zahra22 19501 ارسال شده در 3 شهریور، 2011 دلم می خواد يه چيزی رو بدونی دلم می خواد يه چيزی رو بدونی ديگه نه عاشقی ، نه مهربونی منم ديگه تصميمم رو گرفتم اصلا نمی خوام كه پيشم بمونی ديشب كه داشتم فكرامو می كردم ديدم با تو ، تلف شده جوونی يه جا ، يه جمله ی قشنگی ديدم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام چه شعرايی من واسه تو نوشتم چه شعرايی من واسه تو نوشتم تو همه چيز بودی جز آسمونی يادت مياد منتم رو كشيدی تا كه فقط بهت بدم نشونی يادت مياد روی درخت نوشتی تا عمر داری برای من می خونی يادت مياد حتی سلام منو گفتی به هيچ كسی نمی رسونی حالا بيار عكسامو ، تا تموم شه حالا بيار عكسامو تا تموم شه اگر كه وقت داری ، اگه می تونی نگو خجالت می كشی ، می دونم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام خوش باشی هر جا كه می ری ، الهی واست تلافی نكنه زمونی خوش باشی هر جا كه می ری ، الهی واست تلافی نكنه زمونی 4
خاله 3004 ارسال شده در 5 شهریور، 2011 خواستن توانستن نخواهد بود اگر تو نخواهی ... میخواهمت ؛ میتوانم....؟ 9
نسترن 2411 ارسال شده در 5 شهریور، 2011 سرت را درد نمی آورم الفبای تنهایی من تنها دو حرف دارد: ت و تا آخر زندگیم با اینها جمله می سازم 9
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 7 شهریور، 2011 چقــدر باید بگذرد تا مـن در مـرور خـاطراتم وقتی از کنار تــو رد می شوم تنـم نلــرزد ... بغضـم نگیـرد ... 12
sarooneh 2052 ارسال شده در 9 شهریور، 2011 زندگی سازی بود که طبیعت آن را داد به من -گفت بزن! بهترین قطعه و آهنگش را زین سبب من هر شب می پلکم -دور و بر هر تالار میبرم صحنه رسیتال* محبت را تا کیفتان کوک شود.... 5
Ssara 14641 ارسال شده در 10 شهریور، 2011 چشم و گوش من تزیینی هستند من با دستانم می بینم و با لبانم می شنوم نزدیکتر بیا سالهاست کسی ارزش دیدن و شنیدن نداشته است 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 10 شهریور، 2011 هرچه میکنم بدیهات یادم نمیآید دیگر. آلزایمر گرفته باشم انگار؛ نه؟! "رضا کاظمی" 4
ooraman 22216 ارسال شده در 10 شهریور، 2011 دل بستم به باکرگی همین کاغذ سپید قلم مصرانه جوهر پس می داد من به سمت فراموش خانه های شهر می رفتم همچون زنی مرتد در آغاز فصل عریانی ام سپیده رسولی 4
ooraman 22216 ارسال شده در 10 شهریور، 2011 زلف گره خورده ام با اشاره ی کدامین شانه افشان شد؟ این شانه سالهاست جا مانده ازدستان باران زده... من از لمس حقیقت جا مانده ام واین زلف آشفته خود سهم همین بی حقیقتی ست. می خواهم سر به روی شانه های خودم های های بگریم شاید حوض کم آب حیاط گوشه نشینم را سیراب کردم... همین برای دلم کافیست که ماهی کوچک حوض فیروزه ای به دعاهایم آمین بگوید. اعظم گلیان 9
Cannibal 3349 ارسال شده در 10 شهریور، 2011 *تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم باغبان از پي من تند دويد سيب را دست تو ديد غضب آلود به من كرد نگاه سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك و تو رفتي و هنوز، سالهاست كه در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم و من انديشه كنان غرق در اين پندارم كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت حمید مصدق 8
sarooneh 2052 ارسال شده در 10 شهریور، 2011 من به باکره بودن قلب فاحشه ها و فاحشه بودن ذهن باکره ها ايمان دارم ... قلب فاحشه ها در حسرت عشق ابراز نشده و ذهن باکره ها اسير موجي از غريزه هاي ارضا نشده!!! 10
*mishi* 11920 ارسال شده در 11 شهریور، 2011 هنگامی كه آوازه كوچت بی محابا در دل شب می پیچد سكوت داغی است بر زبان سایه ها باز هم یادت شرری می شود بر قامت باران های اشک این جا میان غم آباد تنهایی به امید احیای خاطره ای متروك روزها گریبان گیر آفتابم و شب ها دست به دامن مهتاب نمی گویم فراموشم نكن هرگز ولی گاهی به یاد آور رفیقی را كه میدانم نخواهی رفت از یادش.... 7
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 12 شهریور، 2011 قانون بازي ما اين بود من چشم هايم را ببندم كه تو قايم شوي من چشم هايم را مي بستم و تو هميشه همان جاي هميشگي قايم مي شدي من ولي پيدايت نمي كردم ! كه تو باز همانجا قايم شوي كه به سرت نزند جاي ديگري ! برنده بازي هميشه تو بودي ولي پاداشش را من مي بردم كه هميشه مي دانستم جاي تو را ... حالا قانون بازي عوض شده من چشم هايم را نبسته ام تو هم قايم نشده اي ولي پيدايت نمي كنم ...! 12
sweetest 4756 ارسال شده در 13 شهریور، 2011 چشمهات ؛ دیوانـــ ـ ـ ـهترین عاشقانههای زمیناند ... وقتی پشت چراغ قرمز به سبزی چشمان من خیره میشوند ... تو پلک میزنی ... دنیا ورق میخورد ... تو پلک میزنی ... من شاعر میشوم ... شاعر دیوانـهگی های تو پشت تمام چراغ قرمزها ... 8
zahra22 19501 ارسال شده در 15 شهریور، 2011 خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری بگی اروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری خدا جون میگن تو خوبی مثل مادرا می مونی اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی خدا جون میشه یه کاری بکنی بخاطر من من میخوام زود بمیرم اخه سخته زنده موندن من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته زنده موندن یا مردن من واسه اون فرقی نداره اون میخواد که من نباشم باشه اشکالی نداره خدا جون میخوام بمیرم تا بشم همیشه راحت ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه یه ساعت خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری بگی اروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری 7
sweetest 4756 ارسال شده در 17 شهریور، 2011 پشت همین چراغ قرمز اعتراف کردم که دوستت دارم! تاهرجا مجبور شدی کمی مکث کنی یاد عشقمان بیفتی. چه می دانستم قرار است بعد از من تمام چراغ های زندگی ات سبز شود!!! 10
MEMOLI 8954 مالک ارسال شده در 23 شهریور، 2011 خواب می بینم نیستی خوابهایم پخش می شوند توی اتاق از لای نیمه باز چشمهایم نیستی ات می سُرد لای روزها ! . . . نیستی بیدارم کنی از این نیمه خواب سیاه ... 10
Mitra 1723 ارسال شده در 7 مهر، 2011 همین که هستی همین که لابلای کلماتم نَفَس میکشی راه میروی در آغوشم میگیری همین که پناه ِ واژه هایم شده ای همین که سایه ات هست همین که کلماتم از بی "تو"یی یتیم نشده اند کافیست برای یک عمر آرامش ؛ باش حتی همین قدر دور حتی همین قدر دست نیافتنی ... 4
ارسال های توصیه شده