رفتن به مطلب

لبخند ميزند ... تلخ !


MEMOLI

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 400
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ریتم ملایمی دارد رفتنت

آنچنان نرم و پیوسته

که به چشم نمی آید ازدحام فاصله ات ...

گویی که هرگز قصد رفتن نداشته ای ...

با لبخند می روی... قدم قدم ...

و با گریه میمانم...

قرنهاست که رفتنت را می پایم!

میمانم و لبخند قاب شده ای را بر دیوار میکوبم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بعضی وقت‏ها

تنها راز میان من

و تمام روزهای بی‏پایان زندگی

فقط همین کلمات از کف رفته‏اند ...

.

.

.

رازی میان تو

و همین روزهای ناممکن بی‏انتها ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

انگار

کسی دارد

جای خالی ام را

هاشور می زند ...

دل من ولی

شور می زند !

برای حرف های تازه و بلندم

که روی خط سکوت

از هم می پاشند

چقدر غم انگیز است

شعر های نگفته ...

و پیشانی سیاه ...!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

در را که می بندم

دنیا پشت در جا می ماند !

فقط منم و این چهار دیواری ...

.

.

.

چهار دیواریي که دیواری ندارد برای تکیه کردن ...!

  • Like 9
لینک به دیدگاه

یک روز سرانجام با تو

 

وداعی آبی می کنم ...

 

می دانم

 

روزی از من خواهی پرسید

 

مگر وداع هم رنگ دارد

 

آن هم به رنگ آبی !

 

من در جواب تو

 

فقط چشمانم را می بندم ...

 

سالی که بر من و تو گذشت

 

فقط 365 روز نبود

 

جمعه ها را باید دو روز حساب کرد

 

باید تقویم ها را در آفتاب نهاد

 

تا رنگ ببازد ...

 

آسمان آویخته به من و تو است ...!

 

احمد رضا احمدی

  • Like 7
لینک به دیدگاه

گاهی می گويند

 

 

سر وکله ات پیدا می شود

 

لبخند می زنی

 

وتمام اين قضايا می خوابد .

 

گاهی آنقدر دور

 

که به هم می ريزم .

 

 

کاش همديگر را ديده بوديم

 

پشت مرزهايی

 

که نقش ديوار را بازی می کنند

 

ودرچشم هايمان

 

هر روز بزرگ تر می شوند

 

 

حرف های خودم را .

  • Like 7
لینک به دیدگاه

این روزها با تو و بدون تو می گذرند ...

روزها همیشه گذشته اند، بی بازگشت ...

بدون نگاهی به پشت سر !

من نشسته ام و نگاه می کنم ...

هوایی برای ماندن نیست ...

.

.

.

باید گذشت...!

  • Like 9
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...