Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ آري اغاز دوست داشتن است گرچه پايان راه ناپيداست ....من به پايان دگر نينديشم كه همين دوست داشتن زيباست 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ تنها و روی ساحل مردی به راه می گذرد نزدیک پای او دریا همه صدا شب ‚ گیج درتلاطم امواج باد هراس پیکر رو میکند به ساحل و درچشم های مرد نقش خطر را پر رنگ میکند انگار هی می زند که : مرد! کجا میروی کجا ؟ و مرد می رود به ره خویش سهراب 1 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ شهر خالي است ز عشاق بود كز طرفي ...مردي از خويش برون ايد و كاري بكند 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ دیدمت میان رشته های آهنین دست بسته در میان شحنه ها در نگاه خویشتن شطی از نجابت و پیام داشتی آه وقتی از بلند اضطراب تیشه را به ریشه می زدی قلب تو چگونه می تپید ؟ شفیعی کدکنی 1 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ دست از طلب ندارم تا كام من برايد...يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برايد 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ دیری ست نعره می کشد از بیشه ی خموش "کک کی" که مانده گم. از چشم ها نهفته پری وار زندان بر او شده است علف زار بر او که او قرار ندارد هیچ آشنا گذار ندارد. اما به تن درست و برومند "کک کی" که مانده گم دیری است نعره میکشد از بیشه ی خموش. نیما یوشیج 1 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ شيوه ي چشمت فريب جنگ داشت...ما غلط كرديم و صلح انگاشتيم 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ من به مهمانی خون می رفتم و پسرهایم را پیش چشمم قربانی می کردند من ولی خنده کنان می گفتم خون سرخ پسرانم زیباست آی ساقی ساقی ساقی خون پسرم را در جانم بریز امشب از آن شبهاست پسرانم پسرانم بهخدا پدر پیر شما می خنند آن که یک عمر گریست بگذارید که با خون شما مست کند و بخندد و بخواند ساقی بیش از این با دل و جانم مستیز خون سرخ پسرانم را در جانم بریز حمید مصدق 1 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ زان يار دلنوازم شكريست با شكايت ...گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ تو ای رامین تو ای دیرینه دلدارم چو می خواهم که نامت را نهانی بر زبان آرم صدا در سینه ام چون آه می لرزد چو می خواهم که نامت را به لوح نامه بنگارم قلم در دست من بیگاه می لرزد نمی دانم چه باید گفت نمی دانم چه باید کرد به یاد آور سخنهای مرا در نامه ی پیشین سخن هایی که بر می خاست چون آه از دلی غمگین چنین گفتم در آن نامه اگر چرخ فلک باشد حریرم ستاره سر به سر باشد دبیرم نادر نادرپور 1 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ مرا اميد وصال تو زنده ميدارد...وگرنه هر دمم از هجر تست بيم هلاك 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ کرشمه ی درآمد دگر تخته پاره به امواج دریا سپرده ام من زمام حسرت به دست دریغا سپرده ام من همه بودها دگرگون شد سواحل آشنایی در ابرهای بی سخاوت پنهان گشت جزیره های طلایی در آب تیره مدفون شد برگشت افق تا افق آب است کران تا کران دریا اخوان ثالث 1 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ اگر ان ترك شيرازي بدست ارد دل مارا ...به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۱ از تو خوندن واسه من تسکین تو یه همنفسی توی این تنهایی وقتی نیستی دل من غمگین منیه رودخونه ام تو مثه دریایی بی تو بازم از تو خوندم از تو همیشه تو صدای من رو توی شب شنیدی گفتم : توی دنیا هیشکی مثل تو نمیشه تو به حرفای من دوباره خندیدی ترانه ای از یغما 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ ما نوشتیم و گریستیم ما خنده کنان به رقص بر خاستیم ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ... کسی را پروای ما نبود. در دور دست مردی را به دار آویختند : کسی به تماشا سر برنداشت ما نشستیم و گریستیم ما با فریادی از قالب خود بر آمدیم 1 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ ما زنده برآنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست.... 1 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است چشم جادوئی تو خودعین سواد سحر است لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ تا به كي بايد تنها تنها وندر اين زندان زيست ضربه هر چند به ديوار فرو كوبيدم پاسخي نشنيدم لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۱ مکانم لا مکان باشد، نشانم بی نشان باشد نه تن باشد، نه جان باشد، که من از جان جانانم لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده