کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ خیلی خیلی خیلی عجیببه که از یه آدمی که تا حالا ندیدی و بر حسب اتفاق تو خیابون انقلاب اونم به واسطه ی یه آدم دیگه ببینیش.....یه عروسک هدیه بگیری...اصلا باورم نمیشد دست کنه تو کیفش بگه کتایون این مال توئههههههههههههههه:hapydancsmil: 9 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ بعضی آدما رفتارای عجیبی دارنا... نه میشه باهاشون شوخی کرد... نه میشه باهاشون جدی بود... نه میشه باهاشون منطقی صحبت کرد... نه میشه بهشون محبت کرد... نه میشه... فکر کنم اینا هم یه جور بیمارن... اصلا این بعضیا کی هستن من همش گیر دادم بهشون؟؟ 12 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ ما اعصاب نداریم ما دعوا داریم ما ارامش نداریم اقاجان ما زندگی نداریم ؟ خسته شدم خسته 6 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ چرا هیشکی با من نیومد بریم بیرون قدم بزنیم 10 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ امروز بهار شده بود بارون بهاری زد اینجا 3 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ ای خدا 6 7 ساعته همش فکرمو این اغازیان مشغول کردن.. اخرشون چی میشه یعنی؟ یعنی تیتراژ با اسامیشون میاد؟ 2 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ 8 ساعت درس خوندم امروز موقع استراحت بین درس خوندن واسه خودم شال گردن می بافم...آرامش بخشه 8 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ نان روز از برای س.ک.س شب است و نان شب از برای عاشق مست . . .! :ydm47612zsesgift969 7 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ استادی دارم مایه آرامش نمی دونم چی توحرفهایش هست که وقتی هر موضوع بغرنجی رو بیان میکنه فکرمیکنم مثل آب خوردنه راحت و بی دغدغه...... خدایا این استاد گوگولی را از من نگیر تا این دفاع هم به خیر بگذره........ چاکریم استادیه و خدایی 4 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ خداحافظ خداحافظ اتاقم خداحافظ پوسترهای روی دیوار، شهریار،زیدان، شعر حافظ، کوچه ی فریدون مشیری خداحافظ چراغ دیواری اتاقم که هروقت عشقت میکشید روشن میشدی خداحافظ کمدم مامانم اومده مثل فرمانده پادگان میگه: چون اتاقت شمالی هست و خیلی سرد میشه ( راست میگه همیشه 5 الی 10 درجه سردتر از بقیه خونست ) تصمیم گرفتم بری اونیکی اتاق تا در مصرف انرژی صرفه جویی بشه داره اونجا رو آماده میکنه برم 6 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ با سلام صدای ما را از اتاق جدید میشنوید اینجا خیلی روشنه برای من که یه عمر تو اون اتاق تاریک زندگی کردم خیلی سخته و درست مثل خفاشی هست که از غارش در اومده رو دیوار اینجا یدونه عکس مکه هست! و دو تا کوبلن لامصب خیلی گرمتر از اونجاست اصلا احتیاجی به بخاری نداره احتمالا این فرآیند نقل و مکانی که من تو یک ساعت انجام دادم رو هر یک از دخترای انجمن تو یه هفته انجام میدادن 5 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ وای خدا مردم از خنده ... نگیر این خوشی رو از ما :ws28: مردم تازگیا بهانه گیر نمیارن واسه مهم شدن ... میگن به خاطر اذیت بقیه خوب چیزی باب شده ... مثل دولت خاتمی بود هر چند وقت یه بار کار و تعطیل میکردن میگفتن نمیذارن ما کار کنیم ... ما نمیتونیم به وظایفمون عمل کنیم جربزه ندارن مردم ؟ کارای خودشونم گردن بگیرن دولت الانم ایضا دولت اقای خاتمی .... عالم و ادم میخوان نذارن اینا کار کنن .... وگرنه اینا که میخوان کار کنن ارواح شکمشون :vahidrk: حالا اینو بیخیال .... گفتم خاتمی یاد انتخابات افتادم ... ما انتخابات نمیخوایم ... دل و رودم میاد بالا دیگه وقتی حرف انتخابات میشه 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ ثانیه ها در پی دقیقه ها...و دقیقه ها در پی ساعت ها... این دور همه در پی هم میاین در صف....روز و ماه و فصل و سال... میایند تا در اول و آخرشان...جشن بگیریم....برای رد کردن هر دور.... دوری که خط به دیوار عمرمان اضافه می کند.... فرقی هم نمی کند....میلادی باشد و شمسی باشد و قمری.... زمان....زمان است...در حرکت....و عقب می مانیم اگه دیر بجنبیم..... صورتگری می کند دنیا بر چهره مان...با گرد زمان.... گذرش را با دیدن اولین تار....نمی بینیم.... وقتی می بینیم....که تارها زیاد شوند....و دست به دست تکیدگی چهره دهند... زیاده گویی نمی کنم....از واژه ها طلبکار نیستم.... بند های انگشتانم را لازم دارم...تا آن موقع که موی سپید را دیدم....دل خوش به دستانم کنم... . . . راه...زمان....باهم معنا دارند...در آنجا که رضایت دل باشد..از جسم.... که باری را که کشیده ارزشمند بوده...نه بی ارزش... 10 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ باز هم جلادان بر گذرگاهها مستقر !! 3 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ به قول رضا : تحقیقات نشان داده که حق گرقتنی نیست حق خوردنیه میخورن یه اب هم روش ! بعد اگه بگی اخه : میگن بزرگ شو ... دعواهات سر بادکنک بازیه ! خدایا مارو بزرگ کن شاید حقمون خورده نشه دیگه 6 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ این جمله رو باید طلاااااااااااااا گرفت..حقا که شیرینیه زیاد دلو میزنه...البته فقط دل آدمای بی لیاقت رو...هیچ خوشم نمیاد ازین حرفا این جا بنویسم اما عجیب دلم پره از این نامردمی هااااااااااااااااااااااااا.. 8 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ دیگه چیزی برا گفتن ندارم دیگه نمیگم شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام دیگه نمیگم دوست دارم رو تو بمن کی میگی......... دیگه نمیگم منتظرتم دیگه نمیگم دلم گرفته دیگه نمیگم چقدر ریلکسی دیگه هیچ سوالی ازت ندارم دیگه حس نمیکنم به فکرمی دیگه منتظر نیستم ببینم اسمتو رو گوشیم میبینم یا نه دیگه حرفی بات ندارم ودیگه........................... دیگه راحت راحتم چون همه چیزو میدونم راحتم که خدا منو دوست داره راحتم که منتظر نیستم راحتم که دودل نیستم راحتم که دلم نمیگیره وو راحتم که خدابم کمک کرد 11 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ خیلی شیر نر دوست دارم با اون موهاش خوش رنگ و قشنگش...چقدر دوست دارم یه شیر نر رو از نزدیک ببینم و لمس کنم... احساس می کنم می تونم باهاشون ارتباط برقرار کنم.دوست دارم 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده