moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی 2 لینک به دیدگاه
afra68 174 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ یا دشت دل مرا به ابری بنواز تا تشنه التهاب باران آیم... 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ من آزرده دل را کس گره از کار نگشاید مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ یار مفروش به دنیا که کسی سود نکرد آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود 2 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی زکدام باده ساقی به من خراب دادی؟ 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ یا سنگ و خاک و آهن خونین را وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم در زیر خاک ِ گل شده می بینیم : زن روی چرخ کوچک خیاطی خاموش مانده است قیصر امین پور 1 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ تن محنت کشی دیرم خدایا دل با غم خوشی دیرم خدایا ز شوق مسکن و داد غریبی به سینه آتشی دیرم خدایا باباطاهر 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ اول، زمین تنها بود زمین تنها بود تا شبی که خواب دید یک نفر دارد آوازش میدهد، زمین همان موقع فهمید اسمش زمین است. آدمی بود او که خواهرِ خود را آواز داده بود به اسم. دوم، در آغازِ آفرینش روزها، شب بود و شبها، شب! یک شب که ماه رفته بود سَفَر خورشید تب کرد و سوخت و سوخت تا شب، روز شد وُ روز رو به تاریکی گذاشت. از همان زمان عدهای گفتند حق با زن است، مَردها خیلی سَفَر میروند. سید علی صالحی 3 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ دلا راهت پر از خار و خسک بی گذرگاه تو بر اوج فلک بی شب تار و بیابان دور منزل خوشا آنکس که بارش کمترک بی 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ یک تار موی او به دو عالم نمیدهند با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب 1 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی نمیرم ازین پس که من زنده ام که تخم سخن را پراکنده ام 4 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ مرنجان دلم را که این مرغ وحشی زبامی که برخاست مشکل نشیند 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ دلم، یاران! ز غم در اضطراب است امیدم نقش بی حاصل بر آب است. دگر از چشمه ی خورشید قهرم که آبش - آنچه دانستم - سراب آست. حریف آشنایی ها غریب است؛ همای نیکبختی ها غُراب است. 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ تا كي به تمناي وصال تو يگانه اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه خواهد به سر آيد غم هجران تويانه اي تير غمت را دل عشاق نشانه جمعي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه 4 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ هزاران غم به دل اندوته دیرم هزار آتش به جان افروته دیرم به یک آه سحر کز دل برآرم هزاران مدعی را سوته دیرم 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ موجها خوابیده اند ، آرام و رام طبل توفان از نو افتاده است چشمه های شعله ور خشکیده اند آبها از آسیا افتاده است در مزار آباد شهر بی تپش وای جغدی هم نمی آید به گوش دردمندان بی خروش و بی فغان خشمناکان بی فغان و بی خروش آهها در سینه ها گم کرده راه مرغکان سرشان به زیر بالها در سکوت جاودان مدفون شده ست هر چه غوغا بود و قیل و قال ها بخشی از شعر کاوه یا اسکندر؟..مهدی اخوان ثالث...یادش گرامی 4 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ از راه نظر مرغ دلم گشته هواگیر ای دیده نگه کن که به دام که در افتاد 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده