیم ماها بهترین سالای عمرمون تو یاس و ناامیدی گذشت، ماها زندگی نکردیم ماها زندگیو گذروندیم :hanghead:

لینک به دیدگاه

چقدر شیطون بودی آخه ؟؟؟ چقدر؟؟؟؟؟

 

 

تازه امروز فهمیدم 20 سالت بوده ....

 

 

 

دیگه بی تو هیچ وقت نمی خندیم ...

 

فردا چه جوری میری زیر خاک؟؟؟

 

پاشو بگو زنده ای .... طورخدا ...

لینک به دیدگاه

حسی که نهال داره زجرآورترین حسیه که میشه داشت...

یه واقعیت تلخ که به هیچ وجه نمیشه باورش کرد ...

 

همیشه رفتن هر آدمی انگار اولین رفتن از رو زمینه ...تنها چیزی که با اینکه هر روز اتفاق میفته هیچ وقت عادی نیست...چون مرگ هر آدمی مرگ یه زندگیه ...مثل اولین بار و حتی دردناک تر از اون...

 

یه مدتی تو گیر و دار دروغ بودن رفتنش خودتو گول می زنی اما زمان چنان نبودشو مدام به رخ آدم می کشه انگار از اولشم نبوده...

اونوقت قهر می کنی با خدات ...

اونوقته که سنگ میشی ...خنده هات مصنوعی میشه...حتی گریه هاتم واست بی معنی و بی اثر میشه...

خیلی سخته درد داشته باشی و حتی گریه هم نتونه تسکینش بده...

 

تو مواجهه ب اهمچین آدمی فقط سکوت میشه کرد...

هرچیزی بگی داغون ترش می کنی...چون هیچ وقت نمیتونی حال همون لحظه شو درک کنی...

فقط میگم خدا "صبــــــــــر" بده ...هر چند "صبر" هم انگار فقط یه کلمه ست...sigh.gif

لینک به دیدگاه

امروز یک عدد طالبی ابتیاع نمودیم از قضا در آب مزه بود در این طالبی مزه ای نیافتیم لذا پیمانه ای شکر اضافه کردیم حداقل پولمان را زنده کرده باشیم در این میان به یاد این جملات حکیمانه افتادیم که می فرماید ، مردان به طالبی مانند چون کال باشند با قدری شکر میتوان خورد اما زنان به هندوانه مانند چون کال باشند به هیچ طریق از گلو پایین نروند.:ws37:

لینک به دیدگاه

دلم نمی خواد اونقدر بدبین باشم که یاریشو بزارم پای چیزه دیگه ای

میخوام خوش بین باشم و جور دیگه ای چشمهامو بشورم

مگه سادگی خوش رنگ نیست که هی با قلمو میزنیم تو این رنگ اون رنگ

لینک به دیدگاه

دوستان اگر همینجوری به زدن پست های سیاسی ادامه بدن مجبوریم تاپیک رو ببندیم خواهشا رعایت کنید برای بار آخر اخطاری به کسی داده نمیشه ولی بخواد ادامه دار باشه تاپیک بسته و به فرد اخطار داده میشه نهالم رفته خواهشا تا انتخاب مدیر جدید رعایت کنید :a030:

هممون خوشحالیم من از همتون بیشتر بنفشم ولی انجمن و این تاپیک جاش نیست.

لینک به دیدگاه

تا اینجا فکر میکنم هر چیزی رو که خدا ازم گرفته و بهم داده

 

هر کجای زندگیم رو که ول کردم به امان خدا و بیخیالش شدم

 

واقعا بهترین رخدادها رقم خورده

 

بهتر از این نمیشه ...

لینک به دیدگاه

آقا امروز در یک جمعی بودیم...ریا نباشه جمع یک جمع فرهنگی بود...تو کتابخونه دانشگاه...:ws37:

 

استادی جوان بر منبر نشست (از این ها که تازه وارد هیئت علمی شدن) چنین بگفت::mornincoffee:

 

آره...به نظر من..دانشگاه ها...در رو وا کردن...یک عده رمه وار(اصطلاحی ست که برای احشام به کار می ره)...ریختن داخل...:hrqr6zeqheyjho1f9mx

 

بعد در رو پشت سرشون بستن...این میون دیگه این رمه...راه پَس نداره...:w768:

 

و اینها درست غربال هم نمی شن...و در نهایت بدون اضافه شدن درصدی شعور علمی به اونا خارج می شن...:2rqfst4:

 

من که تا اینجا آرام در گوشه ای نشسته بودم و داشتم تاس می انداختم که جُفت شیش بیاد!...:ws43:

 

شاخک هام به جنب و جوش در اومد گفتم...اوستاد!:mrsbeasley:

 

گفت بله؟!

 

گفتم...رمه وار..اصطلاحی هست که برای احشام به کار می ره...درسته؟!:ws52:

 

گفت..دقیقا...و این یک حقیقت هست!:ws37:

 

گفتم می تونم یک داستان من بگم....گفت بگو...:ws37:

 

گفتم مستحضر هستین که دانشگاه ها...جدیدا به واسطه ازدیاد حجم کلاس ها و ظرفیت ها در بخش های عالی و تحصیلات تکمیلی...

 

در رو وا کرده یک تعداد وارد شدن واسه هیئت علمی و استادی...

 

جالبه بهتون بگم....بیشتر این عده موقع مصاحبه هر چند دقیقه یک بار سوت می زدند!:w58:

 

اوستاد گفت سوت می زدند؟!....:ws38:

 

گفتم آره..نکته همین جاست....نشستن یک گروه از دانشجوها تشکیل دادن...

 

بودجه تخصیص دادن...قرار شد یک کار پژوهشی انجام بدن....

 

اوستاد گوشاش تیز شده بود...تو کتاب خونه هم توجه ها به سوی ما بود....یک جورایی نبض جمع رو دستمون گرفتیم...:ws3:

 

ما رفتیم با بچه ها طی تحقیقات و بررسی های فراوان به این نتیجه رسیدیم...

 

که بیشتر این آقایون...قبلا به شغل شریف غاز چرونی مشغول بودن...:w02:

 

از عادات این دوستان در موقع کارشون این هست که چند دقیقه یک بار سوت می زنن..غاز ها در نرن..یک چیزی تو مایه ها هوشَششششه برای گوسفندان هست...

 

ولی چون پژوهش های ما زمان بر بود...این عده دیگه استخدام شده بودن....دیگه راه برگشتی نبود!:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

و متاسفانه این هم یک حقیقت هست...اونم از نوع تلخش...:hanghead:

 

بعد از آخرین واژه ی ما کل کتابخانه از خنده به هوا رفت.....:ws28:استاد مربوطه با نگاه های چپ چپ به ما و اینکه.. دارم برات ...محل را ترک کرد....:1111:

 

 

 

پ.ن:این روزها انگار عادت شده واسه روشن فکر نماها که برای نقد....جامعه یا گروه مورد نقدشون رو با نماد هایی مثه گوسفند...گاو...گوساله...و غیره بیان کنن...

 

ولی از قدیم گفتن...احترام امام زاده به متولیش هست....:ws37:

 

 

موخره: تا خودمون به جامعه با نگاه منطقی و عقلانی نگاه نکنیم...و حرف هامون رو منطقی و عقلانی با ادبیات مناسب بیان نکنیم....

 

درگیر یک بیماری می شیم به نام دیگر گوسفند بینی!!...:ws37:

 

نگاهی به آینه ی تفکر بکنیم..شاید خودمون گوسفند باشیم..دیگران رو گوسفند می بینیم!...:banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه

شب

بختک پیر

ستاره درو میکند

مترسک داس میکارد

جغدها و کلاغ ها اعتلاف میکنند

تا گنجشک ها نوک بزنند به بی خبری خویش

گندم زار ولی بدجور خشکیده است

لینک به دیدگاه

خیلی جالبه... بــخــــونیـــــد:

 

خداوند از کسانی که کمبودهای خود را با مذهب جبران میکنند، خوشش نمی آیــــد!

او عـــارفِ عـاشـــق میخـواهـــد، نــه مشتـــریِ بـهــشـــت....:ws37:

لینک به دیدگاه

از‏ ‏آدمایی‏ ‏که‏ ‏خودشونو‏ ‏علامه‏ ‏میدونن‏ ‏و‏ فکر‏میکنن‏ ‏بیان‏ ‏متفاوتی‏ ‏دارن‏ ‏و‏ ‏خلاصه‏‏ ‏فکر‏ ‏میکنن ‏خیلی‏ ‏شاخن‏ ‏بدم‏ ‏میاد..‏ ‏:‏|‏

لینک به دیدگاه

از کنار هیچ چیز نباید بی تفاوت گذشت...صبح دیدم یک اس ام اس دارم که اگر میخوای اردوی مشهد رو بیای بهم خبر بده، به بقیه هم اطلاع بده..شماره روی گوشیم ذخیره نشده بود من هم بهش توجهی نکردم...تا نیم ساعت پیش یکی از بچه ها پیام داده بود که اردوی مشهد رو میای؟ تازه متوجه شدم که هی وای منicon_pf%20(34).gif مسئول خوابگاه بوده، و اگر این دوستم نپرسیده بود خودم و کل اکیپمون مسافرت رو از دست داده بودیم:ws3:(حالا هم معلوم نیست ما رو ببرن یا نهhanghead.gif)

لینک به دیدگاه

یاد بچگی هام افتادم که میرفتم چسب میریختم روو دستم و بعد دو تا دستامو به هم میزدم و چسبه خشک میشد و شبیه تار عنکبوت میشد و حال میکردم!

گفتم بزار یادی از قدیما بکنم رفتم چسب ریختم کف دستم دیدم بدجور دستم سوخت... یادم افتاد دیروز دستمو با یه آینه ی شکسته بریدم:banel_smiley_4:

پشت دستمو داغ کردم دیگه یادی از گذشته ها نکنم:icon_razz:

لینک به دیدگاه

بعضی ها هستند که ندیدیشون تا حالا باهاشون دست ندادی تاحالا صدای گرمشون رو نشنیدی تاحالا نشده توی چشمای همدیگه نگاه کنید ولی به خدا خیلی ارزش دارن خیلی با وفا تر و با معرفت تر هستند از کسانی که می بینیشون، باهاشون قدم میزنی، با هاشون دست رفاقت میدی ... من اینجا کسانی رو دارم که واقعا به معنای واقعی دوستم هستند و به معنای واقعی دوستشون دارم:icon_redface::icon_gol:

لینک به دیدگاه

هوراااااااااااااااااااااااااااااا هورااااااااااااااااااااااااااااااااا بازی رو بردیــــــــــم

ایران 1....کره ی جنوبی 0 :w42::vi7qxn1yjxc2bnqyf8v:w14::w31::w330:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...