*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ نه تو می پایی و نه کوه میوه این باغ : اندوه اندوه گو بترواد غم تشنه سبویی تو افتد گل بویی تو این پیچک شوق آبش ده سیرابش کن آن کودک ترس قصه بخوان خوابش کن این لاله هوش از ساقه بچین پرپر شد بشود چشم خدا تر شد بشود و خدا از تو نه بالاتر تنهاتر تنهاتر بالاها پستی ها یکسان بین پیدا نه پنهان بین بالی نیست آیت پروازی هست کس نیست رشته آوازی هست پژواکی رویایی پر زد رفت شاپویی : رازی بود در زد رفت اندیشه : کاهی بود در آخور ما کردند تنهایی : آبشخور ما کردند این آب روان ما ساده تریم این سایه افتاده تریم نه تو می پایی و نه من دیده تر بگشا مرگ آمد در بگشا این بار مهمان سهراب بودین این مرگ نامه رو 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ نگفت و گفت : چرا چشم هایت آن دو کبود بدل شده است بدین برکه های خون آلود ؟ درنگ کرد و نکرد آنچنانکه چلچله ای پری به آب زد و نانشسته بال گشود نگاه کرد و نکرد انچنان به گوشه ی چشم که هم درود در آن خفته بود و هم بدرود اگر چه هیچ نپرسید آن نگاه عجیب تمام بهت و تحیر ، تمام پرسش بود در این دو سال چه زخمی زدی به خود ؟ پرسید گرفته پاشخ خود هم بدون گفت و شنود چه زخم ؟ آه ، چه زخمی است زخم خنجر خویش کشنده زخم به تدریج زخم بی بهبود حسین منزوی...سوزوندی دل مارو 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ در کویر کبود آتشها خار هر شعله خیره مانده براه اختران کورمانده در پس ابر بردگان قوز کرده در بن چاه می چکد از گلوی محکومان قطره قطره سرود دهشت و درد می رمد آهویی به دامن دشت تا برانگیزد از سیاهی گرد لیک اینجا سرد گویانند دل به دریا سپرده موج آسا می خزند از کرانه های ظلام تا دم صبح تا دل دریا پ.ن:از مشرف بود...مشرف آزاد تهرانی 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ آنچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل از جان نرود 2 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ در آن دریا به غوّاصی در آییم وز آن شادی به رقّاصی در آییم 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ منسوخ باد بی تو ننگ و عشق و ضیافت رو به رویم بنشین اگر نه بی تو رو به روی کدام قبله ؟ چه نغمه ای ؟ از گلوی کدام بریده ؟ رو به رویم بنشین اگر چه مرا جسارت نیست رویا زرین 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ تا نکردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نا محرم نباشد جای پیغام و سرش 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ شیپور شادمانی تاتار در سالگرد فتح فرصت نمی دهد تا بانگ تازیانه ی وحشت را در پهلوی شکسته ی آنان در آن سوی حصار گرفتار بشنویم دیوارهای سبز نگارین دیوارهای جادو دیوارهای نرم حتی نسیم را بی پرس و جو اجازه ی رفتن نمی دهند ای خضر سرخ پوش صحاری خاکستر خجسته ی ققنوسی را بر این گروه مرده بیفشان شفیعی کدکنی 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ ی قصهی آن شمع چه گل بتوان گفت نی حال دل سوخته دل بتوان گفت غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ تصویر خواب کوتاهم را می کشیدم خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود و در هوایش زندگی ام آب شد خوابی که چون پایان یافت من به پایان خودم رسیدم من تصویر خوابم را می کشیدم و چشمانم نوسان لنگر ساعت را در بهت خودش گم کرده بود سهراب سپهری عزیز 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ دست با دوست در آغوش نه حد من و تست منم و حسرت بوسیدن خاک پایی شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است گر برای دل خود ساخته ای دنیایی 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ یک وهم در پی چه بودی آن هنگام در راهی از من تا گوشه گیر ساکت آینه درگذری از میوه تا اضطراب رسیدن ؟ ورطه عطر را بر گل گستردی گل را شب کردی در شب گل تنها ماندی گریستی همیشه بهار غم را آب دادی سهراب 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟ شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا........ 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ یک شعرم از احمد شاملو مهمون باشید اعترافی طولانیست شب اعترافی طولانیست فریادی برای رهائیست شب فریادی برای رهائیست و فریادی برای بند. شب اعترافی طولانیست. 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ تو دريايي تلاطم داري اي دوست تو لبخند و تبسم داري اي دوست دو بيتي هاي من پايان ندارد تو در فکرم ترنم داري اي دوست 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ تو را ساختم با اون برفا ، آدم برفی تو اون شب اومدی دنیا ، آدم برفی شبی که عمرش از هر شب دراز تر بود به او شب ما می گیم ، یلدا ، آدم برفی یه جورایی من و تو عین هم هستیم توام تنها ، منم تنها ، آدم برفی من عاشق بودم و خواستم پناهم شی توام عاشق بودی اما ، آدم برفی مریم حیدر زاده 1 لینک به دیدگاه
judyabott 8886 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۹۱ يار در پرده و ما پرده بر انداخته ايم از ازل او به چنان ما به چنين ساخته ايم گر كمان ميكشد اينك به كمين امده ايم ور كه شمشير زند ما سپر انداخته ايم 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده