pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ یخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ دلم گرفته تک و تنهام تو خونه :5c6ipag2mnshmsf5ju3 10 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ بوی بهار نارنج دخترکان زیبای تابستان رنگارنگ پاییز و ارامش زمستان وقتی زیر درختان و لابلای گلهای فصلی باغ ارم قدم می زنی همه اینها را میشه همیشه سال دید. 17 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ بجز دیدگاه مثبت و منفی یه دیگاه بشدت بیماری هم در جامعه ما شکل گرفته که البته نمی شه کاریش کرد چون ناشی از وحشت ادم ها نسبت به هم هست ما در فرهنگی زندگی میکنیم که ادمهاش بشدت از هم می ترسند و فرار میکنند میگی نه فردا صب اگه شجاعتش را داری تو خیابون به اولین خانمی که رسیدی لبخند بزن خیلی ساده و بدون کوچکترین سو نیت و قصدو غرض شاید برای اینکه لبخند محو زیبایی بر لب داره شاید برای اینکه با سلیقه لباس پوشیده و ... 17 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ در وصف بلند پروازی آورده اند که: عارفی در شب هَمی رفت....تاریکی او را مستولی شد....ناگاه هوس خورشید کردی....عشوه خَرَکَی رفتی برای ماه.....او هم قهر کرد و عارف ماندی و تاریکی....مسیر خانه را چارچنگولی رفتی که دیگر هوس های بیجا نکند.... مثل ما....مثلِ طلبه ای هست که می خواست عارف بشه...این میون تو درویشی گیر کرد.... می خواستم صِفری باشم که پشت سرش عدد ها می رن جلو می شه...0...10...20....30..... الان می بینیم...عددها افتادن جلوی صفر.....می شن....01...02...03.....04.... کُند هست..ولی داریم میریم جلو... لقمه رو اندازه ی دهن و در ادامه اندازه ی نای مربوطه بر می داریم.... غذایی رو هم که باعث تعجب معده مان شود نوش جان نکردیم تا حالا....نا پرهیزی هم نکردیم بگوییم...حالا این ریسک هم بکنیم...یک ریسک که هزار ریسک نمی شه... می رویم جلو شاید...به قول پدر که در وصف خود گفت..قدم به قدم رفتیم....تا تونستیم در دوران پیری مال جمع کنیم...دندون نداریم خودمون بخوریم...کوفت تویِ وارث شه(فدای تو پدر) خوب من هم تافته ی جدا بافته نیستم که....گاهی به بلندپروازی هایی هم فکر می کنم....ولی فقط فکر می کنم..برنامه ای برای عمل کردن بهشون ندارم...چون در حد فکر کردن هستن پ.ن:هاییی بلند پرواز!!!!..بیا پایین...آسمون این روزا ابریه.....این بار ریسک کنی نمی افتی تو چاله....می افتی تو دره 18 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ چند وقت منتظر عروسی دوست صمیمیم بودم از شنبه که گلودرد بودم هیچ امشب که عروسیشه کلا صدام هم گرفت آخر شانسم 21 لینک به دیدگاه
millan 1272 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ همه چیز به قاعده است. پرده ها در می افتند و باید. مال ها از گلوی مردم خوارها پایین می روند و باید. چشم ها به دیدن نبایدها دریده می شوند و باید. تنها نباید روزگار ماییم که از ارتفاع خود به زیر کشیده می شویم... 11 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ هوا باز گرد خاکه :icon_pf (34): دست مسئولین درد نکنه 5 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ بابا چهار روزه تک و تنها خونه ام دلم گرفته به کی بگممممممممممممم انجمنم که پرنده پر نمیزنه موقع امتحان ها شلوغ میشه غیر موقع ها خلوت 8 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ بعضيا اصلا اعصاب ندارنا 6 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ وای خداجون چه بارون قشنگی... چه نسیم ملایمی... عالیـــــــــه عالـــــــــــــــی 7 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ به نظرم زندگي ما ادما سه بعدي هست بعد اول و دومش مربوط به زمان و مكان ميشه كه از طرفي كاملا جبري و دست پا گيره مثلا انسان در يك لحظه نمي تونه در دو جاي مختلف باشه يا امكان اين وجود نداره كه يك جاي خاص را در دو زمان مجزا تجربه كنه چرا ؟چون هر مكاني به دليل خاصيت زنده بودن هر ثانيه دوچار تغيير و دگر گوني هست حتي اگه اون مكان با عناصر زنده و پوياش تغير نكنه بدن ما كه جزي از اجزاي تشكيل دهنده اون لوكيشن يا فضاست تغيير ميكنه پس نتيجه اينكه بعد زمان و مكان دست پاي ما رو مي بندندو قابليت تكرار پذيري ندارند همينطور منحصر به فرد هستند نميشه در عين حال دو يا سه زمان يا دو يا سه مكان را تجربه كرد ولي بعد سومي وجود داره كه بي نظيره اونم "بعد احساسات دروني" ماست ما ميتونيم يك حس خاص را تا اخر زندگي بينهايت بار تجربه كنيم مثلا ما ميتونيم هزار بار عاشق بشيم حتي اگه نتونيم زمان را به عقب برگردنيم و به همون جايي بريم كه اولين بار عاشق شديم ميتونيم در عين حال چنديدن حس دروني پيچيده و مختلف را در خود داشته باشيم ... من عاشق بعد سومم. 16 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ تا حالا فکر کردی قدرتمند ترین چیز توی دنیا چیه ؟ ........ به نظر من خاطراته توی اوج شادی یادآوری یه خاطره بد چشمهات رو پر از اشک می کنه و توی اوج غم هم یادآوری یه خاطره خوب لبت رو پر از لبخند ملموس نیست اما با یادآوری یکیش با قدرت هر چه تمام تر حس گذشته های رو بهت انتقال می ده ؛ خاطره یه سیلی که وقتی یادش می افتی سوزش رو روی صورتت حس می کنی ، خاطره یه بوسه که از به خاطر آوردنش جاش روی صورتت گر می گیره می بینی ....... آدما با وجود این همه قدرت نمی تونن در لحظه این قدر تاثیرگذار باشن تازه اگر همه جا هم در دسترست باشن ! 22 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ خاطرات... ویرانگران انسان همانند زندان رهایی نیست از آنان... 12 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ به نظرم ادما چيزي نيستن به جز يك تصوير ساخته شده در ذهن ، درست مثل دنياي مجازي و تصوير هاي ساختگي اون ، ما مدام داريم از اطرافيامون تصويرسازي مي كنيم مثلا علي به نظرم ادمي هست با ويژگي هايي خاص كه اگر بر خلاف اون ويژگي هاش عمل كنه ممكنه باعث تعجب يا ناراحتيم بشه، چرا چون من از ديدن تصوير جديد علي متعجب يا ناراحت ميشم ما تصوير علي را ميبنيم ديدن خود واقعيش خيلي سخته شايد براي خود علي هم ناشاخته باشه ما مدام داريم با تصوير هاي خود و هم ديگه رو برو ميشيم و در ذهن اونها را دست خوش تغيير قرار ميدم بي خود نيست كه ميگن " زندگي يك اتفاق دروني است كه در ذهن جريان داره".. خاطرات هم همون عكساي قديمي ساخته شده ذهن هستند كه گه گاه به يادشون مي افتيم 15 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ من خدا را دارم زندگیم پر درد .... من خدا را دارم من خدا را دارم 14 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ فکر میکردم فقط من اینجوریم امااااااااااااااا برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دلـتنگیهایـم را زیـر دوش حمّــام میبَـرم، بُـغـضـم را میـان شُـرشُـر آبِ داغ میتـرکـانـم، تا همـه فـکـر کننـد قرمـزیِ چشمـانـم از دم کـردنِ حمّـام است!!!!!! 27 لینک به دیدگاه
shadmehrbaz 24772 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ کاش یه جایی بود ... هر موقع دلت میگرفت میرفتی توش با یه غریبه حرف میزدی هر چی دلت میخواست میگفتی و میشنیدی بعد که حرفاتون تموم شد دیگه هیج وقت همدیگه رو نمیدیدین 30 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ اخه اين انصافه ؟؟؟؟ دقيقا بعد يه اتفاق قشنگ يه ضد حال اساسي بخوري ...حتي نذاشتن يه بار درست حسابي ذوق كنيم ! 14 لینک به دیدگاه
~M~O~J~ مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ شک دارم به ترانه ای که زندانی و زندانبان همزمان زمزمه میکنند!! حسین پناهی لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ حوصله ام سر رفتهههههههههه:5c6ipag2mnshmsf5ju3 یه دوست دختر هم نداریم عکس های دوران بچگیمونو بهم نشون بدیم، هی قربون صدقه ی هم بریم! 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده