رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

تو می‌ری و من صرفاً فکر می‌کنم که مُردی. می‌یام می‌شینم رو لبه‌ی پرت‌گاه و هر سه ثانیه یک‌بار ازش پرت می‌شم پایین. تو برام دست تکون می‌دی و من صرفاً فکر می‌کنم که داری می‌میری؛ یه مردن ساده‌ی متناوب که می‌شه ازش آویزون شد و به عشق‌ش تا صبح آروم خوابید.

شب ِ تو هم به‌خیر…

امضاء: من و قرمزی نوک همه‌ی آتیش‌هایی که سر قبرت روشن کردم تا دوتایی گرم شیم.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

همیشه باورم این بوده که خداوند تو را برای من آفریده............

برای خوده خودم.....

آری دوستت دارم همیشه وهمه جا:w72:

 

برای خوده خودم...

 

آری دوستت دارم همیشه وهمه جا

  • Like 7
لینک به دیدگاه

در این سکوت شبانگاهان،به مهتاب چشم دوخته ام

و از ستاره ها،در باره ی تو می پرسم.

قاصدکهای خیالم به آسمانها که آسمان خاطره هاست ،

پرواز می کنند.زندگی قطره قطره ذوب می شود

و آنچه که می ماند ،خاطره هاست.

آری سرزمین خاطرات من و تو،جایی است

که طلوع و غروب در آن رنگ دیگری دارد.

پس همراهم بمان و در این تیرگی تنهایم مگذار.

من نیز منتظر می مانم تا اینکه بگویی

تا کی باید در انتظارت بمانم .

ای تنها بهانه ی زندگیم.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دلم هميشه مي خواست غزلي بگويم که اخرين بيتش..

آخرين پلک خواب الوده تو باشد.... امشب ولي مي خواهم به جاي

حافظ با ديوان چشمان تو فال بگيرم.. پلک که مي زني ورق ورق غزل تازه

زاده مي شود.. اخرين برگ ديوان چشمان تو کجاست؟؟؟ پلک بزن من غزل تازه

مي خواهم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

میگویند دیگر نباید دوستت داشته باشم

چون از تو بسیار بهتر ها در این دنیا هست!

چه خیال خامی!

اگر خجالت نمیکشیدند مرا با پیامبری چیزی وصلت میدادند!!!!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

اي عاشقان عهد كهن

نفرينتان به جان من

او را رها كنيد!

نفرين اگر به دامن او گيرد

ترسم خداي ناكرده بميرد

از ما دوتن به يكي اكتفا كنيد

او را رها كنيد!

حميد مصدق

  • Like 5
لینک به دیدگاه

مهربانم ، اي خوب ! ياد قلبت باشد ؛

 

يک نفر هست که دنيايش را ،

 

همه هستي و رؤيايش را ، به شکوفايي احساس تو، پيوند زده

 

و دلش مي خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد ...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تو اگر این روزها ..

درست همین روزها ..

 

بیایی و عاشـــــق شوی ..!

 

 

میشود دور دنیا را در ثانیه ای گشت ..

میشود شاعر مُرد !..

 

میشود ...

آنقدر بی خدا شد !..

كه بمانم تو را از كه بخواهم !!!؟

 

 

- جهنمی می شوم آخرش -

  • Like 5
لینک به دیدگاه

روزی که تو بیایی,برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...

و من آن روز را انتظار می کشم...

حتا روزی

که دیگر

نباشم......

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...