رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

میگم روزه گرفتنم یه حالی داره هاا........واقعا احساس ارامش میکنم.....احساس میکنم دارم دوباره مثه سابق به خدا نزدیک میشم.....

چقد خوبه که همیشه بدونی اگه هیچ کسی رو هم توو دنیا نداشته باشی که بهش تکیه کنی...

اگه فقط یه نفر باشه که دوستت داشته باشه ....

اگه فقط یه نفر باشه که به همه درد و دلات گوش بده و اعتراض به پر حرفیت نکنه...

اگه فقط یه نفر باشه که هر وقت بهش نیاز داری کنارت باشه...

اگه فقط یه نفر باشه که وقتی گریه میکنی نگه "ای بابا باز این شروع کرد!"......

اگه فقط یه نفر باشه که وقتی در نهایت ریا باهاش حرف میزنی و دروغ بهش میگی با نهایت خلوص و مهربونی بازم قبولت داره و میبخشدت،تازه کمکتم میکنه که ادم بشی......

اوون یه نفر جز خدا کسی نمیتونه باشه...

  • Like 22
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بابا بزرگم همیشه بهم میگفت فراموشی بزرگترین نعمته، چون کمک میکنه انسان بتونه زندگیشو ادامه بده.

همیشه بهم میگفت اتفاقات بدت رو زود فراموش کن. موفقیت هات هم زود فراموش کن.

اما سعی کن یادت نره کی بهت محبت کرده. گرچه یادت میره!

 

می گفت اسم اونایی رو که دوست داری رو یادداشت کن همیشه.

بعد از 10 سال هنوزم، سر قبرش میرم گریه میکنم. هنوز آدم به خوبی اون نیومده تو زندگیم.:sigh:

روحش شاد. :icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

یاد معلم نقاشی کلاس دوم دبستانم بخیر......

 

بدجوری عاشقش شده بودم.

 

حساب کنین یک بچه 8 ساله ، عاشق یک دختر جوان 23 ساله بشه !!!!!

 

پاک ترین عشق ها ماله زمان بچگیه،یه حس عجیبیه،چه قدر بامزه بودیم بچه بودیم و کمی خُل !!!!!

  • Like 19
لینک به دیدگاه

فردا صبح زود میزنم به جاده...

اون قدر میرم که بخورم به یه جایی نمی دونم کجا...

یه حسی ام که فقط جاده آرومم می کنه...

اونم بی انتهاش...

اونم با سرعت بالا...عین دیوونه ها...

  • Like 15
لینک به دیدگاه

عجب دنیایی شده ،

 

وقتی آدم ناراحته همه میگن ولش کن بذار به حاله خودش باشه.

 

وقتی میخندی میگن چیهههههههه بگو تا مام بخندیم ...!!!

  • Like 14
لینک به دیدگاه

نمیدونم چی میشه که یه کسی رو با اینکه کلی بهم دروغ هنوزم دوست دارم

 

هنوزم با اینکه بهش فکر نمیکنم اما به فکرشم !!! ( پیچیده بود )

  • Like 17
لینک به دیدگاه

((آدم بمیره بهتر از اینه که خل باشه ولی فک کنه سالمه!))

چقد لوس شدم! همیشه بدم میومد از این آدمای نازک نارنجی که یه فیلم میبینن میشینن گریه میکنن!

چی به سرم اومده که یکی دیالوگ میگه من اشکشو میریزم...

 

  • Like 25
لینک به دیدگاه

همسایه مان پشت در مانده بود.کلیدش را جا گذاشته بود داخل خانه.از دیوارشان بالا رفتم تا در را برایش باز کنم.

 

یاد بچگی هایمان افتادم.

آخه خیلی وقت بود طعم دبوار بالا رفتن را فراموش کرده بودم.

  • Like 24
لینک به دیدگاه

بعضی ادما خیلی عجیبن!

 

زودی باهات جوش میگیرن...

زودی صمیمی میشن...

زودی عاشق و دلدادت میشن...

زودی ازت سرد میشن و دل میکنن...

زودی ازت متنفر میشن...

 

عجب! :hanghead:

  • Like 22
لینک به دیدگاه

فریاد زدم گلوگاه فهمید ، سکوت کردم زبان فهمید ، گریه کردم چشم فهمید

حال در این دنیای نفهم ها ، گلوگاه و زبان و چشم فهیم شدند

بگذر از عهدهای سخت خویش

  • Like 15
لینک به دیدگاه

در تالار هنرمندان نشسته بودیم

دختر و پسری در مقابل هم روی میز کافه نشسته بودند ، با هم سیگار می کشیدند و به هم خیره شده بودند.

نمیدانم چرا ، اما من هم به آنها خیره شده بودم.

در تصورشان چه بود ، نمیدانم؟

شاید بقول دوستان این هم از آن خصلت های خودگیری من هست(!)

پسر دستان دختر را گرفت ، دختر نگاه سردی به او کرد ، پسر متوجه شد ، سیگاری برداشت ، اتش زد ، شاید کمی فراموش کند

اما نگاه سرد دختر در وجود او چون تیری نشست ، دقیق و به پیروا ترین حالتش!

هیچ چیز بهم نمی گفتند ، دختر برخواست رفت ، چیزی نگفت

پسر هم به دنبال او رفت ، سیگارش نصفه کاره ماند ، سیگار دختر آغشته به رژ قرمز رنگی بود

هیهات ، گویی پسر در دستان دختر چون سیگاری پک میداد و از بین می رفت

نمیدانم

دوستم به شانه ام زد و خویشتنم را به سر میزمان برگرداند

و به آغاز رسیدم باز!

  • Like 15
لینک به دیدگاه

این ته مانده چلاندیدگیه مغزم در اعصار گذشته بود:

 

سپاهی نیست در پشتم

و تنهاییست در پشتم

که یاری نیست تا یاری کند من را

هوا یخ بسته از این جور و این سکنی

صدایی در نمی یابم

کلامی سر نمی گیرد

که گوید:

ای رفیق خسته و غمگین

ای تو گمگشته درون این همه " من ها"

منم با تو ، منم در تو ، شده گر طول ها مانده که در یابم تورا

اما

همی دارم تو را ، هر چند بی مقدار چون ارزن

از من

گویدش ای دوست ، سبک کن راه خود را از چو من ها

نی نخواهم دوستی از دوستان این دو دم آسا

رها کن دست را کین دست ، چو لخته گوشتی ماند جدا از هر دم و شوری

نگاهم نه نکن کین دم ؛ نگاهی که پر است از خالی و خالی ز هر نوری

سرت باشد سلامت ، نی نگو بار دگر با من

لبت چون فتنه انگیزد همه هوش از منش گیرد

تو روی خویش از من سوی آنور کن

که شاید آنطرف ، آن سر

لبه شط التنم بینی

مترسک ، بی رمق ، چون من!

 

. . . . . . .

  • Like 10
لینک به دیدگاه

یادش به خیر دانشگاه.

یادمه غذای دانشگاه اونقدر افتضاح شده بود،اعتصاب کردیم.بچه ها ظرف غذاها رو پرت میکردند رو زمین و داد و هوار می کردند. معاون دانشگاه با این که می خواست قضیه رو آرام کنه ، خط و نشون می کشید.

یه نفر گوشه وایساده بود نگاه می کرد.

.

.

.

.

داشت فکر میکرد حالا چه جوری باید این همه ظرفو و برنج و خورشتو جمع کنه .

امروز خبر رسید که مرده. sigh.gif

  • Like 33
لینک به دیدگاه

دیروز فیلم اینجا بدون من رو دیدم

یلدا دختری که خودش رو با عروسک های شیشه ای گرم می کرد و همه دلخوشیش اونا بود.

شاید نت هم برای من شده شبیه همون عروسک های شیشه ای.....

  • Like 17
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...