- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ دلم می خواد فقط جیغ بزنم.....فقط همین .... 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ من و تو.... صحبت های مان معنا گرفته از یک باور....که برای برابر کردن ثبت با سندش... ارجاع می دهیم به دل....اینجاست...که بعضیا..می شن دست به دل.... می نویسن...هر جور دلشون قلم رو تو دست بگیره..... دلم که می دونی...گاهی بچه است...گاهی جوون...گاهی سالخورده..... گاهی هم...اصلا متولد نشده و.....یا مرده...... قلم دست دل بچه ات بیافته...تخس می شه....لج می کنه....هر آن هر لحظه هر چی رو که نباید بگه می گه.... در این مواقع...لذت صداقت بچه.....شرین می کنه کامت رو....که حداقل دروغ نگفته... بیافته قلم دست جوونی ها...سرکش می شه....بی پروا می شه....سرشار می شه از حس... از مهر و محبتش...از صدر جداول می زنه بالا....می شینه کنار آسمون.... اگه بیافته دست سالخوردگی دلت....آروم می نویسه....جوری می نویسه به کسی بر نخوره.... می خواد آروم بشن...هر کی می خونه واژه هاشونو...دنبال حرف حسابن.... این وسط...تولد و مرگه....که تعریفش....سخته چون تو خلا هستن....و آگاهی کم....بسته به تجربه هر کی داره... واسم لحظه ی تولد دل...لحظه ای که برسم به جایی که یک ذره هم خرده شیشه نداشته باشم...موقع نوشتن... مرگ دلمم زمانی که....یک نفر بیاد بگه...از دست واژه هات ناراحتم....البته...حرف دل سالخورده اش باشه...نه حرف بچه تخسه... باز بهش توضیح بدم...و بگه باز ناراحته....اون وقت مرگ دلمه...که واژه های آخر رو می نویسه... . . . قلم دست هر دوره ای از دوره های دلت باشه....یک فرق داره با عمر آدمکی ات... اون اینه که...می تونی...تو اوج جوونی دل سالخورده داشته بااشی... و تو اوج سالخوردگی...دل جوون داشته باشی...حتی دل تخس.... 7 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ این جمله رو باید طلا بگیری بزنی به دیوار اینکه رو عصبانیت وناراحتی هیچ کاری نکن تصمیمی نگیر....بزار وقتی اروم شدی.... فکراتو بکن .. بعد هر کار دوست داری انجام بده... واقعا درسته ها:girl_in_dreams: 6 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ بعضی وقتا آرزو میکنم 70-80 سال پیش زندگی میکردم؛ تقریبا همزمان با پیشه وری 1 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ یه هفته سخت گذشت! خدا دو هفته ی دیگه رو به خیر بگذرونه! به موفقیت فکر کن پسر. تو میتونی ... 14 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ کی گفته این قدر مهربون باشی الکی الکی و مفت مفت...کی گفته؟ این همه وقت بودی چی شد...یه مشت اخم تحویل گرفتی فقط... آره خب دیگه چایی تو فلاکس(البته درستش فلاسکه) من مزه نداره... من اخه به یکی بگم حرفموووووووووووووووو... 6 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ ........عمر بعضی چیزا واقعا چقدر کوتاهه..... 5 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ چقدر از جنسیتم متنفر میشم وقتی میام با هر کسی حرف بزنم ... میگه حالا اینو ول کن ... چی تنته ؟ سایزت چند بود خدایا یعنی هیچ حرف دیگه ای نیست که بشه با یه دختر زد .... لعنت به اون قسمتی که من توش زن افریده شدم ....... لعنت 6 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ بعضی از ما فراموش می شویم نه برای اینکه آدم خوبی نیستیم بلکه بخاطر اینکه خیلی بی سر و صداییم.......!! 10 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ خدایا از ما که گذشت ولی دیگه آدم بسه بقیه شو فرشته بیافرین. 7 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ دلم میخوادیه جایی برم که هیچکس نباشه.... 8 لینک به دیدگاه
*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ این روزا مهربونی هم تاوان داره.... * * 11 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ بعضیا انقدر کوچولو موچولو هستن اول باید ماچشون کنی... :boos: و بعدشم یه پستونک بذاری دهنشون... :babygirl: 19 لینک به دیدگاه
nazfar 8746 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ نمی دونم روحم خستست که جسمم خسته به نظر میاد یا جسمم! 12 لینک به دیدگاه
vahid88 9651 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ دلم گرفته. بعضی وقتها حس می کنم خیلی تنهام. هرچند که دوروبرم شلوغ باشه 7 لینک به دیدگاه
O-N 10553 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ مرسي آسمووووووووووووووووووون :hapydancsmil: چقدر همه چي ميتونه خوب باشه با سپاس از همه اونايي كه مصداق "... ولي دل به پاييز نسپرده ايم" هستن 18 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ خیلی دوست دارم یه بار تاپیک تبریک تولد یکی از دوستانمو بزنم اما هر بار که می خوام این کار رو کنم یا تولد دوستم رو نمی دونستم یا یکی از دوستای دیگه چند روز زودتر می زنه و نمیشه که من تاپیک بزنم 8 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ وقتی از چیزی ناراحتی چرا میگی ناراحت نیستم؟ واقعاً ناراحت نیستی؟ پس چه لزومی داره هِی بگی ناراحت نیستی؟ یه بار ، دوبار ، سه بار، چهار بار ... اصلاً مشخصه از ناراحتی، آروم و قرار نداری ...! 10 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ گاهی دلم می خواد رو شونه های کسی گریه کنم اونم ازم دلیلی نپرسه فقط سکوت کنه . . . 12 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ می نویسی بر لب تیغ.... واژه به واژه...فکر می کنی....که بر نخورد به قبای کسی.... فکر کنی....جای او ...و جای دیگران بنشینی...که یک وقت برداشت نکند...آنچه تو به آن فکر نکرده بودی... ولی تو جای چند نفر می توانی فکر کنی؟.... آیا او نمی تواند فقط یک بار برداشت نکند.....؟ نمی تواند...با عینک خوشبینی نگاه کند؟...... می گویی من عینک حماقت نمی زنم...... وای تو از همین واژه ی عینک خوشبینی هم برداشت خود را کردی.... سطر سطر واژه هایم....دارد کم می شود....چون هر آن هراس دارم...که نکند....بر بخورد..... حالا بر بخورد....فوقش چشم غره می رود.....و یا با گفتن ناسزایی خود را خالی می کند... ولی اگه شکست.....آری دلش شکست....آن وقت فکر می کنم.... آن وقت فکر می کنم..ارزش دارد..کمتر بنویسم...ولی با دقت.... نمی دانم اگر برای نوشتن یک سطر یک عمر وقت بزاریم....باز ممکن است کسی از آن ناراحت شود... حتما می شود....برداشت به تعداد آدمهاست... . . . سطرها....واژه ها....بارشان را از معنا دارند.... من مواظب واژه هایم هستم....تو هم خواستی مواظب باش.... 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده