رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ندیدی شعله ی قلبم

بسان آتش دوزخ

بسوزاند جسم و جانم را

و خاکستر بماند باقی

از آن روح پریشانم

نفهمیدی که این قلبم

بدون تو می سوزد

و می میرد ...

 

دوستت دارم برای تمام عمرم.......

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ای بهانه ام!

بهانه ی تمام شعرهای نا تمام و نیمه جان عاشقانه ام،

بی تو تمام می شوم،

بهانه ام!

بهانه ی جنون و بی قراری شبانه ام

بی تو چه رام می شوم،

بهانه ام!

بهانه ی شکستن و دلیل اعتراف صادقانه ام

بی تو سراب می شوم،

بهانه ام!

بهانه ی به جان و دل خریدنِ گذشتن از کنار اشک های کودکانه ام

بی تو کویر می شوم

بهانه،

ای بهانه ام!

بهانه ی نفس کشیدن و صدای بغض بی هوای شاعرانه ام،

بهانه ی تپیدن دل شکسته ی همین ترانه ام،

بی تو سکوت می کنم

بی تو ضعیف می شوم

با تو شروع می کنم

بی تو تمام می شوم

بهانه،

ای بهانه ام...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من تمام ستاره های آسمون رو دوست دارم ولی

 

اونا در مقایسه با ستاره ای که در چشمان تو

 

میدرخشه هیچند !

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دیشب دوباره آمده بودی به خواب من

دیدار خوب تو

تا کوچه های کودکی ام

برد پا به پا

شاد و شکفته،ما

فارغ زهست و نیست

در کوچه باغ ها

سرخوش زعطر و بوی نسیمی که می وزید

یک لحظه دست تو

از دست من رها شدو.....

خواب از سرم پرید

  • Like 4
لینک به دیدگاه

این منم یه عاشق خزان زده

 

که بسان برگ های پاییزی دست دردست سرنوشت به ورطه نیستی نزدیک می شوم

 

بی آن که بهار عشقم را تجربه کنم...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

وقتی که کوله بار عشق را به سخاوت و سادگی با همسفرت تقسیم می کنی

وقتی با نزدیک ترین نزدیکانت که از تو بسیار دورند

عشق را با بغلی از بخشش برایشان هدیه می بری

وقتی که عشق را لقمه ای از بخشش و گذشت می کنی

و در دهان کسانی که تو را آزردند می گذاری

وقتی که لحظه لحظه غفلت همراهت را

وقتی که کوه کوه اشتباه یارت را

با قطره قطره اشک هایت می بخشی

آن گاه و آن لحظه

تو نیاز نداری که خود را به خانه ی خدا برسانی

آن لحظه تو

خود خانه ی خدا می شوی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

مرا ببخش !

اگر به تو پیله کرده ام

قدری طاقت بیار

پروانه ات میشوم ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

این روزها دلم اصرار دارد

فریاد بزند؛

اما . . .

من جلوی دهانش را می گیرم،

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!

این روزها من . . .

خدای سکوت شده ام؛

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،

خط خطی نشود . . .!!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

چه حس بدیست

با تمام احساست

به دیدن کسی بروی

که خودش را آماده کرده تا به تو بگوید

دیگر مال تو نیست.....!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

چیزﮮ شبیه دوستت دارمــــ

 

 

آرامــــ ولـے پیوسته...

 

جریان دارد تو تنمـــــ، دلمــــــ، رگمــــ

 

 

و روحمــــ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

با دلي شاد به اميد وصالي كه نديديم -

آمدم تا به سراي تو و در خانه نبودي

حلقه بر در زدم و از تو جوابي نشنيدم

بلكه بودي و در خانه برويم نگشودي!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

اگه هم صدام بودي

هيشكي حريفم نميشد

كوه اگه رو شونه هام بودي

كمرم خم نميشد

تو اگه خواسته بودي

تو اگه مونده بودي

موندني ترين بودم

عمق صدام كم نميشد

اگه زخمي مي شدم به دست تو مرحم بود

زخم قيمتيِ من محتاج مرحم نميشد

اگه بارونِ عزيزِ با تو بودن مي گرفت

گل سرخ قصه مون تشنه ي شبنم نميشد

تو اگه خواسته بودي

تو اگه مونده بودي

موندني ترين بودم

عمق صدام كم نمي شد

  • Like 6
لینک به دیدگاه

گفتی از حادثه بگذر برای به من رسیدن

 

از همه دنیا گذشتم ؛

 

حالا این تو ؛

 

حالا این من.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

برگرد...يادت را جا گذاشتي نمي‌ خواهم عمري به اين اميد باشم كه براي بردنش برمي ‌گردي ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

4e8815cbc725ce362bade06487246235.jpg

بعد از این تا می شود از غصه دوری می کنم

امتناع از خنده های خشک و صوری می کنم

 

لب به لب جانم پر از بوی خوش لبخند توست

سر به زیری مرده و دیگر جسوری می کنم

 

غصه یک چیز است و غم از دور تر ها همسرم

خاطرش را همدم فنجان و قوری می کنم

 

اشک هایم بی اراده برکه ای شور آفرید

محض تمرین طعم دریا را مروری می کنم

 

من قزل آلای رودم ، عشق را بو می کشم

خانه هر جا هست ، باشد ، من صبوری می کنم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بغض من در تپش ثانیه ها محصور است .....

 

مرا ببخش

 

که با بغض های پنهانی ام

 

گاه و بی گاه ......

 

اشک هایت را جاری می سازم

 

و

 

.

 

.

 

.

 

همین عاشقی

 

با اشک های گرم توست که

 

تبدیل به جنون شده است ......

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دلم تنگ است

دل آگاه من ، تنگ است

من از شهر "زمان دور " می آیم

من آنجا بودم و اینک در اینجایم

در آنجا ، در نهاد زندگانی ، جوش طوفان بود

بهاران بود

زمین پرورده ی دست خدایان بود

می صد ساله می جوشید در پیمانه خورشید

نگاه آشتی در روشنان دیدگان می سوخت

چو قویی ، دختر مهتاب ، بر سنگ خیابان ، سینه می مالید

من از شهر "زمان دور" می آیم

من آنجا بودم و اینک در اینجایم

نویدی نیست با من

نه پیغامی از آن همشهریان دور

نه چشمی بر نثار تحفه ی این شهر

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...