alimec 23102 ارسال شده در 17 آبان، 2011 دوستان بلند بخوانید متن معروف دکتر شریعتی ...آن شب من نیز خود را بر بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم؛ گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماس پر ستارگان زیبا و خاموش، تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته به بازی افسونکاری شنا می کنند. آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش که تنها لبخند نوازشی است که طبیعت بر چهره نفرین شدگان کویر می نوازد از راه رسید و گلهای الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین - که هرشب، دست ناپیدای الهه ای آن را از گوشه آسمان، آرام آرام، به گوشه ای دیگر می برد - سر زد و آن جاده روشن و خیال انگیزی که گویی، یک راست، به ابدیت می پیوندد: "شاهراه علی"، "راه مکه"! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم! کهکشان! و حال می فهمم که چه اسم زشتی! کهکشان، یعنی از آنجا که کاه می کشیده اند و اینها هم کاه هایی است که بر راه ریخته است! شگفتا که نگاه های لوکس مردم آسفالت نشین شهر آن را کهکشان می بینند و دهاتی های کاهکش کویر، شاهراه علی، راه کعبه، راهی که علی از آن به کعبه می رود. 3
- Nahal - 47858 ارسال شده در 19 آبان، 2011 آنقدر زیبا دوســتت داشتم که باورت نمی شد ! آنــقدر که در بهت و ناباوری گفتی همه چیز را فراموش کن ! حال آنقدر زیبا و ساده همـه چیز را فراموش کرده ام ، که باورت نمیشود . . . ! 10
PinkGirl 1453 ارسال شده در 23 آبان، 2011 این روزها با هر که دوست میشوم احساس می کنم آنقدر دوست بودهایم که دیگر وقت خیانت است نصرت رحمانی 8
- Nahal - 47858 ارسال شده در 24 آبان، 2011 تــو! همان شقایقِ معروفِ شعرِ خوبِ سهرابی! تا تــــو هستی،زندگی باید کرد... 8
- Nahal - 47858 ارسال شده در 24 آبان، 2011 فـــرامــوش کـــردن تـــو هنـــر میخواهد و مـــن بـــی هنـــرترین انســـان عـــالمـــم . . . 7
lilac 5892 ارسال شده در 24 آبان، 2011 ميزي براي كار كاري براي تخت تختي براي خواب خوابي براي جان جاني براي مرگ مرگي براي ياد يادي براي سنگ اين بود زندگي!؟ 8
sweetest 4756 ارسال شده در 25 آبان، 2011 نترس با لحظه ها حرف زده ام قرار است خاطراتِ خوبمان را دست به دست کنند ...تا امروز قرار است دوباره به یادِ هم بیفتیم ...پیدایمان شود باز هم حرف بزنیم با یک نگاه ...دستمان برسد تا عشق باور کن سکوتمان دست نخورده است هنوز 6
taghdir 2528 ارسال شده در 26 آبان، 2011 می دونی ؟! بعضیا رو هر چقدر بخونی خسته نمیشی بعضیا رو هرچقدر گوش کنی عادت نمیشن بعضیا هرچه تکرار بشن باز بکر و دست نخورده هستند دیدی یا شنیدی ؟! بعضیا بی نهایتند .... 5
taghdir 2528 ارسال شده در 26 آبان، 2011 بوسه لازم نیست...! گرمای لبت که بهم میخوره ،احساس زنده بودن بهم دست میده من لب هاتو با نفسش میخوام وگرنه لب زیاده... 4
taghdir 2528 ارسال شده در 26 آبان، 2011 وقتی آدما میگن بارون رو دوست داریم ولی تا بارون میاد چتر باز میکنن وقتی میگن پرنده رو دوست داریم ولی تو قفس نگهش میدارن باید از دوست داشتن آدما ترسید... 5
taghdir 2528 ارسال شده در 26 آبان، 2011 خدایا خسته ام! از غریبه بودن بین این آدم ها از بی کسی از این که از جنس آدم های اطرا...فم نیستم از اینکه همه تا میفهمن از خودشون نیستم رفتارشون باهام عوض میشه خدایا! تو با من باش...!! 4
taghdir 2528 ارسال شده در 26 آبان، 2011 تو را به جاي تمام کسانی كه نشناخته ام دوست مي دارم تو را به جاي تمام روزگاراني كه نمي زيسته ام دوست مي دارم براي خاطر عطر نان گرم و برفي كه آب مي شود، و براي خاطر نخستين گناه .........تورا براي خاطر دوست داشتن دوست مي دارم تو را به جاي همه کسانی كه دوست نمي دارم دوست مي دارم. 6
lilac 5892 ارسال شده در 26 آبان، 2011 من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن.... 6
sweetest 4756 ارسال شده در 30 آبان، 2011 آن عشق که در پرده بماند, به چه ارزد عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ.....! 5
کهربا 18089 ارسال شده در 30 آبان، 2011 ســــرد ، خـشــــک تــاریـک ، تنهــــا گـــــاهی باید چشمــــانت را مرور کنم تا معنی بدترین اتفـــاقـات آینده را هضم کنم شــاید روزی ترکــــــم کــردی 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 2 آذر، 2011 تو درخت هم که باشی من دارکوبی می شوم که هفتاد و سه بار در دقیقه تو را می بوسد. رها صافی 6
sipi 923 ارسال شده در 2 آذر، 2011 یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله هم یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم که در عشق هیچ کس اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم که هر چه عاشق تری تنها تری......... 7
lilac 5892 ارسال شده در 2 آذر، 2011 بـه نسـیمی هـمه ی راه بـه هـم می ریـزد کـی دل سنگ تـو را آه بـه هـم می ریـزد سنگ در بـرکه می انـدازم و می پنـدارم با همـین سنـگ زدن مـاه بـه هـم می ریـزد عـشق ، بـر شانـه ی هـم چـیدن چـندیـن سنـگ است گـاه می مـاند و نـاگـاه به هم می ریـزد آن چـه را عـقل بـه یـک عـمر به دست آورده است دل بـه یـک لحـظه ی کـوتـاه به هـم می ریزد آه ! یـک روز هـمین آه تـو را مـی گـیرد گـاه یک کـوه به یـک کـاه بـه هـم می ریـزد 6
Ssara 14641 ارسال شده در 4 آذر، 2011 از ماضی ها و مضارع ها خسته شده ام دلم برای حال ساده ات تنگ است... 6
ارسال های توصیه شده