Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ نوروز که سیل در کمر میگردد سنگ از سر کوهسار در میگردد از چشمهٔ چشم ما برفت اینهمه سیل گویی که دل تو سختتر میگردد 2 لینک به دیدگاه
afa 18504 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ دست حق از پرده گردید آشکارا *** تا علی دستش برون از آستین شد تا عجایبها کند ظاهر ز باطن *** در نظر گاهی چنان گاهی چنین شد 3 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ در خرقهٔ توبه آمدم روزی چند چشمم به دهان واعظ و گوش به پند ناگاه بدیدم آن سهی سرو بلند وز یاد برفتم سخن دانشمند 2 لینک به دیدگاه
afa 18504 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده ام بی سر وسامان که مپرس 5 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ سودای تو از سرم به در مینرود نقشت ز برابر نظر مینرود افسوس که در پای تو ای سرو روان سر میرود و بیتو به سر مینرود 2 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم این همه اشک آریه است اشک روان من کجا. :w00: 3 لینک به دیدگاه
rize 615 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ ادل کاسا وناولها که عشق آسان نموداول ولی افتادمشکلها... 4 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ ادل کاسا وناولهاکه عشق آسان نموداول ولی افتادمشکلها... چرا نصف شعر رو فاکتور گرفتی الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها, که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ای که از کوچه معشوقه ما میگذری بر حذر باش که سر میشکند دیوارش 4 لینک به دیدگاه
*هانی* 825 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ شهریست پر کرشمه خوبان از شش جهتچیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم 4 لینک به دیدگاه
Ariyayi-eng 1648 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ من مست می عشقم هشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد 5 لینک به دیدگاه
fanous 11130 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ دل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا 3 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۸۹ آخــر چــه شــد ایــن هــمـه نامهربان شــدی چیزی که خوش نداشتم ای دوست آن شدی 3 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۸۹ یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست حالیا خانه برانداز دل و دین من است تا در آغوش که میخسبد و همخانه کیست.... 1 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۸۹ ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب خاطره آسوده از این ایام بخسب. به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری چند جامی بکش ار باده ی گلفام بخسب 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۸۹ بر گیر شراب طربانگیز و بیا پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا مشنو سخن خصم که بنشین و مرو بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا 2 لینک به دیدگاه
!ala مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۸۹ آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۸۹ تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است طالع مگو که چشمه خورشید خاورست کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است بر سردر عمارت مشروطه یادگار نقش به خون نشسته عدل مظفر است ما آرزوی عشرت فانی نمی کنیم ما را سریر دولت باقی مسخر است... 2 لینک به دیدگاه
sara 20 1717 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۸۹ تا به غایت ره میخانه نمی دانستم ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۸۹ دل اگر توشه و توانی داشت در ره عقل کاروانی داشت دیده گر دفتر قضا میخواند ز سیه کاریش امانی داشت رهزن نفس را شناخته بود گنجهایش نگاهبانی داشت کشت و زرعی به ملک جان میکرد بی نیاز از جهان، جهانی داشت گوش ما موعظت نیوش نبود ورنه هر ذرهای دهانی داشت.. 1 لینک به دیدگاه
!ala مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۸۹ تو کیستی که من اینگونه بی تو بیتابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم ؟ تو چیستی که من از موج هر تبسم تو مثال قایق سرگشته روی گردابم! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده