سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۱ [TABLE] [TR] [TD] ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه تادهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه دست کردم تو آکواریوم درش آوردم شروع کرد از خوشالی بالا پایین پریدن دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو اینقده بالا پایین پرید خسه شد خوابید دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب ولی الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب..... [/TD] [/TR] [/TABLE] 21 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۱ حسین شب های تابستان را دوست میدارد. حسین آخر شب های تابستان که با مادرش دو تایی میروند پیاده روی را دوست میدارد. حسین انتظار کشیدن برای دیدن مسابقه ی فوتبالی که یک طرف آن اسپانیا است را دوست میدارد. حسین درس خواندن در محیط آرام کتاب خانه ها را دوست میدارد. حسین کسب تجریبات شخصی را دوست میدارد. حسین از اینکه میبیند مادرش یهویی برایش کفش و لباس میخرد و خودش حدسی ، سایز ها را حدس میزند را دوست میدارد! حسین کمک کردن را دوست میدارد. حسین رویا پردازی را دوست میدارد. حسین دوست داشتن را دوست میدارد. حسین دوست داشته شدن را دوست میدارد. 24 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۱ خداییش خجالت داره ... نفهمی هم حدی داره یا اینکه به نفهمی زدن و رد شدن هم حدی داره من نمیدونم تا کی میخواین به این رفتارهای احمقانه تون یا به قول خودتون زرنگیتون ادامه بدین ... خیل یخیلی ببخشیدا ولی نمیتونم هیچی به روی خودم نیارم و رد شم ... از پایان کلاس تا حالا دنبال فایلا بودم ... خبر مرگم آخرین جلسه کلاس رو تا 8 تو شکت بودم و نشد برم دانشگاه ... گفتم عیب نداره مهم فایلاس که از بچه ها می گیرم ... از اون روز تا حالا بالای 15 تا شماره تو گوشیمه که به هر کدومشون زنگ میزنم میگن ما نداریم فایلا رو ...بچه ی کندذهن همسایه مون میفهمه دارین دروغ میگین ... خنگ که نیستم دیگه بعد از 7 یا 8 سال زندگی تو محیط کاری میتونم راست و دروغ طرف مقابلمو بفهمم ... خر خودتونین ... میخواین فایلا رو ندین بیاین بگین ما نمیخوایم فایلا رو بهتون بدیم تا نکنه نمره ی شما بیشتر از ما بشه ... والله این غمش خوردن داشت تا اینکه بخواین آدمو احمق فرض کنین ... تا حالا به کسی بد و بیراه نگفتم ... ولی اگه اینجا نمیگفتم دق می کردم ... 13 لینک به دیدگاه
fargol_2408 3453 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ امشبم تموم شد،شد 2 روز و 2 شب،دلم تنگ شده،خیلیانتظار و دلتنگی از بدترین چیزاییه که آدم میتونه تجربه کنه،دیگه به ساعت نگاه نمیکنم،چون این 2 روز و 2 شب تازه اولشه همیشه از شروع این مدت،میترسیدم،اما الان شروع شده،2 روزشم گذشت قول دادیم،اما قول من سخت تر از توئه،قبول نیست اما هنوز سر قولم هستم تو این دو روز بیشتر از خودم به فکر تو بودم که راست میگفتی،تنهایی،شرایط تو سختتره دیگه به تنهاییه خودم فکر نمیکنم،فقط دعا میکنم که روزای تو زودتر بگذره،تنهاییه تو خیلی سختتره خدای مهربون من ،بازم شکرت فردا امتحان دارم،هنوز تمومش نکردم:icon_pf (34): حالم خوب نیست،حوصله ندارم،کلافه شدم از درد،اما باز چاره ای نیست،باید تحمل کنم 13 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ مچ دستم درد گرفته از بس با کد کار کردم. شایدم از بس تند تند کار می کنم اینطوری شده.نمیدونم ولی دوست ندارم دستم آسیب ببینه 8 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ همه ی امیدم خلاصه میشه در بعد از ظهر روز 14 تیر ینی زنده می مونم تا اون روز ؟ 8 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ هیچ موقع گشتن تو انجمن انقد بهم نمیچسبه که وقتایی که وقت ندارم میپسبه...همه تاپیکا جذاب میشن لامصبا 16 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ دیگه بسهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه 4 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ اگه خدا یاری کنه بعد از 5 ماه بالاخره میخوام این وین رو عوض کنم .. امیدوارم که دیگه اذیتم نکنه... یعنی تا مجبور نشم عوض نمیکنم و یادش بخیر قرار بود قبل از دفاعم عوضش کنم ولی نصفه تعویض شد... ایشالا برمیگردم بازم تولد بچه ها رو بگیرم..:hapydancsmil: فعلا برم توکار تعویض 8 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ یارو چرا نمیفهمه دارم میپیچونمش؟ خدا شاهده اگه با گاو این کارو کرده بودم دیگه به شخصیتش بر میخورد ! 7 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ قدیمی ها راست میگن دختر رو میخوای بگیری باید بعد حموم بری قیافه اش رو ببینی بعد بگی خوشگله یااا...... 6 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ باید تو دنیا گمنام بود! باید غریبه بود! آشنا بشی،رفیق بشی،دوست بشی و... در یک کلام داستان می شی!!! غالبا داستان هاشم یا اکشن (نقش کتک خور واست رزرو می شه)می شه یا درام،از اون غمنگیزهاش! غریبه باش،راحت و آسوده باش! نه نیاز هست دیالوگ های آنچنانی بگی،یا تیپ بگیری یا شخصیت بسازی خودتی و خودت! نمایشنامه ی با یک بازیگر و یک صحنه و بدون تماشاگر! والا سری که درد نمی کنه چرا دستمال ببندیم! 14 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ من از قدیمی ها شنیدم دختر که میخوای بگیریش صبح زود باید بری ببینیش که ... 6 لینک به دیدگاه
NEGARi 9387 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ منم خودم ميگم, پسرو ک خواستی بگيری, کلاً چشمتو ببندی, نبينی چيو ميگيری بهتره! :) 20 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ دیدی یه وقتا غرور میگیردت،میگی بابااااااا من کجا فلانی کجاا! فک میکنی مثلا خیلی آدمی واسه خودت!خدای دانش و مهارت و تواناییای ناب و اینا! بعدش که چوب همین غرورتو میخوری مثلا،با مخ میای پایین! بعدش که میبینی همون فلانی داره به یه جایی میرسه میشی کپسول حسادت! میخواد چشات دربیاد که اون رسید تو نرسیدی! این روزا همه اش یا داشتم از غرور می پوکیدم یا از حسودی! یه کم اثرات پول پرستیم تو رفتارم ظهور کنه دیگه تبدیل میشم به همون موجود منفور چندش که یه عمر ازش اعلام برائت کردم!!!!! 15 لینک به دیدگاه
pme 3474 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ یعنی میشه من زبان تخصصی 19.5 بشم؟ میان ترم که 5.5 داد ...نامرد لج درار .............................. دختر رو اگه تونستی بگیر که بعد بتونی ببینی پسرا هم گرفتنی نیستن...میندازن بهمون 9 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ امروز این رو دیدم چقد خندیدم چقد این بلا سرم اومده :icon_pf (34): چیزی که زیاده دختررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۱ اسم تاپیک رو باید به کل کل دختران و پسران تغییر بدیم 16 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۱ امشب با سوکتش داره منو میکشه... خوابم که چندوقتی هست باهام قهر کرده کاش هرچی زودتر باهم آشتی کنه... 6 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۱ سیستم " کالر ایدی " نبود، اون موقع که تلفن رو برمیداشتم و شماره کذایی رو میگرفتم، حتی یه بار سعی کردم صدامو عوض کنم و اسم اشتباه بیارم تا مدت بیشتری صداشو بشنوم.....اون موقع خیلی چیزا نبود...موبایل، چت، فیس بوک...ولی با همه دوری نزدیکی این حس ها رو میفهمیدیم... وقتی بعد از سالها، دفتر تلفن قدیمی رو برداشتم و شماره رو پیدا کردم، اینکه دیگه نمیشه به این راحتیا زنگ و زد و قطع کرد چون شماره میفته بهم نهیب زد که بذارم یه حس قدیمی و دست نخورده، قدیمی و بکر باقی بمونه...! خاطرات زمانهایی که به خاطر نداشتن خیلی از تکنولوژی های امروزی از الان ما خیلی دور به نظر میرسن، یه صمیمیت، یه صداقتی دارن که...که حتی نمیخوای مرورشون کنی، عین عکس قدیمی که هیچ وقت نگاهش نمیکنی ولی گذاشتی تو جیب لباست و گاهی دوستانه یه ضربه بهش میزنی، انگار داری بهش میگی حواسم بهت هست، دوست دارم! ولی همونجا که هستی، گوشه امن ذهن من، بمون! 24 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده