رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

قبر ساختم از اتاقم / نفسم حبس شد / بدنم سرد شد / ولی روحم رو گرم نگه داشتم رو اجاقم

 

1- عه؟ چرا من این رنگی شدم یهویی :-d

2- چقدر سرعت پایینه :|

لینک به دیدگاه

بساطی داریما

 

یه نیم ساعت دعوا و جر و بحث...

 

یه ساعت بعدش خنده و قهقه...

 

دوباره نیم ساعت بعدش...

 

هر لحظه ممکنه یه اتفاقی بیفته!

 

خدا کنه دیوونه نشم... :sad0:

لینک به دیدگاه

سوار یه تاکسی شده بودم...راننده داشت از بچه هاش میگفت که هر کدوم یه کاره ای شدن

نمیدونید با چه افتخاری داشت از بچه هاش تعریف میکرد...سربلند و پر افتخار

احسنت به اون بچه ای که حتی با یه سری محدودیت ها لیاقت خودشو نشون میده...:w16:

لینک به دیدگاه

یادته با گریه قسمم دادی فراموشت نکنم:sigh:

یادته میگفتی :

"مگذار که یاد مارا طعم تلخ این حقیقت ببرد

این حقیقت است که از دل برودهرآنکه از دیده رود"

امشب یادم افتاد چقدر راحت فراموشت کردم

راحتتر از اونی که فکرشو بکنی:ws28:

لینک به دیدگاه

احساس می کنم رفتارم پخته تر شده...همینکه خودم از این بابت ناراحت و تحت فشارم اما واسه اینکه فشار روی اون رو بیشتر نکنم ، خودم آروم نشون می دم... بزرگ شدم تو همین دو ماه....

لینک به دیدگاه

برای اینکه گاو شیر بده نیاز به علوفه داره !

 

وما به جای اینکه بهش علوفه ویونجه بدیم

 

بجاش نون خشک ،نمک ، مقوا ، پلاستیک

...

میدیم ولی گاو طفلی در نهایت صداقت وشرافت کاری

 

بهمون شیر تازه ومقوی میده دستش درد نکنه!

 

باز کارمون به اینجا ختم نمیشه بعد ازاینکه شیرشو میدوشیم

 

۷ برابر هم بهش آب اضافه میکنیم وبه خورد بچه های مردم میدیم !

 

حالا خودتون قضاوت کنید آیا گاو آدمتر از بعضی آدمها نیست؟!

لینک به دیدگاه

چه شده ای دل بیچاره پریشان شده ای...

خبری هست که تو این همه ویران شده ای...؟

حال و روزت که نشان میدهد عاشق باشی...

نکند باز سوار خر شیطان شده ای...؟!

لینک به دیدگاه

من صبورم اما

دست من نیست گر از باغِ دلت، خوشه ی عشق تو را میچینم

یا اگر زود به زود خواب چشمان ِ تو را میبینم

من صبورم اما

بی دلیل از همه ی فاصله ها می ترسم ..

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما...

آه دل تنگی ِ من صبر چه میداند چیست؟...!

لینک به دیدگاه

دلم همیشه حرفایی میزنه که مغزم بهش میگه صبر کن...

دل عجولانه میگه:اخه چرا وقتی میشه هم کنارش بود و هم کار کرد، باید صبر کنم ؟؟؟؟ :hanghead:

مغزم همیشه به این سوال که میرسه هنگ میکنه و ااااااه :sigh: میکشه . انگار که دنیا روی سرش خراب میشه...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...