رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

حالا من نمي‌فهمم، تو چرا ادامه مي‌دي؟

كار نكن ديگه...!

شايد اگه كار نكني بفهمم كه با ريفرش شدن صفحات هيچي عوض نمي‌شه...

كار نكن ديگه...f5 !

  • Like 18
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یه ناخون قناص داشتم که دو بار کشیده بودم...1 سال و نیم تلاش کردم تا رشد کنه و خوب شه..... چند روز پیش گیر کرد به یه جا نصفه برگشت...امروز پام تو کفش پره خون شده بود....:sad0:

ناخون بیچارم نصف شد...بقیش هم کبوده...دردم می کنه :4564:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

هر کس یه تکه نان داشته باشه میتونه خودشو سیر کنه

مثلا یه تکه نان و بکنه دو تکه نان بعد دو تا رو بکنه چهار تا تکه نان همینجوری میتوهنه میلیون ها تکه نان بکنه و بین افراد مختلف تقسیم کنه

 

کلا تکه واحد اندازه گیری بیخودیه به نظر من:ws52:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

به خودت میاى میبینى دلِ تنگت دیگه طاقت نیاورده و قطره هاى اشکه که اروم و بیصدا از چشمات سرازیر شده و بالینت رو خیس کرده.

به این فکر میکنی که چقدر به یادش بودی و هستی اما اون تو زندگی جدیدش غرق شده و دیگه براش مهم نیستی.

با تمام توجیهات سعی میکنی خودتو اروم کنی ولی نمیشه، نهایت همه توجیه ها به این میرسی که لابد تو رو تو زندگی جدیدش زیاد دیده و خودخواسته کنارت گذاشته.

اره، دیگه نمیخواد که باشی!

این فکر دردتو چندبرابر میکنه...

اخه چرا؟ چرا یه مرتبه؟ چرا بیخبر؟ مگه اونم دوستت نداشت؟ مگه نمیگفت خیلی براش عزیزی؟ پس چیشد؟

ندونستن این چرایی روح و ذهنتو میخوره. حتما میدونه چه حالی داری، ولی براش مهم نیست.

سیل اشکه که از چشمات میریزه.

 

یاد حرفاش میفتی، یاد "دوستی بدون تا" ش، یا اون همه قرار و مدار که گذاشتین برای اینده، برای بعد ازدواج جفتتون، اون همه تصورات که کی خونه اون بره، چطوری باشه، حتی درباره غذاهایی که دوست داره وقتی میاد خونه ات براش درست کنی! و...

چقدر زود تموم شد. تو همون اولین قدمهاش.. چقدر زود نسبت بهت بیتفاوت شد ..

 

میخوای اهمیت ندی. هرکاری میکنی تا فراموشش کنی ولی نمیشه. هنوزم ته دلت دوستش داری و دلتنگشی.اخه نمیشه که کسی رو که تو دلت جا کرده یه مرتبه و بیدلیل و راحت کنار گذاشت، اونم تویی که به سختی کسیو به دلت راه میدی..

کاش این جرات و جسارت رو داشت و میگفت که داره میره، با دلیل یا بیدلیل، ولی میگفت، کاش اینطور بیرحمانه و بی تفاوت رهات نمیکرد...

 

 

ادما, شما نسبت به اونى که اهلى میکنید مسئولید, بیدلیل و بیخبر رهاش نکنید, دیوار اعتماد و امیدش رو نریزید, شاید دیگه نتونه به کسى اعتماد کنه، شاید دیگه نتونه دلش رو پذیرای دوستیهای جدید کنه، شاید دیگه نتونه کسی رو دوست داشته باشه، شاید دیگه نتونه..

  • Like 29
لینک به دیدگاه

کدامش تلخ تر است؟

 

اتفاقی که افتاد؟ یا باور تو که نابود شد؟

 

نمی دانم این باورهایم هستند که تغییر می کنند یا این منم که با تغییر خود باورم را عوض می کنم؟

 

کدامش درد کمتری دارد؟

تغییر خود یا تغییر باورت ؟

 

تنها یک چیز را می دانم ،وفتی نمی توانم دنیا را عوض کنم ناچارم تغییر را از خودم آغاز کنم....

 

پ ن: پس چرا هیچ وقت شعار پاره کردن پیله مساوی است با پروانگی، اتفاق نمی افتد؟ یعنی کرم هم اینقدر از پروانه شدن درد کشید؟

  • Like 20
لینک به دیدگاه

شده تا حالا زیر بارون قدم بزنین....

شده تا حالا خیس بشین از شرشر بارون....

شده تا حالا لی لی کنون زیر بارون بخونین : باز باران با ترانه.....

شده تا حالا زیر بارون پنج ساله بشین.....

شده تا حالا مثه یه دیوونه بارون ندیده نگاتون کنن.....

شده تا حالا مست شین از بوی بارون.....

شده تا حالا بارون و حسش کنین.....

شده تا حالا با بارون عشق کنین....

شده تا حالا.....

........

وای که چه کیفی می ده، چه کیفی می ده پنسیلینایی که فردای یه روز بارونی نسیبت میشه به اضافه غرغرای مامان که تو دستاش یه کاسه سوپ داغه و بعدشم یه استکان چایی آبلیمو که چیزی جز تلخی از هیچ کدومشون نمی فهمی.....اما لذت بارون.....

.......

خدایا دلم برای دوستم، باران، تنگ شده.....نزول رحمتت را می خواهم......

  • Like 19
لینک به دیدگاه

خدایا کمکم کن...

به خودت قسم دیگه نمیتونم

همه میگن عوض شدم...خیلی بده نتونی دلیل عوضش شدنت رو بگی

تابستون لعنتی.... بهار لعنتی تر...

زندگیمو داغون کردین...

پاییز همینجوریش دلگیره ...دیگه با این وضعیت هم دیگه دلی ندارم که بگیره...

لعنت های زندگی من چرا گورتونو گم نمیکنین خسته نشدین 5-6ماه له کردین منو....

خدااااااااااااااااااااااااااااا.....

  • Like 12
لینک به دیدگاه

گاهی وقتا چقدر زود دیر میشود و

گاهی وقتا چقدر دیر زمان برای سپری شدن میگذرد........

چقد سخته که با رویاهای دیروز، امروز و فردا رو سپری کنی

و به امید بعدها ،امروز و فردا رو پر از انگیزه کنی...

  • Like 13
لینک به دیدگاه

چقدر بده که مجبور باشی 7 سال با کسایی که از جنس تو نیستن سر و کله بزنی!و بدتر اینکه وقتی یه محیط خوب،با آدمایی که از جنس خودتن پیدا می کنی به خاطر یه مسئله ی کوچیک مجبوری ازشون جدا شی و از گروه بیرون بیای!مطمئنم که دلم تنگ می شه واسه اون جو خوب!:sigh:

خدایا چقدر دلم یه دوست خوب می خواد تو یونی :hanghead:

:sad0:

  • Like 25
لینک به دیدگاه

هیچوقت فکر نمیکردم وقتی مامانم بره مسافرت اینقدر دلم براش تنگ شه :sad0:

هنوز نیم ساعت از رفتنش نگذشته احساس میکنم دارم خفه میشم :sad0:

  • Like 25
لینک به دیدگاه

روزی که می رفتی قول دادی زمانی که تمام ستاره های توی آسمان را بشمارم بر میگردی !

یک بار از سر تا تهشان را شمردم .

نیامدی ....

سر خودم را شیره مالیدم !

هر یکی را ده بار

بیست بار

سی بار

صد بار شمردم !!!

آرزویم این بود برای یک شب هم شده آسمان ابری شود .

تا ستاره ها تمام نشوند .

چند سالی می شود که دیر کردی .

حالا همه ی امیدم به ستاره های کاغذی است که روی شیشه می چسبانم .

هنوز شمردنشان تمام نشده .

  • Like 17
لینک به دیدگاه

:sad0:

داغونم اساسی

 

دیشب همچین ساعتی همسایه مغازمون که جوون 24 سالست یهو میفته رو زمین

تا میبرن دکتر تموم کرده بود و ایست قلبی

چقدر داغ جوون سخته مامانش و خواهرش خودشون رو کشتن

بیچاره خونه حریده بودکه بخواد زن بگیره

آخر برج هم قرار بود کربلا بره

وای امروز که تشییع پیکرش بود رفتم داغون شدم:sigh::sad0:

  • Like 30
لینک به دیدگاه

حاکمان ستمگر، خواسته ها و مطالبات عمومی برای تغییر را با سرکوب جواب می دهند. حاکمان ستمگر"تر"، کمی هوشمندتر هستند. سرکوب خواسته ها توسط آنها، در کف خیابان نیست. سرکوب آنها در نطفه بیداری ذهن کودکان است. آنها به جای سرکوب خواسته ها، "حس خواستن" را از مردم می گیرند.
  • Like 15
لینک به دیدگاه

نمیدونم چی بگم ولی خدارو شکر میکنم که یه همچین جایی هست تا بعضی از حرفایی که نمیتونی به کسی بگی رو اینجا بنویسی...:hanghead:

 

خدارو خیلی دوس دارم...چون خیلی دوسم داره...هر چی که خواستم بهم داده...

 

الانشم که هر چی بلا سرم میاد تقصیر خودمه...

 

نمیدونم چی بگم ولی یکی نیست بهم بگه تو که انقد تو داری واسه چی میری سفره دلتو واسه ملت باز میکنی...

 

 

دم خودم گرم که همه جوره هواشو داشتم...هیچ وقت نمیبخشمش...:hanghead:

  • Like 18
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...