mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ من .. دلم می گیرد !.. وقتی .. می نویسم فقط برای تو .. ولی .. ...همه می خوانند الا تو ...!! 6 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آذر، ۱۳۹۱ ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست ساقیا امشب مخالف می نوازد ساز تو یا که من مست و خرابم یا که تارت تار نیست 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آذر، ۱۳۹۱ تلخ منم همچون چای سرد که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی تلخ منم چای یخ که هیچ کس ندارد هوسش را..... 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آذر، ۱۳۹۱ رها شدم چون قایقی تهی که به شیطنت کودکانه ای بند می گسلد از ساحل و خشنود تن می سپارد به آرامش رود تخته پاره هایی شکسته ام را کودکان در آرامش پس از بلندای آبشار بی قرار هدیه می برند برای اجاق هایشان 2 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آذر، ۱۳۹۱ برگ های خشک ، می افتند شیشه های ترک خورده ، می شکنند آدم های خسته اما ، باید تا تهش را زندگی کنند... 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ دلم را که مرور میکنم تمام آن از آن توست فقط نقطه ای از آن خودم روی آن نقطه هم میخ میکوبم و قاب عکس تو را می آویزم. 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ از تو دلگیرم من را در آغوش بکش میخواهم از خودت به تو گله کنم میخواهم با حلقه ای از اشک در چشمان زیبای تو خیره شوم و بگویم زیبای من مگر نگفتی تنها خیانت است که باعث جدایی می شود من که به تو خیانت نکردم. من که به خاطر تو چشمانم را روی همه مردهای عالم بستم من که سعی کردم در عشق برایت سنگ تمام بگذارم پس توچرا من را با آرزوهایت معاوظه کردی؟ چرا... 3 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ زیبای نازنین به من نگاه کن! ببین تمام موسیقی تنم از نت های دل باختن تو جان گرفته ... پر از تمنای دست های تو! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ من خوبـــــــم..!عاشق نیستم..فقط گااهـــی حرف تو که میشه دلم تنگــــ میشه..این که عــــشق نیست...هســــــــت...؟؟ 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ بغض هايم را به آسمان سپرده ام!خدا به خيركند باران امشبم را..... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ من آن شب زاده ی خشمم که با شب رازها دارم غمم آغاز خورشیدُ به شب آوازها دارم....... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ هيچ انتظاري ازكسي ندارم، و اين نشان دهنده قدرت من نيست! مسئله ، خستگي از اعتمادهاي شكسته است 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ آنقــدر مرا سرد کرد از خودش .. از عشق ..کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..لیز میخوریــد 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ خسته شدم از بس به آدمایی که میخوان جای تو رو توی قلبم بگیرن گفتم : ببخشید اینجا جای دوستمه ، الان برمیگرده ! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ هوای رفتن دارم چند روزیست دلم هوای رفتن دارد و تو میپرسی: به کجا؟ و جوابم این است به چمن زار بزرگی که همین نزدیکیست و در آن ثانیه ها بوی شقایق دارند و به روی گلها شاپرک ،دست در دست نسیم رقصان است و از آن جوی طلایی رنگی که میان دشت است زندگی میجوشد ،عشق جریان دارد 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ از این دهستان سرد هوای رفتن دارم از این زمین نامرد هوای رفتن دارم نه سرخی لبخندم، نه آبی پیوندم قفس قفس دربندم، هوای رفتن دارم پیاله ای لبریزم لبالب از پاییزم که عاقبت میریزم هوای رفتن دارم نه رخصت آوازست،نه قوت اعجازست نفس پراز پروازست هوای رفتن دارم زعمق رویایی زرد کسی صدایم کرد از این دهستان سرد هوای رفتن دارم هوای رفتن دارم............... 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ ببند پنجرهها را که شب هوا سرد است نگو که باد پیام تو را نیاوردست بنا نبود خبر بی گدار گفته شود خبر نباید از این رهگذار گفته شود خبر تو را، نه تو آن را به یاد آوردست به باد می رود آن را که بادآوردست ببند پنجرهها را برو بگیر بخواب نخواستی شب دیگر دوباره دیر بخواب تمام این همه شب را نخفته ای تا صبح تمام روزنهها را ببند و سیر بخواب چگونه نام مرا سربلند می کردی شبانه ای هم از این دست سر به زیر بخواب چه قدر چشم به راهی، چه قدر بیداری تو را به پیغمبر-هان- تو را به پیر بخواب بخواب پوپک من دست از خیال بکش برو به بستر و در ذهن خود دو بال بکش یکی برای من این جا که زودتر برسم یکی برای خود آن جا به شکل دال بکش به روی شانه من کوزه ای بزرگ بذار به پای چشم خودت چشمه ای زلال بکش ورق بزن به غزلهای دفتر حافظ و روح خسته خود را به سمت فال بکش «زگریه مردم چشمم نشسته در خونست ببین که در طلبت حال...» هوم ... حال بکش بخواب حوصلهها وقت خواب تنگ ترند میان خواب ولی قصهها قشنگ ترند سعید بیابانکی 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ زمستان عشق من فرا رسیده است اما من هنوز هم در بهار احساسم تو را میخوانم تورا مینویسم از عاشقانه هایم با تو سخن میگویم دستان سردت را می طلبم و در انتظار چشمان مه گرفته ات روز هایم را به تصرف یخبندان بی تفاوتی حضورت در می آورم... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۱ بی دلیــــل نیستــ که روی حرفمـــان نـمی مـانیمــ؛ مــا روی زمینی زندگــی می کنیـــم که هـر روز خــودش را دور مـــی زند! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده