moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ منو محرم بدون بانو ! من از غسل غزل پاکم نگا کن تو شب وحشت ‚ چه بیدارم ‚ چه بی باکم منو محرم بدون بانو ! بیار اون لحظه ی ناب رو بخون با زخم این زخمه همون آواز نایاب رو ترانه ای از یغما گلرویی 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ و به درون رفتم اتاقی بی روزن تهی نگاهم را پر كرد. سايه ای در من فرود آمد و همه شباهتم را در ناشناسی خود گم كرد. پس من كجا بودم؟ شايد زندگی ام در جای گمشده ای نوسان داشت و من انعكاسی بودم كه بيخودانه همه خلوت ها را بهم می زد در پايان همه روياها در سايه بهتی فرو می رفت ... سهراب سپهری 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ تو را من چشم در راهم به سعي ام تا ز دل يك ديده بگشايم ببينم من فراخي را خبر گيرم من از يارم تو را من چشم در راهم 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ من آمده ام که خوب بگویم که خوب می ترسم از اینکه خوب از اینکه پشت چهچه زنگی صدای کبودی به لرزه در آید که : بله ... فلانی هم من آمده ام که بگویم که از زمین بی تو می ترسم پ.ن:منآمده ام بگویم:من آمده ام که بگویم که از زمین بی تو می ترسم از دفتر شعر رویا زرین 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ مرغی سیاه آمده از راه های دور می خواند از بلندی بام شب شکست سرمست فتح آمده از راه این مرغ غم پرست در این شکست رنگ از هم گسسته رشته ی هر آهنگ تنها صدای مرغک بی باک گوش سکوت ساده می آراید با گوشوار پژواک مرغ سیاه آمده از راههای دور سهراب سپهری 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ رؤیای خویش است و بوسه بر لب های خویش سرزمین من که در قوس بامدادان گل سرخ می نوشد دختر کوچک باران اقامتگاهم ترانه ای ست پیشواز مسافر و جاده هایش از رد گام ها عطرآگین نشانه ی مقصد یا ساحره ی گمشدگی از محمد علی سپانلو 2 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ یاد باد آنکه صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دوباره دال گفتن من شروع شد در این خلوت پری رویی نیامد صدای پای آهویی نیامد بهار رفته باز آمد دوباره به بام پرستویی نیامد مهدی سهیلی 2 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دیریست که دلدار پیامی نفرستاد اسبی ندوانید و سلامی نفرستاد ....(یادم نیس.....) دانست که مخمورم و جامی نفرستاد 2 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ در نهفته ترین باغ ها دستم میوه چید و اینک شاخه نزدیک از سر انگشتم پروا مکن بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است درخشش میوه درخشان تر وسوسه چیدن در فراموشی دستم پوسید دورترین آب ریزش خود را به راهم فشاند پنهان ترین سنگ سایه اش رابه پایم ریخت و من شاخه نزدیک از آب گذشتم از سایه به در رفتم رفتم غرورم ر بر ستیغ عقاب شکستم و اینک در خمیدگی فروتنی به پای تو مانده ام خم شو شاخه نزدیک از سهراب عزیز 3 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم شاعری در چشم من می خواند ...شعری آسمانی در کنار قلب عاشق شعله میزد در شرار آتش دردی نهانی نغمه من ... همچو آوای نسیم پر شکسته عطر غم می ریخت بر دلهای خسته پیش رویم چهره تلخ زمستانی جوانی پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی سینه ام منزلگه اندوه و درد و بدگمانی کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد باز دال شد معین بیا دال بده 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ من آمده ام دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم در آینه بر صورت خود خیره شدم باز بند از سر گیسویم آهسته گشودم عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم:girl_in_dreams: فروغ فرخزاد 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت خرابم می کند هر دم،فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی،شبی یا رب توان دید که شمع دیده افروزیم،در محراب ابرویت 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ تا ایستگاه راه کمی بود می دوید در بین عابران خیابان مرد مسافری بر شیب لیز صفحه ی ساعت سر خورد عقربه در کفش های تنگ انگشت های مرد تاول زده بود راهی نمانده است درک کند کفش را و تندتر دوید یک دور تازه عقربه سر خورد افتاد شال و کت پرتاب شد کیف جهنم در لحظه ی حرکت بالای پله بود یک عبور مادرزاد فاتح با خنده ی بلند افتاد ساعتی بر ریل زیر چرخ سیما یاری گفته این شعر رو 4 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ خوشا دلي كه مدام از پي نظر نرود.....به هر درش كه بخوانند بي خبر نرود 5 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دست مرا بگیر که باغ نگاه تو چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود من جاودانیم که پرستوی بوسه ات بر روی من دردی ز بهشت خدا گشود اما چه میکنی دل را که در بهشت خدا هم غریب بود از فریدون عزیز(مشیری) 4 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ دل ساده برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور گنجشک ها را از دور و بر شلتوک ها کیش کن که قند شهر دروغی بیش نبوده است 5 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ تنها پیراهنِ تو میداند آنجا چه رازی از لذتِ لیمو خواب است. آیا دخترانِ پرتقالچین میدانند سه پنجشنبه مانده به آخرِ پاییز عروسی باغ است؟! پ.ن:طراوت از شعراش می باره شعری از سید علی صالحی 3 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ تو و طوبي و ما و قامت يار ...فكر هر كس به قدر همت اوست 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده