سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، ۱۳۹۰ وقتی تمام نیاز یک انسان دالانی میشود برای فریاد زدن حرف از زندگی میشود آب در هاون کوبیدن 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، ۱۳۹۰ این روزها آرامم! آنقدر که از پریدن پرنده ای غافل ودر هیچ خیابانی گم نمی شوم این روزها آسان تر از یاد می روم آسان تر فراموشم می کنند ...می دانم! اما شکایتی ندارم... آرامم! گله ای نیست...انتظاری نیست اشکی نیست...بهانه ای نیست این روزها تنها آرامم... یک وحشی آرام! آنقدر آرام که به جنون چندین ساله ام شک کرده ام! می ترسم نکند مرده باشم و خودم هم ندانم...؟ 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، ۱۳۹۰ هر که را در خاک غربت پای در گل ماند, ماند گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ شاید اگر تو نبودی زندگی باز هم بود باز هم لبخند بود باز هم همه ی چیزهای قشنگ و واژه های خوب بودند تنها شاید... من_ من نبودم... هوای تو چیزیست مثل یک اصل,مثل یک قانون برای تمام من... 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ برهنه بگو برهنه به خاکم کنند سرا پا برهنه بدان گونه که عشق را نماز می بریم،- که بی شایبه حجابی با خاک عاشقانه در آمیختن می خواهم 2 لینک به دیدگاه
O-N 10553 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ دلم را ورق می زنم به دنبال نامی که گم شد در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی به دنبال نامی که من.... - من ِ شعرهایم که من هست و من نیست - به دنبال نامی که تو.... - توی آشنا، ناشناس تمام غزل ها - به دنبال نامی که او.... به دنبال اویی که کو؟ 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۹۰ واژه ها نمی تواند وزن احساسم را تاب بیاورند کسی می داند واژه های شکسته را چگونه می توان ارائه داد؟! 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۰ بی آغوش تو از دست ِ دست های خودم خسته ام .. بی آغوش تو شب بیكار گوشه ای كز كرده .. بی آغوش تو به پای خاطره هایت می افتم .. 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۰ آغوش من فقط به اندازه تو جا دارد ... این تمام لذت من است ... وقتی با اصرار مرا می خوانی ... وقتی با چشم های بسته گرمای نفسهایت را احساس می کنم ... این روزها شب هایم از روزها روشن تر است ... تو تمام انتظار هر روز منی تا به تو برسم ... من این انتظار عاشقانه را می پرستم ... تمام روز انتظار، تا تو بیایی ... آغوش من فقط اندازه تو جا دارد ... اگر خوب گوش کنی این ضربان های تند و پی در پی قلبم را می شنوی تو را فریاد می زنند 1 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۰ من تشنه ی عطر و خنده ام تشنه ی آوازهای نو بدون ماه ها و یاس ها و بدون عشق های مرده تشنه اواز فردا "لورکا" 3 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۰ بيابان را، سراسر، مه گرفتهست. چراغِ قريه پنهان است موجی گرم در خونِ بيابان است بيابان، خسته لببسته نفسبشکسته در هذيانِ گرمِ مه، عرقمیريزدش آهسته از هر بند..... 7 لینک به دیدگاه
O-N 10553 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۰ گر سنگ فتنه بارد، فرق منش سپر كن گر تير طعنه آيد، جان منش نشانه عقلم بدزد و لختي چند اختيار و دانش هوشم ببر زماني تا كي غم زمانه؟! 8 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۰ می ایستم پای تو با جان و تنم من پامیگذارم روی قلب آهنم من یک عمر-تنگاتنگ-بوی بودنت را حس کرده ام بین تن و پیراهنم من ازکودکی باخویش گفتم "عاشقی کن"! خواندم الفبای تو را در دامنم من ای شمع!میخواهم که رازی را بگویم: از بوسه ی دیشب به این سو...روشنم من دریا...تویی،صحرا...تویی،جنگل تویی...تــــــو ماهی...منم،آهو...منم،تیهـو منم...مـــــن در باز بود و آسمان پروانه بازار اما مگر از این قفس دل میکنم من؟؟؟ 8 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۹۰ می خواهم از نو در مهربانی چشم هایت زاده شوم... . . . . . می شود؟ 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۹۰ ای صورت برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ابد خوش رو نمودی در جسدتا ره بری سوی احد جان را از اين زندان ما در دود غم بگشا طرب روزی نما از عين شب روزی غريب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما گوهر کنی خرمهره را زهره بدری زهره را سلطان کنی بی بهره را شاباش ای سلطان ما 5 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۰ اینجا صدای ِ پـا زیاد می شنوم ...، امّا هیچکدام تو نیستی.. "دلم" ...، خوش کرده خودش را به این فکر ، که شاید........ "پابرهنه" بیایی !! 3 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۰ گر بدین سان زیست باید پست من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم بر بلند کاج خشک کوچه بن بست گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک! 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ مجنون که می شوی لیلی شدن را کم می آورم... آوای دلت را با کدامین ساز عاشقی می شود نواخت؟ بند بند وجودم تار می شود... دلم به لرزه می افتد... لیلی شده ام؟؟؟ 3 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ حالــم خوب است امــــا... دلــــم تنــگ آن روزهایی شده که می توانستم از تـــه دل بخـــندم...! 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۰ خوبم ، باور کنید اشکها را ریخته ام ، غصه ها را خورده ام نبودن ها را شمرده ام این روزها که می گذرد ، خالی ام خالی ام از خشم , دلتنگی و نفرت 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده