رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق.

ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت

 

 

تا چند به گرد سر ايمان گردم

وقت است كز افعال پشيمان گردم

  • Like 2
لینک به دیدگاه
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی

نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

 

 

 

يا رب سببي ساز كه يارم به سلامت

باز آيد و برهاندم از بند ملامت

خاك ره آن يار سفر كرده بياريم

تا چشم جهان بين كنمش جاي اقامت

  • Like 1
لینک به دیدگاه
يا رب سببي ساز كه يارم به سلامت

باز آيد و برهاندم از بند ملامت

خاك ره آن يار سفر كرده بياريم

تا چشم جهان بين كنمش جاي اقامت

 

تا توانی دلی بدست اور

دل شکستن هنر نمی باشد

  • Like 1
لینک به دیدگاه
تا توانی دلی بدست اور

دل شکستن هنر نمی باشد

 

 

 

كي دلت را بشكسته اي هوتن؟:ws52:

بگو برم دعواش كنم:a030:

 

ديشب به سيل اشك ره خواب ميزدم

نقشي به ياد خط تو بر آب ميزنم

لینک به دیدگاه
كي دلت را بشكسته اي هوتن؟:ws52:

بگو برم دعواش كنم:a030:

 

ديشب به سيل اشك ره خواب ميزدم

نقشي به ياد خط تو بر آب ميزنما

 

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای

ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت نیاز جون

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

  • Like 1
لینک به دیدگاه
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

دو تنها و دو سرگردان دو بی کس

دد ودامت کمین از پیش و از پس

بیا تا حال یکدیگر بدانیم

مراد هم بجوییم ار توانیم

لینک به دیدگاه

مو سپيد آخر شدي اي برف

تا سرانجامم چنين ديدي

در دلم باريد ... اي افسوس

بر سر گورم نباريدی

چون نهالي سست مي لرزد

روحم از سرماي تنهائي

مي خزد در ظلمت قلبم

وحشت دنياي تنهائي

  • Like 1
لینک به دیدگاه

مو سپيد آخر شدي اي برف

تا سرانجامم چنين ديدي

در دلم باريد ... اي افسوس

بر سر گورم نباريدی

چون نهالي سست مي لرزد

روحم از سرماي تنهائي

مي خزد در ظلمت قلبم

وحشت دنياي تنهائي

یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد

دوستی کی اخر امد دوستداران را چه شد

 

[quote=marjan17;128131]

مـرا عهـدی ست با جانـان کـه تـا جـان در بـدن دارم

هـواداران کـویـش را چـو جـان خـویـشـتـن دارم

مقالات نصیحت گو همین است

که سنگ انداز هجران در کمین است

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در آستانه فصلي سرد

در محفل عزاي آينه ها

و اجتماع سوگوار تجربه هاي پريده رنگ

و اين غروب بارور شده از دانش سکوت

چگونه مي شود به آن کسي که ميرود اينسان

صبور ،

سنگين ،

سرگردان .

فرمان ايست داد .

چگونه مي شود به مرد گفت که او زنده نيست ، او هيچوقت

زنده نبوده است.

در کوچه باد ميايد

کلاغهاي منفرد انزوا

در باغهاي پير کسالت ميچرخند

و نردبام

چه ارتفاع حقيري دارد ...

لینک به دیدگاه

 

quote=marjan17;128131]]

مقالات نصیحت گو همین است

که سنگ انداز هجران در کمین است

تا خاک مرا به قالب آمیخته اند

بس فتنه که از خاک بر انگیخته اند

من بهتر از این نمیتوانم بودن

که از بوته مرا چنین برون ریخته اند..

  • Like 2
لینک به دیدگاه
تا خاک مرا به قالب آمیخته اند

بس فتنه که از خاک بر انگیخته اند

من بهتر از این نمیتوانم بودن

که از بوته مرا چنین برون ریخته اند..

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف انچه تو اندیشی حکم انچه تو فرمایی

  • Like 3
لینک به دیدگاه

يک پنجره براي ديدن

يک پنجره براي شنيدن

يک پنجره که مثل حلقه ي چاهي

در انتهاي خود به قلب زمين ميرسد

و باز مي شود بسوي و سعت اين مهرباني مکرر آبي رنگ

يک پنجره که دستهاي کوچک تنهايي را

از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کرديم

سرشار مي کند .

و مي شود از آنجا

خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان کرد

يک پنجره براي من کافيست...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

يک پنجره براي ديدن

يک پنجره براي شنيدن

يک پنجره که مثل حلقه ي چاهي

در انتهاي خود به قلب زمين ميرسد

و باز مي شود بسوي و سعت اين مهرباني مکرر آبي رنگ

يک پنجره که دستهاي کوچک تنهايي را

از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي کرديم

سرشار مي کند .

و مي شود از آنجا

خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان کرد

يک پنجره براي من کافيست...

تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه

هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

يك نان به دو روز اگر بود حاصل مرد

ازكوزه شكسته اي دمي آبي سرد

مامور كم از خودي چرا بايد بود؟

يا خدمت چون خودي -چرا بايد كرد؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دل خسته ام از اينجا از آدماي دنيا

همين امروز و فردا دل ميزنم به دريا

دل ميزنم به دريا

رنگ تو رو ميپوشم

از عمق آبي عشق چشم تو رو مينوشم

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...