رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم

که هیچ‌کس اینجا برای هیچ‌کس نیست

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند

من مرده‌ام در من هوای هیچ کس نیست

باید خدا هم با خودش روراست باشد

وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست

 

نجمه زارع

  • Like 6
لینک به دیدگاه

کـاش میدانسـتم این دلـشوره هـای دوسـت داشتـن از چیـست

 

 

کـاش به ایـن دل میفهـماندم

 

 

که خودش را هـم کمـی بیـشتر از تـو دوسـت بـدارد

  • Like 7
لینک به دیدگاه

غمگینم اما دوستت دارم.

غمگینی هرگز ذره ای از دوست داشتن نمی تواند کم کند و گرفتاری من اینست.

حالم مسری است ، خودم را از تو میگیرم تو نگیری.

اما یک لطفی کن آن لحظه که میگویم همه چیز تمام است غمگین شو!

خیالت راحت غمگینی هرگز ذره ای از دوست دا...شتن کم نمی کند.

نه! پس ، پس بیا قراری بگذاریم. من تا سه در دل خودم میشمارم، یک، دو، سه، بعد من میگویم همه چیز تمام، تمام!

تو غمگین شو!

سرت را پایین بنداز و بگو نه، نه خاطره، نه!

نمیدانی چقدر تاثیرگذار است اعتراضت، نه برای ماندن برای نماندن. میروم ، میروم اما یادم میماند و من بیش از پیش دوستت دارم.

یک نوع دوست داشتن همراه با ترس، من از تو میترسم.

از همین موضوع رنج میبرم که نمیگذاری با تو بد باشم، کمی بد اخلاق، غرغرو ، بهونه گیر ...

غمگینم اما، اما، اما دوستت دارم!

تو مرا به یاد صدف های ساحل می اندازی.

صدف های ساحل، تو مانند این هایی! زیبا، آرام، دوست داشتنی. اما من غمگینم...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

فقط دلم میخواد تنها باشم

دیگه به هیچ باوری فک نمیکنم

تنهایی قشنگترین عشقه جرمش اینه فقط، تنهایی

نه خوارت میکنه نه تحقیرت

تو دنیایی که با هم بودن تاوانش نابودی ی احساسه

همون تنهایی قشنگترین سر نوشته

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دلخوشم که هر چه از من دور شوی از آن ســوی کُرۀ زمین ... به من نزدیکــــــ تر می شوی !

 

 

فقط می ترسم مبادا گالیـله اشتبــاه کرده باشــد...!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

شکستــــن دل

 

به شکستـــــن استخوان دنـــــده می مـــاند...

 

از بیـــرون همه چـیـز روبه راه است ... ! امــا هــــر نــفـــس ...

 

درد است که میــــکشــــی ... !!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بند بند وجودمــــ

 

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ

 

 

با این همه بنــد

 

 

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

تو کجایی سهراب ؟

آب را گل کردند

 

 

چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...

 

 

وای سهراب کجایی آخر ؟ ...

 

 

زخم ها بر دل عاشق کردند...

 

 

خون به چشمان شقایق کردند ...

 

 

تو کجایی سهراب ؟

 

 

که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،

 

 

همه جا سایه ی دیوار زدند ...

 

 

ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی است! ....

 

 

دل خوش سیری چند ؟

 

 

صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!

 

 

قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟

  • Like 6
لینک به دیدگاه

از بلندی ها به پایین نمی نگرم ...

 

می ترسم !

 

انگار به اعماق خودم

 

سقوط خواهم کرد ...

 

در بلندی ها سرم گیج می رود !

 

مرا به سمت خود می کشد

 

اعماق درونم ...!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بايد باور کنيم

تنهايي

تلخ ترين بلاي بودن نيست

چيزهاي بدتري هم هست

روزهاي خسته اي

که در خلوت خانه پير مي شوي

و سالهايي

که ثانيه به ثانيه از سرت گذشته است

تازه

تازه پي مي بريم

که تنهايي

تلخ ترين بلاي بودن نيست

چيزهاي بدتري هم هست

دير آمدن !

دير آمدن

 

"بوکوفسکي"

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دوستم داشته باش ، بادها دلتنگ اند

دستها بیهوده ، چشمها بیرنگ اند

دوستم داشته باش ، شهرها می لرزند

برگها می سوزند ، یادها می گندند

 

باز شو تا پرواز ، سبز باش از آواز

آشتی كن با رنگ ، عشق بازی با ساز

دوستم داشته باش ، عطرها در راهند

دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند

 

دوستت خواهم داشت ، بیشتر از باران

گرمتر از لبخند ، داغ چون تابستان

دوستت خواهم داشت ، شادتر خواهم شد

ناب تر ، روشن تر ، بارور خواهم شد

دوستم داشته باش ، برگ را باور كن

آفتابی تر شو ، باغ را از بر كن

دوستم داشته باش ، عطرها در راهند

دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند

 

خواب دیدم در خواب ، آب ، آبی تر بود

روز ، پر سوز نبود ، زخم شرم آور بود

خواب دیدم در تو ، رود از تب می سوخت

نور گیسو می بافت ، باغچه گل می دوخت

 

دوستم داشته باش ، عطرها در راهند

دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند ...ء :sigh:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم

می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم

بیقرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن

کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره می شوی غذایت را سرد می خوری ناهار ها نصفه شب ، صبحانه را شام! لباسهایت دیگر به تو نمی آیند، همه را قیچی می زنی! ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی! شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد! تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست . روزهای من اینگونه و شبهایم اصلاً نمیگذرد .

  • Like 4
لینک به دیدگاه

چه نا برابر است ، جنگ ِ من و تو

 

قبول ندارم

 

به جنگ آمده ای و تیغ عشق آوردی

 

حساب نکردی که من

 

به جز تو

 

هیچ ندارم ؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...