پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ هائد که باشی می شوی تناقض ، در محراب می گساری در میخانه معرفت حق . . . . 9 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ دخترم این پدر جدا مانده از توست اینجا طهرانست صدای خود خودم گر که ندارمت دارم غم چون که دارمت شعفم شورم حسن یوسفم همیشه خوبم دخترکم نازدانه ی کوچکم شبنم لطیف برگ بهاری خش و خش برگ پاییزی یخ در بهشتی وقتی بخودت عطر میزنی ، ماهی وقتی که خورشید شب ها کار دارد نمیاید با خودت مو نمیزنی عین منی دخترکم ، من توام نازدانه ی کوچکم وقتی به روی پدر می خندی می شوی قند نبات انگار حلوای نابی زیر زبانم دیوانگی میکنی دخترکم ، نازدانکم 10 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ گاهی دلم برای خودم تنگ میشه. واسه خنده هام. واسه اون روزایی که هیچی ناراحتم نمیکرد. چرا الان همه چی دست به دست هم دادن تا من تو اوج شادی غمگین باشم 10 لینک به دیدگاه
parsamir 596 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ نیست رنگی که بگوید بامن اندکی صبر،سحر نزدیک است هر دم این بانک برآرم از دل وای،این شب چقدر تاریک است. 7 لینک به دیدگاه
BISEl 3637 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ آدمی را دیدم که با سایه ی خود درد دل میکرد چه رنجی می کشد وقتی هوا تاریک است... 6 لینک به دیدگاه
BISEl 3637 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ پشت این پنجره جز هیچ بزرگ،هیچی نیست. قصه اینجاست كه باید بود،باید خواند پشت این پنجره ها باز هم باید ماند، ونباید كه گریست باید زیست 5 لینک به دیدگاه
BISEl 3637 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ از چشم یا آسمان فرقی نمیکند باران که بر زمین افتاد دیگر باران نیست... 5 لینک به دیدگاه
parsamir 596 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ «خانه دوست كجاست؟» در فلق بود كه پرسيد سوار. آسمان مكثي كرد. رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن ها بخشيد و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت: «نرسيده به درخت، كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است مي روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در مي آرد، پس به سمت گل تنهايي مي پيچي، دو قدم مانده به گل، پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني و تو را ترسي شفاف فرا مي گيرد. در صميميت سيال فضا، خش خشي مي شنوي: كودكي مي بيني رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور و از او مي پرسي خانه دوست كجاست.» 2 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ اومدم اینجا فکر کردم تاپیک شعره...دوباره اون بالا رو دیدم دیدم نه درسته...نوشته : .:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:. 4 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ چی می شد خدا عزیزامونو ازمون نمی گرفت! خدایا خودت بهشون صبر بده! 14 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ امروز خیلی خوب بود کلی خوش گذشت تولد گرفتیم واسه دوستم 9 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ زلزله ای می آید تعدادی کشته می شوند نماینده رئیس جمهور برای بازدید به مناطق زلزله زده می رود نماینده: رئیس جمهور لطف کرده اند برای خانواده های داغدار مبلغی تعیین کرده اند هر نفر 300 هزار تمون برخی از خانواده های داغدار به شدت ناراحت می شوند و محل را ترک می کنند و برخی که محتاج ترند همراه با عتراض مبلغ را می گیرند. نماینده برای درست کردن گند احمقانه وعده احمقانه تری می دهد برای بازسازی منازل 10 میلیون تومان وام بلاعوض خواهیم داد 13 ماه از زلزله می گذرد در یکی از آخرین روز های ماه بهمن سال 91 مادر پیری برای پیگیری این وعده می آید 2 دختر جوانش زیر آوار جان داده اند ، هنوز در خرابه های باقی مانده زندگی می کند آقای مسئول تورا بخدا این پول را به ما بدهید دیگر امکان زندگی نداریم مسئول : برو از همان کسی که وعده داده داده بگیر مادر پیر در حالی که به سینه خود می کوبد و نفرین می کند به دنبال بدبختی هایش می رود خبر : مسئول ستاد بازسازی لبنان در مرز سوریه و لبنان کشته شد. شاهد: من تاریخ : 91/11/28 زمان 10 صبح 17 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ خدایا ... خودت کمکمون کن ... همه منتظر معجزتیم ... تو قلب بعضی ادما مطمئنشون کردی واسه معجزه ... اگه دلشون بهشون دروغ بگه چی؟؟؟ میمیرم خدایا امیدمون فقط به توست امیدمونو نا امید نکن 13 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۱ این ترم کلاس نگرفتم....همش دارم SOPیم رو چک می کنم که بفرستم....هر خطش رو n بار می خونم.... باز می بینم اینم هست...اما کجا جاش بدم؟ حالا اون هیچ انشا وار بودنش یه بساطیه... هر دفعه می گم تکمیله بار قانع نیستم ...اعصاب ندارم از دست خودم 11 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ برای تمام آرزوهای سوخته ام چند دقیقه سکوت با نقطه چین.............. 11 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ یه احساس خیلی خوبی دارم.آرامش درونی با اینکه کارهای عقب افتاده زیاد دارم.اما انگار یه چیزی بهم تلنگر می زنه که هیچ جای نگرانی نیست... این روزها پشت سر هم اتفاقاتی میفته که خوشحالم میکنه .فقط مونده آخری و مهم ترینش...اگه اون هم سر راهم قرار بگیره ، به قدرت فکر و تلقین و خواسته قلبی ، ایمان میارم.... 15 لینک به دیدگاه
ya~ya 820 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ خدایا تا حالا اینقدر پیش خودم احساس شرمندگی و عذاب وجدان نکرده بودم.مگه من لعنتی کی هستم که به خودم اجازه دادم این کارو کنم.بسه دیگه کاش یکی منو وجدانمو بیدار کنه دختر بترس از آه این طفلک اطمینان دارم من خیلی کمتر از اونم اما همش با کوته بینی خودم دارم اونو کوچیک میکنم.من کیم خداااااااااااااااااااااا ؟ فردا اشتباهی که کردمو درست میکنم.روح من نباید سیاه بشه.من این جنسی نیستم. باید خودمو تنبیه کنم تا این رفتار عادتم نشه 10 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۱ خیلی عوض شدی اره عوضی شدی خیلی امشب دلمو شکوندی اومدم نفرینت کنم که خدا دلتو بشکنه ولی دلم نیومد فقط اینو بدون دنیا اینجور نمیمونه خیلی خودتو میگیری تا حالا برا یبارم شده بش فکر کنی ببینی واقعا ارزش اینهمه قیافه گرفتن داره یا نه ابی بودنشو هیچ وقت فراموش نکن 9 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 بهمن، ۱۳۹۱ آیا برای درد من تسکینی افریدی ؟ 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده