taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم 2 نقل قول لینک به دیدگاه
mehran_setup 232 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ میل بین کان سروبالا میکند سرو بین کاهنگ صحرا میکند 2 نقل قول لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید نمشب صبح جهانتاب ز میخانه دمید 2 نقل قول لینک به دیدگاه
mehran_setup 232 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ دیرگاهی است که چون من همه را رنگ خاموشی در طرح لب است جنبشی نیست دراین خاموشی دست ها، پاها در قیر شب است 4 نقل قول لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ تو به آیینه ، نه آیینه به تو خیره شده ست تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید واگر بغض کنی آه از آیینهء دنیا که چه ها خواهد کرد؟ 4 نقل قول لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ در جستجوی یار دلازار کس نبود این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم 4 نقل قول لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ من وضو با تپش پنجره ها میگیرم من نمازم را وقتی میخوانم که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته ی سرو 4 نقل قول لینک به دیدگاه
marjan17 4,150 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ وفا مجوی زکس ور سخن نمی شنوی به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sara 20 1,717 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد 2 نقل قول لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم 2 نقل قول لینک به دیدگاه
marjan17 4,150 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ مرا اميد وصال تو زنده ميدارد و گر نه هر دمم از هجر تست بيم هلاك 2 نقل قول لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ کج نهادی پیشه کن تا وارهی از دست خلق غنچه را صد گونه آسیب است و خار آسوده است 2 نقل قول لینک به دیدگاه
marjan17 4,150 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ تبی آنگونه هستی جانسوز و جانکاه که مغز استخوان را آب می کرد! 2 نقل قول لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ درون اشک من افتاد نقش اندامش به خنده گفت : که نیلوفری ز آب دمید 2 نقل قول لینک به دیدگاه
surush 1,359 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ درس دوم معرفت یک مداد آماده کن تا که سر مشقت دهم بودنت را ساده کن درس بعدی را بگم؟ دست بر چشمت گذار گویم آن کس برده که یار خودرا هم شناخت درس ها را یک به یک می شمار و می شمار ضربه های قلب من با مدادت بی قرار 4 نقل قول لینک به دیدگاه
marjan17 4,150 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ در انهدام گیاهان ز خشکسال نگاه به احترام تمام درختها برخیز در اشک جاری شو 3 نقل قول لینک به دیدگاه
surush 1,359 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ واي از آن نرگس شيراز و مست چرخ زد و قلب دو عاشق شكست 4 نقل قول لینک به دیدگاه
marjan17 4,150 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ تمام هستی ام را با تو قسمت می کنم یک آینه که خود را نگری و یک کتاب که مرا بنویسی. ... و هر دم که چشمانت را ببینی به یاد تمام هستی ام باشی... 3 نقل قول لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم 3 نقل قول لینک به دیدگاه
marjan17 4,150 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۸۹ منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن 3 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .