MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ تیر غمم زدی به جان تا که به خون نشانی ام هرچه کنی بکن بُتا،زانکه خطا نمی کنی 1 لینک به دیدگاه
!ala مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ ای ایران ای مرز پر گهر ای خاکت سر چشمه هنر 1 لینک به دیدگاه
!ala مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس تا به خاک در آصف نرسد فریادم حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که در بند توام آزادم لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس تا به خاک در آصف نرسد فریادم حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که در بند توام آزادم محراب ابرويت بنما تا سحرگهي دست دعا برآرم و در گردن آرمت 3 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا كه دلت با دگران است 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا كه دلت با دگران است تا دل هرزه گرو من رفت به چنين زُلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمي كند 2 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ دلم رميده شدو غافلم منه درويش كه آن شكاري سرگشته را چه آمد پيش 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ دلم رميده شدو غافلم منه درويشكه آن شكاري سرگشته را چه آمد پيش شاهد آن نيست كه مويي و مياني دارد بنده ي طلعت آن باش كه آني دارد 2 لینک به دیدگاه
Afsaneh.M 19632 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ در غیاب تو غریبانه فراغت می کشم بر گذشت لحظه ها طرحی ز طاغت می کشم 2 لینک به دیدگاه
!ala مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ میآیدم به چشم همین لحظه نقش تو والله خجسته آمد و حقا مبارکست لینک به دیدگاه
adel33 132 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ تا كي به تمناي وصال تو يگانه اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه 1 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک باران صبحگاه ندارد صفای اشک گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست روشندلی کجاست که داند بهای اشک ؟ 1 لینک به دیدگاه
patrick 251 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ کس نخوارد پشته من جز ناخنه انگشته من 4 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۸۹ کس نخوارد پشته منجز ناخنه انگشته من نتوان دل شاد را به غم فرسودن وقت خوش خود به سنگ محنت سودن 3 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۸۹ نیمشب همدم من دیده گریان من است ناله مرغ شب از حال پریشان من است خنده ها برلب من بود و کس آگاه نشد زین همه درد خموشانه که بر جان منست 4 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۸۹ نیمشب همدم من دیده گریان من استناله مرغ شب از حال پریشان من است خنده ها برلب من بود و کس آگاه نشد زین همه درد خموشانه که بر جان منست تا دل هرزه گرو من رفت به چنين زُلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمي كند 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۸۹ دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم تا خود چه باشد حاصلی از گریه بی حاصلم؟ چون سایه دور از روی تو افتاده ام در کوی تو چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم... 1 لینک به دیدگاه
patrick 251 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۸۹ من وضو با تپش پنجره ها میگیرم در نمازم جریان دارد آب 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۸۹ من وضو با تپش پنجره ها میگیرمدر نمازم جریان دارد آب البته قرار شد شعر نو نباشه هااا باقي همه رايگان نيرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشي 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده