judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ یاری اندر کس نمی بینیم ، یاران را چه شد ؟ دوستی کي آخر آمد ؟ دوستداران را چه شد ؟ 2 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در می زند... در را گشودم من همی دیدم غم است در می زند... ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا... غم با همه بیگانگی هرشب به ما سر میزند... 3 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ در دایره وجود موجود علیست اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست گرخانه اعتقاد ویران نشدی من فاش بگفتمی که معبود علیست مولانا 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ تو تاکه پلک می زنی به سجده میرود دلم به پیشگاه اعظم خدای چشم های تو شبی خراب می شود حصارهای فاصله و آب می شود دلم به پای چشم های تو... 4 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ واي بر من، كه ديوانه بودم من به خاك سياهش نشاندم واي بر من، كه من كشتم او را من به آغوش گورش كشاندم 3 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ مرا یاری دل از گردون فرو مرد ز بس کس کو بر آورد و فرو برد 3 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ دامنم شمع را سرنگون كرد چشم ها در سياهي فرو رفت ناله كردم مرو، صبر كن، صبر ليكن او رفت، بي گفتگو رفت 3 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ تا كه پرواز كنم سوي تو با نغمه ي عشق چه شود گر كه ببخشند مرا بال و پري 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوجه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ درین محنت سرا این است ماتم که ما ره می بنگذارند با هم 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ من گدا و تمنای وصل دوست هیهات مگر بخواب ببینم خیال و منظر دوست 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ تـا تـو زیـن پـرده روی بـنـمـایـی مــنـتـظـر بـر در سـرای تـویـیـم 3 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۱ مرده ئي چشم پرآتشش را از دل گور بر چشم من دوخت ناله كردم كه اي واي، اين اوست در دلم از نگاهش، هراسي خنده اي بر لبانش گذر كرد كاي هوسران، مرا مي شناسي 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ یک شب تو را ز مستی تشبیه ماه کردم تو خوبتر ز ماهی من اشتباه کردم 6 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ مبین به چشم حقارت به خون دیده ما که آبروی صراحی به اشک خونین است 6 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۹۱ تو و چشمی که ز دلها گذرد مژگانش من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد 6 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ دریا از آسمان روی سر آبی نیست از انعکاس پیرهنت آبی ست 7 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ تو به آیینه نه آیینه به تو ، خیره شده است تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید و اگر بغض کنی آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ نی قصهی آن شمع چه گل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت 6 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ توبا تمام آنچه بودی تو با تمام خاطرات قشنگت قشنگ تر از لحظه ای که ماه به زمین می خندید و نمی دانست زمین چقدر غمگین است!!! و من و زمین هنوز منتظریم تا شاید همان خنده ها دوباره تکرار شود من در این شهر غریب پی چیزی میگردم که نیست!!! و هستند چیز هایی که فکر می کنیم نیست!! پس در این سمت افق که کسی منتظر است یا در آن لحظه که خورشید به زمین می رسد و به او سلام میکند 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده