رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

راستی وقتی کنار تو مینشینم حتی غیبت کردن هم موهبت الهیست!

همه چیز جنس الهیت به خود می گیرد

راستی چقدر خوب است با تو بودن با تو بدترین صداها نجوای ملکوتی می شود

آخَر تو فرق داری با همه

تو شبیه منی ، از همه بریده ، پر شکسته و غریب ِ میان آدمیان

راستی چقدر آن روسری به صورتت می آید

آخَر تو شبیه هیچکس نیستی

همه چیز به تو می آید

حتی همه چیز

لینک به دیدگاه

بعضی وقت ها هست که میخوای زمان همونجا متوقف بشه....

بعد از چند دقیقه وقتی برمیگردی و تغییرات رو میبینی و متوجه میشی که فقط زمان برای تو متوقف شده بود یکه می خوری....

وباز زندگی جریان دارد....

لینک به دیدگاه

ایرج فرزند عزیز ما ، امروز به همراه بانو رفتیم و اورا به فرزندخواندگی قبول کردیم

فرزند عزیز ما ، امیدوارم صد و بیست ساله شوی در زیر سایه ی پدر و مادر مهربانت

آری

 

f28s4klqh6hkv03dj5go.jpg

لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا گاهی کارای میکنم که خودم قبول ندارم ...

 

آدم با برخی رفاقت میکنه ... عوراضش پس از زایدن گاو رفاقت مشخص میشه ....

 

رفتار های که روزی مفتخر بودم که باشعورم و اون رفتار ها رو انجام نمیدادم .... حالا میبینم مورد ارتعاش پرتو بی فرهنگی برخی دوستان قرار گرفتم و کمی بیشعور شدم ....

 

مرگ فرهنگ ....

 

دردم میاد ....

لینک به دیدگاه

یه مدتیه روزا خیلی سخت تر و طولانی تر میگذرن. از روزای آخر سربازی هم بدتر

 

این یکی دو روز هم که دیگه از همش بدتر. هر روزش انگار یه سال بود.

 

امروز که دیگه از همون صبحش انقدر آروم و طولانی میگذشت که نفسمم انگار کم آورده بود و مثل کسایی که تنگی نفس دارن، هر دو دقیقه باید نفسای عمیق میکشیدم.

 

یعنی کی میشه که بگذره.

لینک به دیدگاه

من دیگه خسته شدم بس که چشام خیسه و نم/ خوب ببینم و بفهمم و بازم چیزی نگم

من دیگه بریدم از بس که شکستم از خودی/توی آیینه خیره شم بگم به چشمام چی شدی؟

خستم از حرفای خوب و بی سر وته بی ثمر/حسرت یه عمر رفته عقده های تازه تر

متنفرم از آدمای بی مغز و شلوغ/از کتابایی با اسمای قشنگ مهز دروغ

دیگه نوبت تو خسته شی دنیا بشکنی/اینبار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی

بات می جنگم تا نگی ترسیده بود پیاده شد/بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد

همه از عشق می گنو باز آبروشو می برن/عقل کل نشون می دناز خودشون بی خبرن

مد شده حرفای پوچ و گنده و بی سر و دست/ بگو تا کی باید این نمایشو دید و نشست؟

وقتی حتی نمی خوای بازی کنی بازیت میدن/ حتی می خوای خودتم که باشی باز نمی زارن

همه می خوان اونی باشی که خیالشون می خواد/من دیگه داره از این بازی سیرک بدم میاد

هرچقدر زانو زدیم راه اومدیم دیگه بسه/هرچقدر خورد شدیم و دم نزدیم دیگه بسه

عاشق و عارف و درویش و من و تو و خدا/روبروت وای میستیمو باهم می خونیم هم صدا

دیگه نوبت تو خسته شی دنیا بشکنی/اینبار ایستادیم تا آخرش با کفش آهنی

بات می جنگیم تا نگی ترسیده بود پیاده شد/بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد

 

رضا صادقی....

لینک به دیدگاه

یک توصیه برادرانه به عزیزانی که فکر میکنند تیز، باهوش و زرنگ هستند :

 

هگل فیلسوف آلمانی به درستی در مورد جنس ما بشر گفت :

 

توهم دانستن، پیش از آنکه واقعا بدانی در ذهنت رخنه میکند.

.

.

.

اگر به یقین برسیم که باهوشیم مدام حس می کنیم دیگران مارو احمق فرض کردن !!!! هر حرکتی و هر پدیده ای ازش بوی توطئه میاد و به زمین و زمان مشکوک میشیم و به همه هم راحت تهمت میزنیم.

 

اونوقت تهمت ها خیلی جاها به گوش آدم ها میرسد و این اصلا خوشایند نیست. :icon_razz:

 

دوستان و سروران عزیز، بیایید کمی نفهمیم، بیایید اجازه بدیم احمق فرض بشیم، دنیا از آن احمق هاست نه بچه زرنگ های باهوش. :icon_gol:

 

من از روزی که به این باور رسیدم که هیچ نمیدانم، 100 برابر دغدغه هایم کمتر است.

لینک به دیدگاه

سرگذشت زندگی منم جالبه ها ...

بعضی وقتا که برمیگردم به عقب و نگاهش میکنم خودم هم تعجب میکنم ...

توی دوره ها و سن های مختلف ... یهو ، بدون هیچ زمینه ، دلیل خاص یا مقدمه ای ، یهو مسیر زندگیمو عوض کردم ...

به قول بعضیا تصمیمای خیلی خیلی حیاتی ای گرفتم که میشه گفت واقعا زندگیمو زیر و رو کرده ...

 

دیروز که که یه فلش بک زدم به گذشته و همه چی اومد جلوی چشمم ، دیدم آدم واقعا جالبی ام ...... دروغ چرا ، خیلی خوشم اومد از خودم :ws37:

 

این روزا هم در حال تغییرم ... در حال رقم زدنِ یکی دیگه از این مدل تصمیم ها ... خیلی لذت بخشه ، خیلی ... :ws37:

لینک به دیدگاه

ای دل زرنگ نباش.... زرنگی نکن.... در این زمانه زرنگی یعنی دروغ گفتن و نیرنگ زدن به همه حتی نزدیک ترین کسانت....در این دنیا با این رسم و رسوماتش خوب کسی است که بد باشد اصلن خوب هم نباش....ای دل من زنده بودن نمی خواهم چرا که زندگی قاموس من بوده و هست و خواهد بود ای دل اگر زنده بودن مهم باشد می شوی مثل کسانی که به راحتی دل انسان ها را می شکنند...پس من زندگی را سر مشق قرار داده ام نه زنده بودن....اگه تنها هستی عیبی ندارد فقط زندگی را سر مشق خود کن ای دل....تنهایی همیشه بد نیست...تنها بمان هر از گاهی تا به خود و کارهایی که تا به حال کرده ای فکر کنی....

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...