رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

[h=2]icon1.png[/h]

شــــــــبگردی می‌کنــــم.

 

اما صدای نفــــــــــــس‌هایـــت را از پشــــــــت

 

هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی‌شـــــــــنوم

 

آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم

 

شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت

 

تنها خانه‌ی من اســت که در آتــــش می‌ســـــــــــــــــوزد. ..

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خسته شدم از آدمایی که می گن

تو خیلی خوبی

من لیاقت تو رو ندارم

بی لیاقت های عزیز

حداقل واسه دلیل رفتنتون

یه ریزه خلاقیت به خرج بدین !!!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

این منم یه شبگرد عاشق

 

که تمامی روزهایش را به مهتاب پیوند میزند تا شاید بتواند دمی را با کلمات بی خواب به خلوت نشیند

 

واز تو و احساس بی ریایت سخنی به میان آورد:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بگذار کسي نداند که چه‌گونه من به جاي ِ نوازش‌شدن، بوسيده‌شدن،

گزيده شده‌ام!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

 

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

 

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

 

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

 

 

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار

 

طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

 

 

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

 

وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

 

 

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب

 

نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

 

 

آن که پرنقش زد این دایره مینایی

 

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من که عاشق نیستم،

 

بید مجنون شناس نیستم.

 

زیر باران تازه و تر نیستم.

 

من که عاشق نیستم،

 

لیلای تو، مجنون هیچ کس نیستم

 

فرهاد هم در بیستون خوابیده ست

 

خواب شیرین دیگر دیده است

 

بعد تو به دل گفتم توبه کن

 

گفت من که عاشق نیستم

 

این خانه ویران و من ساکن نیستم

 

آن تپیدنها،بازیگوشی ها گذشت

 

من دیگر با هیچ کس آشنا نیستم.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

نميدانم چرا چشمانم گاهي بي اختيار خيس مي شوند ،

 

مي گويند حساسيت فصلي است ،

 

آري من به فصل فصل اين دنياي بي تو حساسم ....

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من سکوتم حرف است

حرفهايم حرف است

خنده هايم حرف است

کاش مي دانستي

مي توانم همه را پيش تو تفسير کنم

کاش ميدانستي کاش مي فهميدي

کاش و صد کاش نميترسيدي

که مبادا که دلت پيش...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
دلم گير کند

کاش مي دانستي

 

چه غريبانه به دنبال دلم خواهي گشت

در زماني که براي دردت

 

سينه دلسوزي نيست

تازه خواهي فهميد

مثل من هرگز

قطار می رود

تو می روی

تمام ایستگاه می رود

و من چقدر ساده ام

که سالهای سال

در انتظار تو

کنار این قطار رفته ایستاده ام

و همچنان

به نرده های ایستگاه رفته

تکیه داده ام ...!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

گاهی وقت ها ....

دلت می خواهد با یکی مهربان باشی !

دوستش بداری ؛

وَ برایش چای بریزی ،

گاهیوقت ها ....

دلت می خواهد یکی را صدا کنی !

بگویی : سلام ؛

می آیی قدم بزنیم !؟

گاهی وقت ها ....

دلت می خواهد یکی را ببینی !

گاهی وقت ها ....

آدم چه چیزهایِ ساده ای را

ندارد ... !!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

باران که می بارد یاد تو می افتم

 

لحظه هایم جان می گیرد ،

 

و دلم را به سوی تو روانه می کنم ...

 

نمی دانم چه برقی در نگاه توست ،

 

که با هر لحظه دیدنت آرام می شوم!

 

باران که می بارد نگاهم به هر طرف می چرخد

 

تو را در آستانه چشمانم می بینم ...

 

گوشه ای می نشینم و به جایی خیره می شوم !

 

باران که می بارد دلم عاشق تر می شود ،

 

ابر نگاهم فرو میریزد و گونه هایم خیس می شود ...

 

نه از بی کسی و نه از هجوم تنهایی ،

 

بلکه از شوق دیدار روی تو جاری می شود!

 

باران که می بارد همه چیز جز تو ،

 

از یادم فراموش می شود

 

دوست داشتنت جاودانه می شود

 

باران می بارد و من به هوای بودنت

 

ماندگار می شوم ...

 

و باور می کنم ،

 

این احساسیست که پنهان نمی ماند

 

 

399859_208586145903619_100002567054871_393829_549496931_n.jpg

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چی بگم از حالم؟؟؟

میخوای بدونی حالمو؟؟؟

این که همیشه تنهامو . . .

کسی ندید گریه هامو . . .

نشنید کسی صحبتامو . . .

چی بگم از حالم؟؟؟

بگم از این که داغونم . . .

اینکه همیشه دلخونم . . .

اما بگم . . .

بازم امید . . .

موج میزنه توی چشام . .

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ستاره زد، ستاره زد، اما شبم روشن نشد

تنم به عریونی رسید، خرقه لباس تن نشد

 

خاک عزیز خونه رو سپردم به دست باد

خاک غریب غربتم برام مث وطن نشد

 

با یه گریز بی صدا، رد شدم از مرز سکوت

اما تو غربت صدا، صدا صدای من نشد

 

ستاره زد، ستاره زد، اما شبم روشن نشد

تنم به عریونی رسید، خرقه لباس تن نشد

 

خاک عزیز خونه رو سپرده ام به دست

خاک غریب غربتم برام مث وطن نشد

 

عمریه فریاد می زنم، کنج سکوت خونگی

جایی که راحت میتونی، هر چی دلت میخواد بگی

 

اما چه فایده ای داره، کســی صدامو نشنید

کسی رو ساز بی صدا، گریه ی دستامو ندید

 

ستاره زد، ستاره زد، اما شبم روشن نشد

تنم به عریونی رسید، خرقه لباس تن نشد

 

خاک عزیز خونه رو سپردم به دست باد

خاک غریب غربتم برام مث وطن نشد

 

ستاره زد، ستاره زد، اما شبم روشن نشد

تنم به عریونی رسید، خرقه لباس تن نشد

 

ستاره زد، ستاره زد، اما شبم روشن نشد

تنم به عریونی رسید، خرقه لباس تن نشد

smilies%20(51).gif

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ابر گریان غروبم که به خونابه ی اشک

میکشم در دل خود آتش اندوهی را

سینه ی تنگ من از بار غمی سنگین است

پاره ی ابرم که نهان ساخته ام کوهی را

آسمان گریه ی مستانه کند برسر خاک

بینوا من که درین گریه ی من مستی نیست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیه

خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری

رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم :

شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دلم گرفته از اين روزها دلم تنگ است

ميان ما و رسيدن ، هزار فرسنگ است

 

مرا گشايش چندين دريچه کافی نيست

هزار عرصه برای پريدنم تنگ است

 

اسير خاکم و پرواز سرنوشتم بود

فرو پريدن و در خاک بودنم ننگ است

 

چگونه سر کند اينجا ترانه خود را

دلی که با تپش عشق او هماهنگ است؟

 

هزار چشمه فرياد در دلم جوشيد

چگونه راه بجويد که روبه رو سنگ است؟

 

مرا به زاويه باغ عشق مهمان کن

در اين هزاره فقط عشق پاک و بی رنگ است...[/size]

 

 

bird-cage-01.jpg

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اگر روزی کوله بارم را بستم از شهر تو ، از ديار ياد تو رفتم ،

نقاشی هايم را نگاه دار

نقاشی هايی که قلب کوچکم با مداد رنگی های ياد تو رنگ کرده بود .

مداد رنگی هايم را چه کنم؟

 

اگر روزی از ياد تو سفر کردم اسمم را هميشه سبز نگاه دار ،

اما نه !

نقاشی هايم را به دور افکن ، اسمم را در خزان رها کن .

می خواهم دور از خود خواهی باشم.

 

اما ، مداد رنگی هايم را چه کنم .....؟!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بس كه جفا ز خار وگل ديد دل رميده ام

 

همچو نسيم از اين چمن پاي برون كشيده ام

 

شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد

 

گشت بلاي جان من عشق به جان خريده ام

 

حاصل دور زندگي صحبت آشنا بود

 

تا تو ز من بريده اي من ز جهان بريده ام

 

تا به كنار من بودي بود به جا قرار دل

 

رفتي ورفت راحت از خاطر آرميده ام

 

تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو

 

تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام

 

چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون

 

اي گل تازه ياد كن از دل داغديده ام

 

يا ز ره وفا بيا يا ز دل رهي برو

 

سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تو از دل ترانه بیرون آمدی و من تو را با یک شعر عاشقانه آغاز کردم...

تو از طلوع مهتاب در یک لحظه ناب پا گذاشتی تو رویای شبونه دخترکی تنها...

و من ردپایت را سبز کردم و به نگاهت رنگ نقره ای پاشیدم تا در شب مهتابی

رویاهایم ماندگار شوی...

دریچه قلبم را به سویت گشودم و تک تک باغ های خزان زده اش را با عطر دل انگیز

وجودت بهاری کردم...

تو از عشق گفتی و من آسمون تاریک رویایم را از ستاره های طلایی رنگ عشقت

مزین کردم و تو تک ماه مهتابی آسمونم شدی...

تو از آرزوها گفتی و من از جنس ابریشمی نگاهت قصری از آرزو ساختم...

تو از دغدغه ها گفتی و من نگاه مهتابی تو را تنها دغدغه تک تک لحظه های عمرم

قرار دادم...

تو از دلخوشی ها گفتی و من همه دلخوشیهای قلب بی قرارم را در وجود تو خلاصه

کردم...

تو از انتظار گفتی و من قول دادم تا آخرین ضربان قلبم،قدوم پرمهرت را به انتظار

بنشینم...

تو از وفا گفتی و من قلب عاشقم را در زرورقی از وفا پیچیدم و با نخ نقره ای نگاه

تو آذین بستم...

تو از پناه گفتی و من گفتم تنها خودم پناه قلب بی پناهت می شوم...

تو از غصه ها گفتی و من نغمه عشق و مهربانی را برای قلب خسته و پریشانت

سرودم...

تو از ترس گفتی و من مشعل عشقم را بدرقه شبهای تاریک و تنهاییت کردم...

تو از بهانه ها گفتی و من تو را تنها بهانه تپیدن قلب بی جانم قرار دادم...

تو از غروب دلتنگی گفتی و من گفتم تنها خودم طلوع شادیهایت می شوم...

 

پس تو بمان و تنها بهانه زندگیم باش و تک شعر عاشقانه دفتر رویاهایم...

در تک تک لحظه هایم سبز باش و هم نفسم در شبهای سوت و کور تنهایی...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ای یار...

آسوده بخواب

 

دیگر بند گهواره ی شبانه ام را

 

از نفست باز کرده ام

 

سهم من از تو

 

همان نباید هاست...

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...