رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

لبانت

به ظرافت شعر

شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند

که جاندار غار نشین از آن سود می جوید

تا به صورت انسان درآید

و گونه هایت

با دو شیار مّورب

که غرور ترا هدایت می کنند و

سرنوشت مرا

که شب را تحمل کرده ام

بی آن که به انتظار صبح

مسلح بوده باشم

 

شعر آیدا در آیینه احمد شاملو:ws37:

 

پ.ن:کمی منشوری هست این شعرش:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من اینجا بس دلم تنگ است و هرسازی که میبینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است

بیا ای خسته خاطر دوست

ای مانند من دلکنده و غمگین

من اینجا بس دلم تنگ است

من یادم نیست کدوم شعراروتا حالا این جا گفتم:sad0: اگه تکراریه نمیدونما:icon_pf (34):

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تیرگی هست و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

 

دور ماندند ز من آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا به دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تو را چه می رسد ای آفتاب پاک اندیش

تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد ؟

کدام فتنه بی رحم

عمیق ذهن تو را تیره می کند از وهم ؟

شب آفتاب

ندارد

و زندگانی من بی تو

چو جاودانه شبی

جاودانه تاریک است

 

از حمید جان مصدق:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

کافی نبود و نیست هزاران هزار سال

تا بازگو کند

آن لحظه ی گریخته ی جاودانه را:ws37:

آن لحظه را که تنتگ در آغوشم آمدی

آن لحظه را که تنگ در آغوشت آمدم

در باغ شهر ما

در نور بامداد زمستان شهر ما

شهری که زادگاه من و زادگاه توست

شهری به روی خاک

خاکی که در میان کواکب ستاره ایست

 

نادر نادرپور:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تلخیِ این اعتراف چه سوزاننده است که مردی گشن و خشم‌آگین

در پسِ دیوارهای سنگیِ حماسه‌های پُرطبل‌اش

دردناک و تب‌آلود از پای درآمده است. ــ

 

مردی که شب‌همه‌شب در سنگ‌های خاره گُل می‌تراشید

و اکنون

پُتکِ گرانش را به سویی افکنده است

تا به دستانِ خویش که از عشق و امید و آینده تهی‌ست فرمان دهد:

 

کوتاه کنید این عبث را، که ادامه‌ی آن ملال‌انگیز است

چون بحثی ابلهانه بر سرِ هیچ و پوچ...

کوتاه کنید این سرگذشتِ سمج را که در آن، هر شبی

در مقایسه چون لجنی‌ست که در مردابی ته‌نشین شود!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دال آمد و ما آمدیم:ws37:

 

دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد

مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد

ای عشق از آتش اصل و نسب داری

از تیره ی دودی ، از دودمان باد

آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر

از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد

 

مرحوم امین پور:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رغبت فدتی نام دوست

واله و شیداست دائم،همچو مرغی در قفس

طوطی طبعم ز عشق شکر بادام دوست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر هر لحظه رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرینت نخوانم

تو زهری زهر گرم سینهسوزی

تو شیرینی که شور هستی از تست:ws37:

 

فریدون مشیری:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...