خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ بعید است سلام هایی که از خیرشان گذشتیم از ما بگذرند 10 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ چقدر تهی می شوی زمانی که احساست تو را به بازی می گیرد ... و زمانی که تو را با احساست به بازی می گیرند !!! 10 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۹۰ کاش انسان هم مثل شمع فقط یک روز زندگی میکرد اما در کنار پروانه خود . 4 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۹۰ نیوتن می آسود در پناه سایه در زیر درخت ناگهان سیبی افتاد زمین نیوتن آ ن را دید سپس از خود پرسید که چرا سوی هوا پرت نشد اکتشافات جهان اتفاقاتی بود که چنین می افتاد که کسی می فهمید و یامی فرمود که چه چیز چه پیامی دارد و چه رازی دارند آیات خدا راز و اسرار جهان کشف می شد یک روز در پی گم شدن کشتی در یک دریا یا کسی در صحرا یک کسی می فهمید کجا آمریکاست یا کجا غار علیصدر،کجا قطب شمال یک کسی میفهمید که بخار قدرتی دارد نیز و کسی می فهمید چه گیاهی چه شفایی و چه دردی چه علاجی دارد یک کسی می خوابید در زیر درخت نیوتن یا داود ترزا یا مریم و علی یا عیسی از عدن یا نروژ اهل ایران یا هند مصر یا گرجستان از پرو یا گینه و فرو می افتاد یک گلابی یا سیب و ترنج و انار.... راز اسارا جهان کشف می شد یک روز ما نبینیم کسی میبیند ما نگوییم کسی می گوید یک کسی در جایی که زمین می چرخد به جهانی می گفت گرد خورشید و بر محور خویش و اگر گالیله توبه کند و بگود که - با تهدید- نخواهد چرخید باز خواهد چرخید آری و زمین توبه نخواهد کرد راز اسرار جهان کشف می شد یک روز ما نبینیم کسی میبیند ما نفهمیم کسی میفهمد هیچ کس منتظر مهلت خمیازه ما نیست گلم هیچ کس منتظر خواب تو نیست که به پایان برسد لحظه ها می آیند سالها می گذرند و تو در قرن خودت می مانی قرن آدمها هر لحظه تفاوت دارد قرن ها گاه کوتا ه تراز ده سالند گاه صد سالند قرنها می گذرند تو در قرن خودت می مانی ما از قرن نخواهیم گذشت ما از این قرن نخواهیم گریخت با قطاری که کسان دگری ساختند هیچ پروازی نیست برساند مارا به قطار دو هزار و به قرن دگران مگر انگیزه عشق مگر اندیشه علم مگر آیینه و صلح و تقلا و تلاش قرنها گرچه طلبکار جهانیم ولی ما بدهکار جهانیم در این قرن چه باید بکنیم هیچ کس گاری مارا به قطاری تبدیل نکرد هیچ کس ذوق و اندیشه پرواز نداشت هیچ کس از سر عبرت به جهان خیره نشد هیچ کس از سفری تحفه و سوغات نداشت من در این حیرانم که چرا قافله علم از این جا نگذشت یا اگر آمد و رفت پدرانم سرگرم چه کاری بودند؟ بر سر قافله سالار چه رفت و اگر همره این قافله گشتند گهی بر نگشتند چرا؟ ما چه کردیم برای دگران و چرا از خم این چنپره بیرون شدیم نازنین زندگی ساعت دیواری نیست که اگر هم خوابید به همین کوتاهی بتوانی آن را تنظیم کنی کوک کنی برسانی خود را به زمان دگران کامیابی صدفی نیست که آن را موجی بکشد تا ساحل و در او مرواریدی باشد غلطان نایاب هیچ صیاد زبر دستی نیز باز بی تورو تقلا حتی ماهی کوچکی از دریایی صید نکرد بخت از آن کسی است که بکشتی برود به دریا بزند دل به امواج خطر بسپارد بخواهد چیزی را کشف کند وبداند که جهان پر از آیات خداست بشنو شعر خداوندی را که در جهان و ببندد کمرش را با عزم ونمازش را در مزرعه در کارگهی بگذارد و مناجات بکند با کارش و در اندیشه یک مسئله خوابش برود و کتابش را بگذارد در زیر سرش و ببیند در خواب حل یک مسئله را باز با شادی یک مسئله بیدار شود ابن سینا، پاستور گراهام بل رازی وادیسون و ادیسون و ادیسون بشود بخت از آن کسی است که این چنین می بیند وچنین می فهمد و چنین می کوشد بخت ا آن سیبی است که در آن لحظه افتاد و از آن سیبی است که در آن لحظه افتاد و از آن نیوتن که به آن اندیشید و درآن راز بزرگی رادید خوش بحال آن سیب خوش به حال نیوتن (زنده یاد مجتبی مینویی کاشانی) 4 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی ، فهمیدم که معادله زندگی ، نه غصه خوردن برای نداشته هاست و نه شاد بودن برای داشته ها . . . 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ مي دانم ... مي دانم صدايــــم نكرده بودي ... مـــن بيخودي پريده بـــودم از دهانت ! 10 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ این روزها با هر که دوست می شوم احساس میکند آنقدر دوست بوده ایم که دیگر وقت خیانت است 4 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم... که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود... و من ... روبه روی تو ... می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یک جا بگویم 6 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ ببین! شعر های من چه بی رحمانه بی کس اند چرا نماندی؟.. 5 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم تو این بارون تنهایی دارم میرم خداحافظ شده این قصه تقدیرم چه دلگیرم خداحافظ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دارم از پیش تو میرم جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم دیگه دیره دارم میرم چقد این لحظه ها سخته جدایی از تو کابوسه شبیه مرگ بی وقته دارم تو ساحل چشمات دیگه آهسته گم میشم برام جایی تو دنیا نیست تو اوج قصه گم میشم 4 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۰ میبینی بزرگترین آرزوی من چه کم حرف است ! " تــ ـ ـ ــو " 10 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۰ چه حکایت جالبیست !.. کلمه ی زندگی با "زن" آغاز میشود ! و .. مردن با "مرد 9 لینک به دیدگاه
نیمه ماه 2908 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ لب باز مگیر یک زمان از لب جام تا بستانی کام جهان از لب جام در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است این از لب یار خواه و آن از لب جام 4 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۰ گاه گاهی که به درد دل خود میخندم خلق دارند تصور که دلی خوش دارم خنده تلخ من از گریه غم انگیزتراست کارم از گریه گذشته است بدان می خندم بعد از این عشق به هر عشق جهان می خندم هرکه آرد سخن ازعشق بدان می خندم ................. 6 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۰ گفته بودم که زیاد است ولی بالاخره لبریز که نه سر ریز میکند صبرم را میگویم آنوقت دیگر هیچ نشانهای از آن "من" آرام ِ مطیع ِ حرف گوش کن ِ سر به زیر ِ صبور ِ منتظر باقی نمیماند ... دیر اتفاق میافتد ... ولی میافتد ... 6 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۰ ممکنه نتونیم چیزایی که دوست داریم را داشته باشیم.... ولی میتونیم چیزایی که داریم را .... دوست داشته باشیم///! 4 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۰ هر جا دلت شکست قبل رفتن ؛ خودت جاروش کن! تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره 8 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 خرداد، ۱۳۹۰ وصله می زنم تکه پاره های دوستی را و می دانم این پیرهن دیگر بر تنم برازنده نیست... 7 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۹۰ چهار چیز را در زندگیت نشكن , اعتماد , قول , رابطه و قلب ...اینها كه می شكنند صدا ندارند ولی درد زیادی دارند 5 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ هزاران سال نجومی ست که نمی دانم به کی قول داده ایم که تا جایی که شد عاشق هر که شد شویم و صادقانه دروغ بگوییم و دم رفتن شانه بالا بیاندازیم فقط ! 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده