رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

خاطرات را باید سطل سطل . . .

ازچاه زندگی بیرون کشید . . . !

خاطرات نه سر دارند و نه ته . . .

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . .

میرسند . . .

... گاهی وسط یک فکر . . . !

گاهی وسط یک خیابان . . . !

سردت می کنند . . . داغت میکنند . . . !

رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . . !!!

خاطرات تمام نمی شوند . . .

تمامت می کنند

:sigh:

  • Like 11
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

[h=6]

[/h][h=6] هیــــــــس ! ســـــــــاکت ! آهستــــه بروید ! آهستــــه بیایید ...

این جا وجــــــــــدان هاهمه خوابند...:bigbed:[/h]

  • Like 13
لینک به دیدگاه

بعضی آدما نمیبینن که داره بهشون بی احترامی میشه و بعضی ها هم هر چقدرم بهشون علناً بی احترامی میشه، نمیبینن.

این وسط آدم از حس تعلقش به دسته دوم بیزار میشه چون نمتونه هیچ کاری کنه... کسی تا احترام برای خودش نخواد نمیشه براش خریداری شه...

از اون روزاست که دلم میخواد یه جایی باشم و فقط داد بزنم از این نفهمیدن ها:4564:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

امروز یعنی ازساعت 00.00 دیشب که امروز شروع شده بود کلا خیلی اتفاقات جالبناکی افتادبرام:ws3:

 

چندتا دغدغه ام حل شد

چندتا فایلم که باز نمیشه یهویی مشکلشو فهمیدم درست شدw58.gif

 

ظهرم مموری 8 تم که سوخته بود چون گارانتی مادام عمر داشت یه دونه نویش گیرم اومدhapydancsmil.gif

 

 

کلا روز خوبیه امروز

همه چی آرومه من چقدر خوشحال و ریلکسمhapydancsmil.gif

 

14دیماه 90

  • Like 9
لینک به دیدگاه

اگه ذرت مکزیکی نبود من از گشنگی میمردم ؟ :hanghead:

روزی 2تا بزرگ دارم میخورم ... جاش غذا نخوردم 2 روزه :icon_redface:

یعنی عاشقتم ذرت مکیزیکی....

خدایا مرسی که ذرت مکزیکی و افریدی :5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 12
لینک به دیدگاه

موقعی که حس و حال درس خوندن ندارم و می خوام درسو بزارم کنار ، انقدر تو دلم به خودم بدوبیراه می گم که هرکاری بکنم کوفتم می شه icon_razz.gif

  • Like 9
لینک به دیدگاه

خیلی جالبه وقتی که میخوام کاری کنم که سکوت نیاز داره خونه از درو دیوارش بچه میباره!

قانون جذب چرا الان مصداق نداره؟ :4564:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

روزه بدی

  1. بود
  2. است
  3. و خواهد بود

یک کلام نتونستم درس بخونم و هیچ فعالیت مفیدی انجام ندادم، همینک هم دلهره، دلپیچه و اینا دارم، آرامش ذهنی ندارم، بازوی چپم مقداری درد میکنهو هیچ لذتی امروز نبردم

و خلاصه بگم یک / هشت هزارمه عمرم تا الان کاملا هدر رفت:icon_razz:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

داغ دل تازه نکن ای دل....

تو که در جای جای روزگارم...در نقطه به نقطه ی واژه هایم....همراهمی...

دنیا را رنگ می زنی برایم به میل خود...که ببینم...هر آنچه تو می خواهی...

و روی ترش کنم به آن که تو نمی خواهی...و خواست خواسته توست...ای دل....

برای خود...و نه به میل من می گیری...کدر می شوی از خود...از من...از روزگار....

جالب است...انگار من ماله توام...نه تو ماله من....

مالکیت اینجا معکوس شده...نمی دانم اینجا خیال است یا واقعیت...

ولی چرا تازه می شوی...نه چرا داغ دل تازه می شود....

چرا برایت عادی نمی شود....برایت عادی شود...دهن کجی آدمک ها....

چون خیالشان و واقعیتشان...در ذاتشان خلاصه است...

پس آرام بگیر...و عادت کن....

.

.

.

دلت شاد..ودلت مهربون...سهمتون از هم مساوی...

نه تو مال اون...نه اون ماله تو.....

با هم کنار بیاین...باهم کنار بیاییم....تا تازه نشه...داغ دل...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

چه به موقع بودی تو...بعد اونهمه درد چه تسکین خوبی بود حضورت؛باورت،شادی هات,گوش سپردنهات؛شنیدن حرفات,با تو بعد مدتها واقعی خندیدم؛...بم حس بدرد بخور بودن دادی...تواناییهامو یادم انداختی؛باتو قفس زمان برام قابل تحمل شد...

درد کمرنگ شد...حالا نیست...چون تو هستی...

لذت چای و شکلاتهای این روزهارو...پچ پچ هامونو...پیاده روی هامون,آش رشته ها و ذرت مکزیکی هامونو؛تو بهترین گنجه ی در شیشه ایه ذهنم میذارم تا همیشه جلو چشمم باشه...تا یادم باشه من هم لطف دست نجات بخش یه دوست...بهترین دوستو چشیدم...همونکه فکر میکردم مال قصه ها و سریالاست

دوستت دارم الهام:aghosh:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

میبرند تو را به جرم موهای رها شده ات در باد ... و شلاق میزنند بر تنی که روزی گفتند ناموس شان هستی .. و من اشک میریزم .. برای تو ... برای خودم برای آرزوهای تحقق نیافته و رویاهای شیرینی که به کابوس مبدّل شده اند ... غصه نخور همدرد مهربانم ! چون ، این نیز بگذرد ..

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دیدن 3 تا آدم آشنا در یه روز:w58:اونم در یک محدوده ی جغرافیایی...

 

اولیش ضلع شمالی میدان انقلاب نرفتم جلو چون شاید نمی خواست بفهمم که...................:whistle:

دومیش سالن انتظار تالار مولوی دیالوگ در حد یه سلام و احوال پرسی، بقیه ش مونولوگ بود...:banel_smiley_4:

سومیش سمت چپ صحنه یه آشنای قدیمی...:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

 

یه بار نشد محض رضایت خداوند باری تعالی من یه آدمی که دوست دارم و دلم براش تنگ شده رو تو خیابون ببینم...:4564:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

خدایا همیشه وقتی دلم نمیخواد کاری کنم و به خودم میگم نه چیزی نیست انجامش میدم ... به قول هادی ایشالله گربه ست ....

دقیقا همون اتفاق میشه یه افتضاح بزرگ و پاک نشدنی از تاریخ زندگیم که هیچ جوری نمیتونم خودمو واسه انجامش ببخشم

تصمیم گرفتم به حس ششم بیشتر اعتماد کنم ... وقتی حس میکنم نباید انجام بدم ؛ انجام ندم :sigh:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

آغاز یک لبخند...

چگونه رسیدم به دیدن آن لبخند ملیح..

که حسودان با طعنه آن را... ژکوند می نامند...

رسیدم به اینکه....لبخند بر لب داشته باشم...تا اخم به چهره....

شاید رهگذری که از کنارم می گذرد....

ناخودآگاه بر چهره ام نگاهی بیاندازد...

و ببیند...که خنده هنوز نمرده....

به واقعی یا الکی بودنش چی کار داری....

لذت دیدن رو با سوال های فلسفی خراب نکن...

یک دنیا است آدمکی که لبخند بر لب داره....یک انرژیست آدمکی که لبخند بر لب داره...

و ارزشش رو داره که به اندازه ی موندن همون لبخند بر لب...اینبار به جای آدمک بهش انسان بگیم...

.

.

.

یک سوال داشتم....برای جوابش آسمون ریسون بافتم...

از فاصله گفتم...از زمان...از انرژیش...از بردن نامش به یک لقب جدید...

برسم به یک جواب....که شاید در تقاطع سرنوشت....حق من دیدن همون لبخند بود...برای در رفتن خستگی از تن..

 

 

 

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه

کوچولو! سعی کن بفهمی مرد بودن فقط این نیست که یه دم جلوت داشته باشی! مرد بودن یعنی کسی شدن! برای من مهمه که تو کسی باشی! آدم بودن عبارت قشنگیه چون فرقی بین زن و مرد, بین اون که دم داره و اون که دم نداره نمی ذاره! قلب و مغز آدما جنیست نداره. هیچ وقت به زور از تو نمی خوام که چون مردی یا زنی باید فلان کار رو داشته باشی. فقط دو تا چیز از تو می خوام. یکی این که از معجزه ی به دنیا اومدن تمام استفاده رو ببری و دومی این که هیچ وقت تن به پستی ندی. پستی یه جونور خون خواره که همیشه سر راهمون کمین کرده. ناخوناش رو به بهانه هایی مثل مصلحت و عقل و احتیاط تو تن تمام آدما فرو می کنه و کم تر کسی هست که جلوش تاب بیاره.آدما تو خطر پست می شن. وقتی خطر از سرشون گذشت دوباره می رن تو جلد خودشون! هیچ وقت نباید خودت رو وقت رو به رو شدن با خطر گم کنی, حتی اگه ترس تموم جونت رو گرفته باشه.

 

فالاچی

  • Like 11
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...