رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دلباخته کسی شوید ؛ که در هر ایستار دست اویز آرامش شما شود .... نه اینکه بدتر تارو پودهای تورا خرد کند

ایستار =جایگاه شرایط

دست اویز=باعث

اعصاب=تارو پود

sogandaryan

  • Like 3
لینک به دیدگاه

همــه چــيـز بــا تــو شــروع شــد ! امــــا

 

هــيـچ چــيـز بــدون تــــو ... تـمــام نـمـی شـــود

 

حـــتـی هــمـيـن دلــتـنـگــی هــای مـــن ......… !53.gif

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ساکت دل...هیس....

داد می زنی بر سر من که چه؟.....مگر من به سفر رفته ام...من که هستم....

آب نرو....کوچک نشو...تنگ نشو....دیدار هم می آید....از سفر...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چرا وقتی...روستا..شهر می شود.....شهرستان می شود....شهرستان استان می شود.....

دلتنگی ما....دلتنگستان نشود....در گوشهای...بدون آنکه جایی از کسی اشغال کند....

  • Like 2
لینک به دیدگاه

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کنی...

کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست،

اشک های تو را پاک می کند و دست هایت را صمیمانه می فشارد.

تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت.

و اگر باورداشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف می زنند ،

باور کن با او هرگز تنها نیستی.

فقط کافی است عاشقانه به آسمان نگاه کنی .

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آخرین باری که خط کش گرفتم برای اندازه گیری دل....

چیزی ندیدم....

نمی دانم دیگر دلتنگ نیستم...یا دلی دیگر نمانده...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

سرزمین است نیستان....که در آن آه و فغان بیداد می کند....

سری به این سرزمین بزن....شاید بدانی..که دلتنگی...از فراموشی بهتر است...البته گاهی....

گاهی برعکس...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

اما نيستی تا اضطراب جهان را

کنار تو در ترانه‌ئی کوچک خلاصه کنم.

 

اما نيستی تا شبِ تشويش هر شبِ خويش را

در اشتعال گريه‌ها و گورها روشن کنم.

...

اما نيستی تا در دهان داس برويم و

در پريشانی شعله پرپر شوم.

 

اما نيستی ...

(خدايا اين بغض بی‌قرار که فرصت نمی‌دهد!)

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺖ ﺑﻴﺎﻳﻢ...

ﻳﺎﺩﻡ ﻣﻲﺍﻓﺘﺪ''ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ"ﻫﺮﮔـــز ﺑﻬﺎﻧﻪ

ﺧﻮﺑﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻳﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﻴﺴﺖ

  • Like 7
لینک به دیدگاه

می شود یا نه؟!

دل را می گویم....

تنگ می شود؟!...

به قدر همان تب و تابی که تو با واژه ها بر زبان می آوری؟...

چقدر سخت است باور....

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

شب بوها ، صدایم میکنند

کوچه های منتظر

برنجهای نرسیده

نی زارهای خسته

کپورهای مردابی

همگی امشب، صدایم میکنند

غوک ها، سرود زندگی میخوانند

ماهیگیر، برای ماهی ها، قصه ی وفا میگوید

زندگی ام به چرخ سرنوشت گیر کرده ومرا با خود میچرخاند

گاهی پیش خدا میبرد مرا، گاهی هم زمینی میشوم

به سادگی دهقانان حسادت میکنم

و درصداقت دخترکهای شمالی، به ازدست رفته های کودکی ام، می اندیشم

دریا هنوز آبیست

شالیزار هنوز سبز است

گاهی وقتها، رنگین کمان را هم میبینم

و هنوز این سوال لعنتی، دست از سرم برنمیدارد، که چرا بعضی آدمها، قبل از مردن میمیرند

 

:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خستــــه ام

 

بـــس کـــه پنهــــان کـــردم

 

دوســــت داشـــتنــــت را ..

 

مـــن بــدهــکـــارم بـــه دلــــم

 

بـــه خـــاطــــر

 

تمـــــام لحظــــه هــــایـــی

 

کـــه محــکـــومـــش کــــردم

 

بــــه ســـکــــوت ..

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...