رفتن به مطلب

حس مرموز...


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 627
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

در دو روزه عمر کوته سخت جانی کرده ام

با همه نامهربانان مهربانی کرده ام.

هم دلی هم زبانی هم آشیانی کرده ام

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست

آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست

هدیه از ایام جز مویه سپیدم نیست نیست

لینک به دیدگاه

عشق یک سیب بهشتی ست

که بر پردیس است

که به اندازه ی چشم تو خیال انگیز است

حتم دارم که شهیدان تو برمیخیزند

کمترین معجزه ی چشم تو رستاخیز است

لینک به دیدگاه

ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چسم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندو بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستی ام ز آلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایه ی مژگان من

بیش از اینت گرکه در خود داشتم

هرکسی را تو نمی انگاشتم:ws37:

لینک به دیدگاه

از باران که می گویم

تر می شود لحظه هایم

از برف که می گویم

سپید می شود خاطره هایم

از چشمه که می گویم

می جوشد ترانه هایم

از تو که می گویم

تازه می شود بهانه هایم...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...