YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ اِعتِرآف ِ تـَلخـے اَست ! اَمـّآ ... بـه جـآے خآلیَـش ... بـیشـ ـتر اَز خـودَش عـآدَت کَـرد ﮧ اَم ... 8 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ کـوچـﮧهآ رآ بَلَد شُـدَم .. رَنگـهآے چِرآغِ رآهنـ ـمآ .. جَدوَلِ ضـ ـَرب . . . دیگَر دَر رآه هیـچ مـَدرِسـﮧ اے گـُم نمـے شَـوَم ... اَمّآ گـآهـے مـیآטּ آدَم هآ گـُم مـے شَـوَم . . . آدَم هـآ رآ بَـلَد نیسـتَم ! 8 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد: او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد. او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد. او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهددر اندرون همه ما خزانهای بیکران از عشق و شادمانی و نعمت هست که میتواند آنچه را که در آرزوی آنیم، برایمان فراهم کند 10 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ در برگ ریزان خاطراتم چه فرقی می کند پاییز یا بهار وقتی آنها باشند و تو نباشی ...!!! 9 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ گاه گویم که بنالم زپریشانی حالم باز گویم که عیان است چه حاجت به بیان است 8 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست 9 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ تظاهر به عادی بودن یعنی داشتن لبخند بر لب وقتی که میل به گریه داره آدمو میکشه! 8 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ اونایی که صدای خنده هاشون تا آسمون میرسه دقیقا همونایین که صدای گریه های آرومشونو حتّی بالشتشون نمی شنوه!!! 7 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ دلــم مــی خو اد ازاین به بعــد.... هرکــی بهــم گفت:دوســتت دارم!!! برم کنــارشــ.... سرمــوبذارم رو شــونشــ... آرومــ بگــم؟؟؟ خفه شــو!!!!! 7 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ بهار گمشده در سال های دشنه و سوزن بس است ماندن و در خویش حلقه حلقه شکستن بچرخ و رنگ بگردان به رقص گیسو و دامن بچرخ و رنگ بگردان چرا بهار نباشی مگر بهار چه دارد به جز جنون شکفتن؟! 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ در پوست خود نمی گنجم! لبریزم و سَر ریزم از واژه... انگار قرار است امشب سیلی از واژه بریزم در دفتر دلمان... ظرفیت دلت را بالا ببر!! . . . در انتهای شب دلت مجبور می شود تکمیل ظرفیت بگیرد از واژه هایم 14 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ صبا اگر گذری افتدت به کشوم دوست بیار نفحه ای ز گیسوی معنبر دوست به جان او که به شکرانه جان برافشانم اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست دل صنوبریم همچو بید لرزان است زحسرت قد و بالای چون صنوبر دوست اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست من گدا و تمنای وصل دوست هیهات مگر به خواب ببینم خیال و منظر دوست . 13 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۳۹۱ دیگر حالی برایم باقی نمانده تا در وصفش نثر و نظمی بنگارم ..... 10 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۳۹۱ بعد از تو رخت کشید و رفت آغوشت ناله می کند دستهایم بی میل میشود افکارم ساده می خندد لبانم با حسرت حرف هایم را جاگذاشته ام اینجا کنار بی مهری سکوت تو روی یک میز نشسته ایم سرد و خاکی شمع هم میان ما خاموش و آرام می گرید 11 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آبان، ۱۳۹۱ زین محبسی که زندگی اش خوانندهرگز مرا توان رهایی نیستدل بر امید مرگ چه می بندمدیگر مرا ز مرگ ، جدایی نیستمرگ است ، مرگ تیره ی جانسوز استاین زندگی که می گذرد آراماین شام ها که می کشدم تا صبحوین بام ها که می کشدم تا شاممرگ است ، مرگ تیره ی جانسوز استاین لحظه های مستی و هشیاریاین شام ها که می گذرد در خوابو آن روز ها که رفت به بیداریتا چند ، ای امید عبث ، تاچنددل برگذشت روز و شبان بستن ؟با این دو دزد حیله گر هستیپیمان مهر بستن و بگسستن ؟تا کی برآید از دل تاریکیچشمان روشنی زده ی خورشید ؟در حیرتم که چیست سرانجاممزیرا از آنچه هست ، حذر دارمزین مرگ جاودانه گریزانمدر دل ، امید مرگ دگر دارماینک تو ، ای امید عبث ! بازآیوینک تو ، ای سکوت گران ! بگریزای ماه آرزو که فرو خفتیبار دگر ، کرشمه کنان برخیزجانم به لب رسید و تنم فرسودای آسمان ! دریچه ی شب واکنای چشم سرنوشت ، هویدا شواو را که در منست هویدا کن 9 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آبان، ۱۳۹۱ كسی چه میداند... من... امروز... چندبار فرو ریختم... چندبار دلتنگ شدم... از دیدن كسی كه... فقط پیراهنش شبیه تو بود. .. .... 9 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آبان، ۱۳۹۱ به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد لسان الغیب 11 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۱ شیشه ای میشکند یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست؟ یک نفر میگوید: شاید این رفع بلاست دیگری میپرسد شیشه پنجره را باد شکست؟ دل من سخت شکست هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید از خودم میپرسم" ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود. 7 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۱ دلــم میخــواهــد بخــوابم راحــتـ و آســوده مثــل مــاهـی حــوضمــانــــ كــه چنـد روزی اســتــ روی آبـــــ خـوابیــده 7 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۱ شادی نماند و شور نماند و هوس نماند سهل است این سخن که مجال نفس نماند فریاد از آن کنند که فریاد رس رسد فریاد را چه سود؟ که فریاد رس نماند کو؟ کو؟ کجاست قمری مست سرودخوان؟ جز مشتی استخوان و پر اندر قفس نماند امید دربدر شد و از کاروان شوق جز ناله ای ضعیف ز مسکین جرس نماند طوفانی از غبار بماند و سوار رفت بس برگ و ساز بیهده ماند و فرس نماند 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده