judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ هر ذره که در خاک زمینی بود است پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است گرد از رخ نازنین به آزرم فشان کان هم رخ خوب نازنینی بود است 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ تنهاتر از ندای تو ، امروز نشنیده ام به گوش ، ندایی از بحر همتت چه بگویم ؟ ماییم در کجا ؟ تو کجایی ؟ 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ یا رب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت خاک ره آن یار سفر کرده بیارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ تراشِ دستهایت وامدار زیبایی ست و انگشتانت شرابِ نور را هم می زنند با موسیقی نگاه و آوازِ احساس تا خمخانه آسمان رنگِ سرخ گیرد دست های تو در گردنِ شعر می پیچد... 4 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ در آروزی لب سقا شریعه در خروشه هزار هزار چشمه خواهش پیش پاهاش می جوشه 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ هرتکّه ازوجود ِ مرا برنیش می کِشند وَ خون داغم را درفواصل ِ خنده های دهشتناک شیشه ، شیشه می نوشند! 4 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ دررد مرا همچو منی داند و بس تو چه دانی که شب سوختگان چون گذرد... 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ در خدمت تو چو صرف شد عمر دراز گفتم که مگر با تو شوم محرم راز کی دانستم که بعد چندین تک و تاز در تو نرسم وز دو جهان مانم باز 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ زندگی چیدن سیبی است که یاید چید و رفت زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت زندگی رودی است جاری هر که آمد کوزه ای شادمان پر کرد و مشتی آب نوشید و رفت قاصدک ? این کولی خانه بدوش روزگار کوچه گردیهای خود را زندگی نامید و رفت . . . 3 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست ................... 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ تیرگی هست و چراغی مرده می کنم تنها از جاده عبور دور ماندند ز من آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غم ها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا به دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر سحر نزدیک است 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ ته که نوشم نه ای نیشم چرایی ته که یارم نه ای پیشم چرایی ته که مرهم نه ای بر داغ ریشم نمک پاش دل ریشم چرایی... 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ يادها رفتند و ما هم ميرويم از يادها كي بماند برگ كاهي در ميان بادها .................. 2 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست شب بی تابش ماه روی تو برده امانم . . . 2 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ مرا دردی سـت بی درمان، علاجش هیـچ درمــانــی چه سان گویم؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم؟ .................. 2 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام . . . 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ می دانم که رفتن دلیل نبودن نیست اما کاش همه بدانند ... کاش همه بخوانند کاش تو هم بدانی و بخوانی کاش او هم ........ باید نوشت باید نوشتن را سرشت و تکرار ها را تکرار کرد میدانم فاصلهء ما زیاد شده اما نمیدانم تو دور شده ای یا من تو سفر کردی یا من جا ماندم تو تکرار کردی یا من ....... ولی کاش ! 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ شد آه منت بدرقه راه و خطا شد کز بعد مسافر نفرستند سیاهی آهسته که تا کوکبه اشک دل افروز سازم به قطار از عقب قافله راهی 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۱ یک شب به شتاب رفتنم را دیدی دل را به افق سپردنم را دیدی ... تا آمدم از مهر تو تقدیر کنم شب رفت و به چشم مردنم را دیدی 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده