Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ دلم پره از دست خیلیا.متاسفانه از دست عزیزان.بیچاره ها خودشون هم تقصیری ندارن.نمیدونن فکر نمیکردم روزی بیاد که به این نقطه رسیدم.الان به اون نقطه از زندگی رسیدم که حاظرم همه چی رو پشت سرم بذارم و از ایران برم.واسه من خفت بزرگیه. 10 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ دیشب اتفاق عجیبی برام افتاد... :5c6ipag2mnshmsf5ju3 مثل اتفاقی که برای جین ایر وقتی که روچستر رو ترک کرد ... وقتی کنار رودی در جایی خیلی دور از روچستر نشسته بود ... وقتی صدایی رو با قلبش از دنیایی فاصله شنید ... شنید که روچستر گفت برگرد جین ... . . . . چه کسی من رو صدا زد ... :5c6ipag2mnshmsf5ju3 ... این صدا از کجا و از که بود؟ ... :5c6ipag2mnshmsf5ju3 ... من شنیدم که کسی من رو صدا کرد و گفت برگرد فلورانس ... کاشکی دنیا واسه یک شب واسه یک شب . مال من بود کاش نگات به هر کی جز من واسه یک شب غدقن بودد... 13 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام می شود. من اسم این لحظه ها را “همیشه” گذاشته ام 12 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ یعنی اینقدر بدم میاد از ادمایی که تا چیزی می گی میگن این واسه دخترا تو ایران نمیشه نپرس! :viannen_38: آدم حسابی از کجا می دونی واسه خودم میخوام؟! از کجا می دونی واسه ایران میخوام؟! میخوام بدونم! دونستن هم جنسیت میخواد؟؟! :viannen_38: اطلاعات داری بده نداری نپیچون من رو ! :viannen_38: 14 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ دعا کنید زمستونم بگذره:viannen_38:پست دادن سرباز تو سرما آخر ظلمه بو خوداااا بسوزد آنکه سربازی بنا کرد تو را از من مرا از تو جدا کرد 18 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ کی گفته انگیزه یه عامل درونی میخواد؟ من الان در حال حاضر هر چی میگردم چیزی به این عنوان در وجودم نمی یابم... 14 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ همسفـر! از دلت چه خبـر؟ از دل من خبـر داری؟ از نگاهت چه خبر؟ از نگاه بارانی من خبـری داری؟ من هر روز قاصدک ها و کبوترانی همراه با عشق را به سویت می فرستم، تـا برایم از تو خبری بیاورند. امـــا... هر بار که باز می گردند، می گویند: تو اصلاً در انتظـار خبری از من نیستی! پنجره اتاقت را بسته ای...! 14 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ من کلا اعصاب ندارم ... :brodkavelarg: ... کاری نکنید بزنم شیشه میشه های نواندیشان رو بیارم پایین ... :banel_smiley_90: ... 10 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ گفته بودم : شاد باشد برایت تمام لحظاتی که زار میزند دل من حتی. "بد جور زار می زند دل من این روزها " در جمع من و این بغض بی قرار جای تو خالی ... پ.ن: اگر تمام شدم ... از من اين گونه ياد كنيد : جنگ جويی كه فقط با خود جنگيد ... 16 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ درختان بر تن لباس گرم دارند در این فاصله از مهرت....تا آذر.... ولی چه تناقضی است که رنگت گرمه...ولی حال و هوایت سرد.... با این حال سوسوسی چراخ برق و رقص لامپ های پشت ویترین....می شن تنها تابلوهای راهنمایی انگار.... با این تفاوت که هرکدوم راه خودشونو نشون میدن..... توی شب های پاییزی...یک راه قشنگه....جاده...با تابلو راهنمایی برگریزون.....بقیه اش مصنوعیه.... راه قشنگ پاییزی..تقدیم نگاهت... 20 لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ وقتایی که دلم یهو واسه یکی تنگ میشه کپ میکنم هیچ جوری ذهنم متمرکز نمیشه مخصوصا وقتی نمیتونم واسه بقیه توضیح بدم چرا و برای چی دلم تنگ میشه واسه این ادم.... مدام تکرار میشه اسمش تو ذهنم و دیوونم میکنه حتی اگه همین چند دقیقه پیش پیشش بوده باشم یا باهاش حرف زده باشم این دل تنگی ربطی به هیچی نداره یهو میاد اما یهو نمیره کم کم میره جونم و میگیره تا بره دلم تنگ شده .... برو دیگه ... 15 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ دلم فرفره چوبی می خواد.یادش بخیر چه قدر با دقت به رنگاش نگاه می کردم. 13 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ تو چشام نگاه کنو راحت حرف دلتو بزن.از چی میترسی.من که بهت ثابت کردم.تو تغییر ندی من چه کنم 10 لینک به دیدگاه
fargol_2408 3453 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ کاش ساعت برنارد واقعیت داشت.... 11 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ واقعا چقدر زمان زود میگذره امروز کل دوران بچگیم اومد جلو چشمام چقدر کیف میداد وقتی اونموقع میشتیم با بچه محلامون واسه ایندمون فکر و خیال میکردیم کی فکرش و میکرد روزی به اینجا برسیم گاهی لازمه البوم خاطرات و ورق بزنیم تا بدونیم چی بودیم و چی شدیم راستی هنوز اولین کفشی که پوشیدم و دارم قد یه انگشته هر وقت میبینمش خندم میگیره 14 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ یکی نسیت بگه آخه بشر به تو چه ربطی داره:vahidrk: یکی دیگه کیفش و میکنه حرصش برای منه بینواست 10 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ یه زمانی می گفتم نه گفتن راحته یه نه بگو تموم شه... اما الان بعضی وفتا خودم تو رو دربایستی گیر می کنم.... 11 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ دژخیمان قلبت در روز مبارزه با من ، در صحن بوسه ها مرا دشنام میدهند و مرگ بر او می گویند . . . . 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده