رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند

دستخوش جفا مکن اب رخم که فیض ابر بی مدد سرشک من در عدن نمیکند

  • Like 1
لینک به دیدگاه

رفتنت را خودت هم باور نداری

میبینی

گاهی بی هوا کسی را به نام من صدا میزنی

 

و من هنوز تمام عالم را به نام تو میخوانم.

راست میگفت فیلسوف پیر.

عشق بیماری لا علاجیست..

روزبه عامری

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من نمک پرورده ی زخم های از آشنا خورده

آنقدر با خرابی این گریه ساخته ام..........

که هر کنج این خانه

از دست دیده ام ، دریاست........

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دلت بگیره ولي دلگیري نکني . . .

شاکي بشي ولي شکایت نکني . . .

گریه کني اما نذاري اشکات پیدا شن . . .

خیلي چیزارو ببیني ولي ندیدش بگیري . . .

خیلي حرفارو بشنوي ولي نشنیده بگیري ....

خیلي ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کني . . .

بعضی وقتا میمیری ولی نفس میکشی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

از آدمهایی که در زندگی به من بدی کردند , ممنونم ...

چون آنها دقیقا به من نشان دادند چه کسی نمی خواهم باشم..

  • Like 6
لینک به دیدگاه

رفتی تا خوشبخت شوی

حالا من

حالِ کودکی را دارم که

نخ بادبادکش پاره شده

مانده

برای اوج گرفتنش

ذوق کند

یا برای از دست دادنش

گریه.../

  • Like 8
لینک به دیدگاه

این روح خسته هر شب

جان کندنش غریزیست

 

لعنت به این خودآزار

سیگار پشت سیگار

.

.

.

مردم از این رهایی

در کوچه های بن بست

 

انگار ها نه انگار

سیگار پشت سیگار

.

.

.

خودکار من قدیمیست

گاهی نمینویسد

 

یک مارک بی خریدار

سیگار پشت سیگار

.

.

.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

باید امشب بروم

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد

هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ... :5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت

ما را چون دود بر سر آتش نشاند و رفت

مخمور بادهٔ طرب انگیز شوق را

جامی نداد و زهر جدائی چشاند و رفت

گفتم مگر بحیله بقیدش در آورم

از من رمید و توسن بختم رماند و رفت

چون صید او شدم من مجروح خسته را

در بحر خون فکند و جنیبت براند و رفت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

شهر منهای وقتی که هستی، حاصلش برزخ خشک و خالی

جمــــع آیینه ها ضرب در تـــو ، بـی عدد صفر بعد از زلالی

می شود گل در اثنای گلزار، می شود کبک در عین رفتار

می شود آهـــویی در چمنزار، پای تـــو ضرب در باغ قالی

چند برگی است دیوان ماهت ، دفتر شعرهای سیاهت

ای که هر ناگهان از نگاهت، یک غزل می شود ارتجالی

هرچه چشم است جز چشم هایت، سایه وار است و خود در نهایت

مــی کند بـــر سبیل کنایت ، مشق آن چشـــم های مثـــالی

ای طلسم عددها به نامت، حاصل جزر و مدها به کامت

وی ورق خورده احتشامت ، هرچه تقویم فرخنده فالی

چشم واکن کـــه دنیا بشورد ، موج در موج دریا بشورد

گیسوان باز کن تا بشورد، شعرم از آن شمیم شمالی

حاصل جمـــع آب و تن تو ، ضرب در وقت تن شستن تو

این سه منهای پیراهن تو، برکه را کرده حالی به حالی

images?q=tbn:ANd9GcT9Abq4gnHFKX02GbZLw-zO35gXHfMadUvSLNUDDY60NCaDYrbc

  • Like 8
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...