رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تنها و روی ساحل

مردی به راه می گذرد

نزدیک پای او

دریا همه صدا

شب ‚ گیج درتلاطم امواج

باد هراس پیکر

رو میکند به ساحل و درچشم های مرد

نقش خطر را پر رنگ میکند

انگار

هی می زند که : مرد! کجا میروی کجا ؟

و مرد می رود به ره خویش:ws37:

 

سهراب

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دیدمت میان رشته های آهنین

دست بسته

در میان شحنه ها

در نگاه خویشتن

شطی از نجابت و پیام داشتی:ws37:

آه

وقتی از بلند اضطراب

تیشه را به ریشه می زدی

قلب تو چگونه می تپید ؟

 

شفیعی کدکنی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دیری ست نعره می کشد از بیشه ی

خموش

"کک کی" که مانده گم.

از چشم ها نهفته پری وار

زندان بر او شده است علف زار

بر او که او قرار ندارد

هیچ آشنا گذار

ندارد.

اما به تن درست و برومند

"کک کی" که مانده گم

دیری است نعره میکشد از بیشه ی خموش.:ws37:

 

نیما یوشیج

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من به مهمانی خون می رفتم

و پسرهایم را

پیش چشمم قربانی می کردند

من ولی خنده کنان می گفتم

خون سرخ پسرانم زیباست

آی ساقی ساقی ساقی

خون پسرم را در جانم بریز

امشب از آن شبهاست

پسرانم پسرانم بهخدا

پدر پیر شما می خنند

آن که یک عمر گریست

بگذارید که با خون شما مست کند

و بخندد و بخواند ساقی

بیش از این با دل و جانم مستیز

خون سرخ پسرانم را در جانم بریزsigh.gif

 

حمید مصدق:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تو ای رامین تو ای دیرینه دلدارم

چو می خواهم که نامت را نهانی بر زبان آرم

صدا در سینه ام چون آه می لرزد

چو می خواهم که نامت را به لوح نامه

بنگارم

قلم در دست من بیگاه می لرزد

نمی دانم چه باید گفت

نمی دانم چه باید کرد

به یاد آور سخنهای مرا در نامه ی پیشین

سخن هایی که بر می خاست چون آه از دلی غمگین

چنین گفتم در آن نامه

اگر چرخ فلک باشد حریرم

ستاره سر به سر باشد دبیرم:ws37:

 

نادر نادرپور

  • Like 1
لینک به دیدگاه

کرشمه ی درآمد

دگر تخته پاره به امواج دریا سپرده ام من

زمام حسرت به دست دریغا سپرده ام من

همه بودها دگرگون شد

سواحل

آشنایی

در ابرهای بی سخاوت پنهان گشت

جزیره های طلایی

در آب تیره مدفون شد

برگشت

افق تا افق آب است

کران تا کران دریا:ws37:

 

اخوان ثالث

  • Like 1
لینک به دیدگاه

از تو خوندن واسه من تسکین

تو یه همنفسی توی این تنهایی

وقتی نیستی دل من غمگین

منیه رودخونه ام تو مثه دریایی

بی تو بازم از تو

خوندم از تو همیشه:ws37:

تو صدای من رو توی شب شنیدی

گفتم : توی دنیا هیشکی مثل تو نمیشه

تو به حرفای من دوباره خندیدی

 

ترانه ای از یغما

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ما نوشتیم و گریستیم

ما خنده کنان به رقص بر خاستیم

ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ...

 

کسی را پروای ما نبود.

در دور دست مردی را به دار آویختند :

کسی به تماشا سر برنداشت

 

ما نشستیم و گریستیم

ما با فریادی

از قالب خود بر آمدیم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است

دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است

چشم جادوئی تو خودعین سواد سحر است

لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...