moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ در میکده ام : چون من بسی اینجا هست می حاضر و من نبرده ام سویش دست باید امشب ببوسم این ساقی را اکنون گویم که نیستم بیخود و مست در میکده ام دگر کسی اینجا نیست واندر جامم دگر نمی صهبا نیست مجروحم و مستم و عسس می بردم مردی ، مددی ، اهل دلی ، آیا نیست ؟ اخوان ثالث 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ تا که بودیم،نبودیم کسی کشت ما را غم بی همنفسی تا که رفتیم همه یار شدند،خفته ایم و همه بیدار شدند 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ بابا رحم کنید،من اینقد دال گفتم،شدم دال!!! یکی بیاد یک مدال دال به من بده دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است رخنه ای نیست دراین تاریکی در و دیوار به هم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته سهراب عزیز 1 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم،که تو در دلم نشستی 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ یاد آنکه دل سوخته و چشم ترم بود آه سحر و ناله ی شب همسفرم بود در هر چمنی مرغ دلم زمزمه ها داشت با هر نگهی شور وصالی به سرم بود یادآنکه هزاران گل صدرنگ دلاویز در دامنم از لطف دعای سحرم بود پرواز من از خاک رهی داشت به افلاک زان فیض خداداده که در بال و پرم بود مهدی سهیلی 5 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد 4 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کردچون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم نقشی به یاد روی تو بر خواب میزدم 5 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۱ مرنجان دلم را که این مرغ وحشی زبامی که برخاست مشکل نشیند 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۱ دیدی دلا در آخر پیری و زهد و علم با من چه کرد دیده معشوقه باز من 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۱ نـــا امــیـــدم مــــــکـن از ســــــابـقـۀ روز ازَل تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت 5 لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۱ تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که همی سپرم لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اين ها به زکاتم دادند 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ دیدی آخر دم مردانه بجز لاف نبود بکش از مردم نامرد که حقت این است 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ تو که سود و زیان خود ندانی به جانان کی رسی هیهات هیهات 4 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ تا كي به تمناي وصال تو يگانه ...اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه 5 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۱ هر چه دام افکندم، آهوها گریزانتر شدند حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست هر کجا پا میگذارم دامنی دل ریخته 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ همی بوی مهر آمد از باد اوی به دل راحت آمد هم از یاد اوی 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ یه مرغ سبز زیبا رو بون ما نشسته غریب و گیج و تنها چش تو افق ها بسته بالش غبار گرفته کوچک و ریز و میزه و پا و نکش رنگ خونه چند سطر از شعر قصه ی یه مرغ سبز ار منوچهر آتشی پ.ن:چند وقته حرف مرغ می شه از ته دل می سوزم 2 لینک به دیدگاه
...YaSss 1393 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ هرکجا هستم باشم آسمان مال من است ...! 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ تو از عشق حقیقی بی نیازی دو رنگی کهنه کاری صحنه سازی تو یار ما نیی عاشق تراشی تو شمع ما نیی پروانه بازی مهدی سهیلی 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده